iran-emrooz.net | Sun, 18.07.2010, 13:39
از نرگس چه میخواستند؟
چرا طلب میکنم دادرس حقوقی را؟
- این مقاله را تقدیم میکنم به وکلای پرحوصلهای که در نظام قضایی حقوق محورند مانند محمد شریف، سلطانی، دادخواه و..
آری، دادرسی قانونی در چارچوب قوانین موجود که عادلانه هم نیست سودای مردی میان سال به نام تقی رحمانی است که ۱۴ سال حبس در نظام جمهوری اسلامی را تحمل کرده است. این پاسخ را در ستاد حامیان کروبی به پرسش جوانی که پرسید با این سابقه زندان چرا به کروبی رای میدهی دادم. چند سالی است که مصداقی، مرحلهای و مشخص کردن اهداف را در نوشتهها و اعمالم ترویج و تبلیغ میکنم. کروبی یعنی مهدی فرزند احمد همان روحانی خوش نام و شجاع مردم الیگودرز در دوران اصلاحات تنها فرد از سران نظام بود که با روی خوش با خانواده زندانیان سیاسی ملاقات میکرد و با روی خوش مشکلاتشان را میشنید و تا حد توان برای رفع مشکل تلاش میکرد. در جریان جنبش سبز نیز موسوی با صداقت و صراحت از برابری حقوقی ایرانیان سخن گفت.
به عبارتی از مسائل ما یک نیز دادرسی حقوقی است که مسیر آن از رعایت قوانین میگذرد تا به اصلاح قوانین برسیم. در سالهای ۱۳۶۰ در زمان دادستان مرحوم لاجوردی زندانیان از وی مقررات مکتوب زندان میخواستند. لاجوردی میگفت: «خیلی زرنگید! مقررات میخواهید که از آن سوءاستفاده کنید. مقررات همان سخن پاسدار بند است.» مرحوم علامه مفتی زاده که زبان صریحی داشت گفته بود که هیچ مستبدی نمیتواند قانون را اجرا کند حتی اگر خودش آن را وضع کرده باشد. این خاطره را گفتم تا به شکل کارگاهی ماجرایی که روز ۳۰ خرداد ۱۳۸۹ بر خانواده ام گذشته را مرور کنم.
- نرگس محمدی همسرم شبانه بازداشت شد و بعد از دستگیری تا صبح بازجویی شد. در نخستین ساعت بازجویی به بدترین شکل مورد توهین قرار گرفت. او را با زنان هر جایی و هرزه مقایسه کردند که به اعتراض و عصبانیت نرگس منجر شد.
- تا روز ۲۳ خرداد هیچ شعبهای حاضر به تفهیم اتهام به نرگس نمیشود. دلیل آنها این بود که وی به همین اتهام در شعبه بازجویی شده و برایش پرونده تشکیل شده بود.
- عاقبت شعبهای یافت میشود که این کار را انجام دهد اما مطابق همه این قوانین این کار غیر قانونی است چرا که یک اتهام در دو شعبه قابل پیگیری نیست.
- در نتیجه نرگس به وسیله نهاد امنیتی ربوده میشود و تحت بازجویی قرار میگیرد. این ربوده شدن به شکلی است که دادستان در دیدار با نرگس میگوید چرا اجازه ورود به منزل دادید؟ چرا اجازه بازرسی دادید؟ نرگس میگوید «که ما اعتراض کردیم اما کسی گوش نداد».
- نرگس در روز ۲۷ خرداد ماه دچار فلج عضلانی میشود. این فلج تا روز دهم تیرماه هر روز دو بار ادامه داشته است اما بازجویی نرگس ادامه داشته است. بازجویی طولانی و تکراری در باره بیانیههای کانون و تهدید وی همچنان پیگیری شده است.
- در طول بازجویی نرگس دچار فلج عضلانی میشود اما بازجوها با حوصله منتظر میشوند تا وی به حالت عادی بازگردد و به بازجویی ادامه دهند.
- نرگس در حالت حمله عصبی به زمین میافتد. چند بار زمین میخورد و از پلهها پرت میشود و حتی با وجود آمپول و قرصهای آرام بخش وضع وی بدتر میشود و حتی یکی از دکترها به بازجوها گفتند که ممکن است زهرا کاظمی دیگری درست میشود.
- روز ۱۰ تیرماه که به ملاقات نرگس رفتم وی به من میگفت که گفتهاند آزاد نمیشوی من گفتم که معاون اول دادستان پیگیر پرونده است و گفته تا آخر شب آزاد میشوی. نرگس ناامید بود و میگفت معاونت وزارت اطلاعات گفته که آزاد نمیشوی.
- از نرگس چه میخواستند؟ محکومیت کانون مدافعان حقوق بشر، شورای ملی صلح و... از خواستههای آنها بود. به راستی تفکیک کار امنیتی و حقوقی در قوه قضائیه کجاست؟
- از فشارهای روحی و روانی بر مادری که دوقلوی ۵/۳ ساله دارد و در مدت ۲۰ روز از دیدن آنها محروم بوده بگذریم اما از نحوه برخورد با یک انسان مریض چگونه میتوان گذشت کرد.
تا اینجا ماجرای مربوط به نرگس محمدی به عنوان متهم و اختلاف دادستانی با نهاد امنیتی است که باز هم به ضرر متهم تمام میشود.
