ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 05.01.2011, 16:03
خداحافظی خیابان کریم‌خان با كتابفروشی‌ها

نمی‌شود اهل كتاب و كتابخوانی باشی و دلت پر نكشد كه بروی خیابان كریمخان زند تهران قدم بزنی و پشت ویترین كتابفروشیهای این راسته به تماشا بنشینی و مگر می‌شود تا پشت ویترینها بیایی و گامهایت سست نشود كه بروی داخل، كتابها را ورق بزنی و حتی اگر كتابی هم نخری ولی حال و هوایی تازه كنی.

مهر در ادامه می نویسد: راسته كریمخان نزدیك به دو دهه‌ای می‌شود كه فروشگاههای كتاب را در خود جای داده است؛ فروشگاههایی كه سعی كرده‌اند گام به گام خود را با سلیقه روز مخاطب همراه كرده و تنها به شیوه سنتی كتابهایشان را ارائه نكنند.

حال امروز باید خبر از اتفاقی بدهی كه نه برای خودت خوشایند است و نه برای خیلی از دوستداران كتاب كه حتی از شهرهای دیگر و به شوق سرزدن به همین كتابفروشیها كه بعضا به پاتوقهای فرهنگی هم تبدیل شده‌اند به تهران می‌آیند.

و خبر این است كه تعدادی از فروشگاههای مطرح این راسته از جمله كتابفروشی‌ آبی، ثالث و ویستار قرار است ساختمانشان را به فروش گذارند و این به معنای تعطیلی این كتابفروشیهاست، كتابفروشیهایی كه دوستشان داری و غالبا كتابهایی كه می‌خواهی از آنها می‌خری و حتی قرارهایت با دوستانت را همان حوالی می‌گذاری.

گرچه می‌دانی خبر درست است ولی می‌‌خواهی كه درست نباشد و امیدوار كه یك نفر تكذیبش كند ولی نه محمدحسن طباطبایی مدیر نشر آبی و نه فرخنده حاجی‌زاده مدیر نشر ویستار آن را تكذیب نمی‌كنند. از نشر ثالث هم شنیده‌هایت محكم است كه برای واگذاری ساختمان به یك بانك وارد مذاكره شده‌اند. همچنین می‌دانی به غیر از این سه فروشگاه كتاب، كتابفروشی بزرگ دیگری از همین راسته درحال مذاكره با بانك دیگری برای واگذاری است.

محمدحسن طباطبایی مدیر انتشارات آبی كه یكی از قدیمیترین كتابفروشیهای خیابان كریمخان را در طول 18 سال اخیر مدیریت كرده است، از اهالی پیشكسوت و مهربان كتاب و نشر است كه پای صحبتهایش می‌نشینی. این دیگر یك گفتگو نیست درددل است كه یكی او می‌گوید یكی تو.

تصمیم برای فروش ساختمان كتابفروشی آبی را تایید می‌كند و می‌گوید: "متاسفانه این خبر درست است. من قریب به 18 سال است كه این كتابفروشی را در خیابان كریم‌خان دایر كرده‌ام پیش از آن هم در خیابان سنایی بودیم كه آنجا هم مشكلات خود را داشت ولی روال اقتصادی كه بر فروشگاه فعلی حاكم است بیش از توان من است.

بیش از توانم هم تاكنون استقامت كرده‌ام و دیگر نمی توان ادامه داد. من از اول هم می‌دانستم كه كتابفروشی درآمدزا و سودده نیست و در همه این سال‌ها هم سودی از كتابفروشی به دست نیامده است و این نه فقط مشكل من و چند كتابفروشی دیگری كه قرار است ساختمانشان را بفروشند، است بلكه كلا كار كتابفروشی به تنهایی سود ندارد و اگر ما هم در كتابفروشی آبی تا امروز دوام آورده‌ایم به دلیل كار نشر بوده است و از آن طریق توانسته‌ام حقوق پرسنل را پرداخت كنم.

كتابفروشی در این سالها برای شخص من جز ضرر چیزی نداشته است ولی به دلیل عشق و علاقه‌ای كه به این كار وجود دارد استقامت كرده بودیم. من خودم بیش از همه متاسفم كه این اتفاق می‌افتد. چندی پیش سفر كوتاهی بودم وقتی برگشتم و دیدم فروشگاه نیمه خالی است واقعا از لحاظ روحی به من فشار آمد و اگر بگویم گریستم خلاف نگفته‌ام. ولی چه می‌شود كرد كه با عشق و احساسات نمی توان حقوق كاركنان را پرداخت و زندگی را اداره كرد.

من سالهاست كه اینجا هستم و با خشت خشت آن احساس انس و الفت می‌كنم و می دانم اگر كسی اینجا را بخرد آن را تبدیل به مكانی چون ساندویچ‌فروشی یا فست فود می‌كند و این برای همه ما و فضای فرهنگی جای تاسف دارد. در همین روزها كه بحث فروش جدی‌تر شده است چندین نامه از مشتریان ثابتمان داشته‌ایم كه سعی داشتند ما را از این كار منع كرده و یا ابراز تاسف كرده بودند ولی چه می‌شود كرد! فقط می‌توان ابراز ناراحتی كرد كه مكانی یك زمانی داشت به راسته دوم كتابفروشی تهران بزرگ تبدیل می‌شد حال با تعطیلی چند فروشگاه دچار سرنوشت غم‌انگیزی می‌شود."

