ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sat, 23.04.2011, 17:18
مرگ اخلاق در نظام دینی ایران!

خانم وزیر! آقای رئیس! این شرم را کجا باید برد؟

عصر ایران - این خبر را بخوانید و عکس‌ها را ببیند:

«یک بیمارستان ۲ فرد بیمار را به دلیل نداشتن پول درمان سوار بر خودروی آمبولانس و آن‌ها را در کنار خیابان‌‌ رها می‌کند.

به گزارش جهان چند روز پیش اهالی یک منطقه با اطلاع دادن به کلانتری محل از ۲ بیماری خبر دادند که کنار اتوبان خلیج فارس بعد از پل شهید کاظمی و در زمین‌های کشاورزی آن حوالی‌‌ رها شده‌اند.

پی گیری‌ها از افراد حاضر در محل، مشخص کرد که یک دستگاه آمبولانس مزدا خاکی رنگ با سه نفر سرنشین، ۲ بیمار را با وضعیت کاملا نامناسب در کنار جاده‌‌ رها کرده‌اند.

این ۲ بیمار که یکی از آن‌ها دارای شکستگی پا و عفونت و دیگری دارای سوختگی بوده‌اند، در بیمارستان بستری بودند که به علت نداشتن پول کافی برای ادامه درمان به این مکان منتقل شده‌اند.





در حال حاضر این بیماران با هماهنگی کلانتری محل به بیمارستان فیروز آبادی شهر ری منتقل شده‌اند.»

حال سوال این است که آیا واقعاً این اتفاق در کشور ما افتاده است؟ آیا در تهران - که خیلی ها‌ام القرای جهان اسلام می‌نامندش - دو بیمار فقیر را از بیمارستان بیرون انداخته و در کنار جاده‌‌ رها کرده‌اند؟

پاسخ مثبت به این سوال‌ها، هر چند سخت و سهمگین و شرم آور است، اما واقعیت این است که بله، در همین تهران خودمان، دو بیمار بی‌پناه را سوار آمبولانس کرده و در خیابانی بیرون شهر،‌‌ رها نموده‌اند! به همین سادگی و به همین تلخی!

پیگیری‌های عصر ایران نشان می‌دهد بیمارستانی که این اقدام شرم آور را مرتکب شده، بیمارستان امام خمینی (ره) بوده است که با این کار خود، علاوه بر آنکه ثابت کرده شایسته نام امام بر تابلوی خود نیست، می‌تواند به عنوان وقیح‌ترین مرکز درمانی دنیا در کتاب رکوردهای گینس ثبت شود.

جالب اینجاست که بیمارستان امام خمینی، یک بیمارستان دولتی هم هست، هر چند که اگر خصوصی هم بود، چنین اقدام بی‌شرمانه را باز هم نمی‌شد توجیه کرد.

من در شگفتم که چرا تا این لحظه رئیس بیمارستان از شرم و حیا نمرده است؟ چرا وزیر بهداشت و درمان، خاک بر سر خود نپاشیده و به نشانه عذرخواهی و قبول مسوولیت، از سمت خود استعفا نکرده است؟ چرا مجلسی‌ها در سکوت مطلق‌اند؟ سازمان‌های عریض و طویل نظارتی، چرا کاری نمی‌کنند؟ حالا خوب است که دادستانی تهران به عنوان اولین مرجعی که این موضوع را تحت پیگرد قرار داده است با صدور اطلاعیه‌ای بر مجازات عاملان این اقدام تاکید کرده است. اما سخن بر سر این است که اساساً چرا باید چنین اتفاقی رخ بدهد و اصلاً چرا زمینه‌ها باید به گونه‌ای باشد که برخی فعالان در سیستم درمانی کشور، حتی به مخیله‌شان هم چنین کاری خطور کند، چه برسد به اینکه آنرا اجرا هم بکنند؟

آیا جای آن ندارد که آمران و عاملان این «جنایت»، به فوریت هر چه تمام‌تر شناسایی و به شدید‌ترین مجازات ممکنه برسند؟ تشویش اذهان عمومی، جرمی نیست که فقط رسانه‌ها بدان متهم شوند. خود این ماجرا، بزرگ‌ترین تشویش اذهان عمومی است.