طباطبایی در پایان صحبتهایش اشاره می‌كند كه فعلا قصد ندارد كتابفروشی جدیدی تاسیس كند و اگر قرار بود این كار را ادامه دهد مكان فعلی را به فروش نمی‌گذاشت. البته این به معنای تعطیلی فعالیت‌های انتشارات آبی نیست بلكه بخش نشر همچنان به فعالیت خود با رویكرد پیشین ادامه می‌دهد.



از سوی دیگر فرخنده حاجی‌زاده مدیر نشر ویستار نیز از تصمیمش برای فروش ساختمان كتابفروشی ویستار می‌گوید. او كه این ساختمان را با پشت‌سر گذاشتن مسائل و مشكلات زیاد حفظ كرده بود حال امروز از فروش آن به دلیل فشارهای اقتصادی خبر می‌دهد.

حاجی‌زاده در همین رابطه به خبرنگار مهر می‌گوید: "آن دلیل عمده‌ای كه مرا وادار كرد كتابفروشی را برای فروش بگذارم، تنگنای مالی بود. دیگر همكارانم هم در دیگر كتابفروشی‌ها كه اقدام مشابهی می‌كنند حتما دلایل خاص خودشان را دارند كه مشكلات مالی یكی از آنها است و برای هر فرد شدت و ضعف خاصی دارد ولی برای من مهم‌ترین دلیل مشكلات اقتصادی بود.

این اتفاق غم‌انگیزی است، برای من كه از كودكی تا بزرگی خودم و بچه‌هایم به این كار عشق ورزیده‌ام، كنار گذاشتن آن آسان نیست. از لحاظ روحی به هم می‌ریزی ولی آنقدر شرایط اقتصادی تو را تحت فشار می‌گذارد كه دیگر نمی‌توانی ادامه دهی.

هم برای من، هم برای پژمان سلطانی مدیر فروشگاه و دیگر بچه‌ها اتفاق دردناكی است. من غم را در چشمان پسرم (پژمان سلطانی) می‌بینم. او و دیگر همكارانمان به این فروشگاه و كارشان عشق می‌ورزند."

از او درباره همسایه‌شان كه این روزها یك كبابی است و چندی پیش یك كتابفروشی بود می‌پرسم. می‌گوید: "اول آنجا كتابفروشی پارت بود كه اجاره دادند به كتابفروشی اندیشه مثبت و یك روز هم شد كبابی"شب‌های تهران". روزی كه این تابلو بالا رفت من دیدم پشت ویترین ما هم رمان "شب‌های تهران" غزاله علیزاده است و حس غریب و غمناكی به من دست داد."

حاجی‌زاده را خطاب همان پرسشی كه از طباطبایی پرسیده‌ام قرار می‌دهم كه آیا جای دیگر و در زمان دیگر باز هم كتابفروشی دایر خواهد كرد؟ اینگونه توضیح می‌دهد كه این اتفاق بستگی به خیلی چیزها دارد كه از الان نمی‌توان درباره آن قطعی حرف زد. مكث می‌كند. گویا دلش نمی‌آید یك "نه" قاطع بگوید. می‌گوید: "این كار عشق من است مگر می‌توانم از اصلم برای همیشه دور شوم. از اینجا كنده شوم باز هم به هر حال دوباره به همین سمت می‌آیم."

از سویی دیگر، این‌روزها كتابفروشی نشر نی هم دقیقا در زیر پل كریمخان زند، خواب روزهای خوشی را می‌بیند كه لبریز از كتاب بود اما اكنون میهمان گرد و غبار و سكوت است.هرچند كه شاید دلایلی دیگر باعث بسته شدن پلك‌های این كتابفروشی شده باشند.

آنچه شنیده‌ای غمگین‌ترت می‌كند ولی همچون همیشه گریزی و گزیری از حقیقت نیست. امیدواری شاید نوشتن و آگاهی‌رسانی بتواند از جایی كه حتی نمی‌دانی كجا می‌تواند باشد، راهی برای چاره‌ای ایجاد شود. حتی نمی‌دانی انتهای گزارشت مثل خیلی دیگر از نوشته‌هایت باید نام كدام نهادها، دستگاه‌ها، سازمان‌ها، دست‌اندركاران و مسئولان را ردیف كنی تا بنویسی "باشد كه كمكی كنند"، "كاش بیشتر توجه و همكاری می‌كردند" و ...

نظر کاربران:

البته الان رسم هست هر چی خبر هست به نقل از خبرگزاریهای دولتی باشد ولی خوب چون شما چاپ کردید برای شما مینویسم کتاب فروشیها در کریم خان بیشتر توسط لباس شخصیها تهدید شده مثل نشر نقره و دیگران اصلان وقتی کتاب بدرد بخور چاپ نمیشه چه احتیاجی به کتاب؟ بزارید همون حوزه علمیه هی قرآن چاپ کنه های قرآن چاپ کنه هی قرآن چاپ کنه هی قرآن چاپ کنه.