راستی این چه منطقی است که چون پول نداری، باید سوار آمبولانست کنیم و بی‌ان که به عفونت پایت توجه کنیم در بیابان‌ها ر‌هایت نماییم؟

خدا می‌داند حال و روز جسمی و روحی این دو «ایرانی» در آن لحظه‌های غم انگیز که از آمبولانس به بیرون پرتشان می‌کردند چگونه بوده است.

این درد را با که باید گفت در سرزمینی که مردمانش روی ثروت‌های زیرزمینی راه می‌روند و از سر لطف و عنایت، به ملت‌های فقیر و بدبخت جهان، کمک‌های میلیاردی می‌کنند، باید شاهد چنین فجایعی باشیم؟ آن هم در متمول‌ترین شهر کشور و جایی که قاعدتاً بیشتر تحت نظارت است؟

این خبر، تنها یک خبر ناراحت کننده نبود، بلکه خبری وحشت انگیز هم به شمار می‌رود؛ چه آنکه آدمی با خود می‌گوید: این یک مورد رسانه‌ای شد و طبل رسوایی مسوولان این بیمارستان از پشت بام بر زمین افتاد، ولی چه معلوم که موارد متعدد دیگری رخ داده باشد و صدایش درنیامد باشد؟

راستی وقتی در تهران بزرگ و پرمدعا این اتفاق می‌افتد، در مناطق دیگر چه خبرهایی می‌تواند وجود داشته باشد؟ و باز راستی، چه تضمینی وجود دارد که فردا، من و شما را به چنین مصیبتی دچار نسازند؟

این خبر، تنها یک خبر ناراحت کننده و وحشت انگیز نبود، بلکه خبری نگران کننده هم به شمار می‌رود: نگرانی از مرگ اخلاق در جامعه ایران!

آیا اگر در میان تنها یکی از آمران و عاملان این جنایت، یکی پیدا می‌شد که هنوز رگه‌هایی از اخلاق و انسانیت در وجودش بود، این صحنه‌های شوم و شرم آور شکل می‌گرفتند؟

به راستی به کجا داریم می‌رویم؟

یک روز خبر می‌رسد که در روز روشن، جوانی را در میدان کاج چاقو زده‌اند و صد‌ها نفر جان دادنش را تماشا کرده‌اند و حتی یکیشان هم همت نکرده او را نجات دهد! روز دیگر می‌خوانیم که دختر بچه هشت ساله‌ای آنقدر از دست پدرش کتک خورده که پیکر نیمه جانش به بیمارستان رسیده و امروز هم مژده می‌رسد که کلکسیون شرمساری‌های ملیمان دارد تکمیل می‌شود: با آمبولانس بیمار آورده‌اند و در کنار جاده ر‌هایشان کرده و گازش را گرفته و رفته‌اند!

به خدا سوگند، با ادامه این روند، دیر نخواهد بود که از ایرانی بودنمان شرم کنیم! چیزی که در تمام طول تاریخ، باعث سربلندی و عزتمان بوده است.

خدایا چه بر سر ما آمده است؟ به والله قسم که خشم و غضب الهی، تنها زلزله و توفان و سونامی و... نیست، همین نامردمی‌ها و بی‌اخلاقی‌ها و به جان هم افتادن‌ها و دوست نداشتن‌هایی که مدام تکرار می‌شوند، هزاران بار سهمگین‌تر از سونامی و زلزله‌ای است که می‌آید و می‌رود.

خدایا رحمی کن بر ما و فرزندان ما که قرار است در اینجامعه زندگی کنند!