- اما بر خانواده چه گذشت؟
باید اعتراف کنم که اولین بار بود که از جایگاه زندانی به خانواده زندانی نقل مکان کردم. نگهداری فرزندان و پی گیری وضع نرگس با وجود کمک بی شائبه خانواده و دوستان دارای مسائل عدیدهای بود که اینجا جای سخن گفتن در باره آنها نیست. اما آنچه که به دادرسی حقوقی مربوط میشود را مطرح میکنم.
- بعد از دستگیری متهم ماجرایی سخت بر خانواده آغاز میشود؟ اینکه او کجاست؟ کی تلفن خواهد کرد؟ میدانستیم که این بی خبری طولانی میشود اما نرگس خیلی زود تلفن کرد منتها به شوهر خواهر من و به او گفت که حالش خوب نیست و پرونده پزشکی اش را به اوین ببریم.
پرونده را بریدم و خطر بیماری او را انعکاس دادیم. اما چند بار این کار را کردیم. هر بار گفتند پرونده گم شده است. باز هم بردیم تا روز ۸ تیرماه این وضع ادامه داشت.
- انتقال شعبه بازپرسی از خیابان معلم به زندان اوین به معنی محرومیت کامل وکیل و خانواده از دسترسی به متهم و بازپرس است. باید گفت که بعد از دهها سال تلاش شعب بازرسی از بازجوئی جدا شد و به خیایبان معلم رفت اما دوباره برخی از شعبهها به اوین بازگشتهاند. باید در دفاع از مظلومیت وکیل در دادرسی پروندهای سیاسی و عقیدتی هفتاد من کاغذ نگاشت.
- ماجرا به همین جا ختم نمیشود. روزانه حداقل ۱۰۰ نفر در شرایط عادی به زندان مراجعه میکنند و با شعب امنیتی کار دارند. این افراد باید برای هر کار در سرما و گرما منتظر بمانند تا مامور رابط جلوی دریچه بیاید و به کار آنها رسیدگی کند. این رسیدگی به نحوی وحشتناک، طاقت فرسا و خسته کننده است که حداقل باید زیر گرما چندین ساعت منتظر شوی.
- تداوم این سعی و تلاش میان خانواده و متهم که با وساطت مامور شکل میگیرد بیشتر مواقع ناکام است. خانواده با پاسخهای سربالا مانند اینکه پرونده هنوز هم در جریان است مواجه میشود. تصور کنید زیر گرمای آلوده طاقت فرسا ی تهران بعد از ساعتها پیگیری به شما میگویند که ملاقات نداری و باید منتظر شوید یا اینکه بروید و فردا بیایید.
- جالب اینجاست زیر پرچمی که در آن تکریم حقوق شهروندی درج شده است همیشه در فصل گرما چندین نفر زیر سایه تیر چراغ برق میایستند. آن هم سایهای که تا هنگام ظهر دیگر آب میرود و نه سایه بان و نه مکان مناسبی برای انتظار است. جالب تر اینجاست که ماموران در بزرگ اوین اجازه نمیدهند که از همان سایه تیر چراغ برق هم استفاده شود چون سایه بان به نزدیکی در بزرگ اوین میرسد. البته سایه تیر چراغ برق خیلی زود کوتاه میشود زیرا خورشید خانم برای تماشای جهان به بالای آسمان میتابد.
- در مدت ۵ روز گرمای تیرماه که هر روز ساعتها در جلوی دریچه زندان منتظر بودم اوج تکریم حقوق شهروندی را دیدم. از مرحوم لاجوردی نقل است که زندانی باید میان آزادی و اعدام در نوسان باشد. این حالت به خانواده هم سرایت میکند.
در این قسمت از شنیدهها و دیدهها درباره دیگران که با من منتظر آگاهی از وضع زندانیشان بودند در میگذرم.
قرار بود مطابق اطلاع دادستانی من همراه ضامن روز یکشنبه نرگس را آزاد کنم. بعد از ساعتها انتظار در گرما گفتند که او باید بماند. خسته به خانه برگشتم. گرما زده و عصبی بودم. برای اینکه با نرگس بازی کرده بودند. روز شنبه به او گفته بودند که رو یکشنبه آزادی. بگو بچههایت را از شهرستان به تهران بیاورند.
- یکشنبه بعدازظهر ساعت ۳ نرگس زنگ زد. به او گفتم: «به من گفتهاند که تو آزاد نمیشوی.» نرگس در پاسخ گفت دادستان گفته که سند بیاور تا آزاد شوی. بنا بر تجربه به او گفتم سند میآورم اما اینها بازمیگردانند و سرکار میگذارند تا روحیهات را خراب کنند. نوسان آزادی تا زندان بازی دیرینه آنهاست.
- سند را روز دوشنبه بردم در اول وقت اداری. در آخر وقت اداری به من گفتند که صاحبان سند باید باشند. گفتم چرا اول وقت نگفتید تا صاحبان سند را بیاورم. همان روز بعداز ظهر با دادستان ملاقات کردم. دادستان گفت: «محمدی آزاد میشود شما مراعات کنید» دادستان بر غیرسیاسی بودن خود تاکید کرد و گفت دو پرونده را یک پرونده کرده و در یک شعبه بررسی میشود. در مورد مسائل مختلف با دادستان صحبت کردم اما یک مسئله قابل اشاره این بود که انتظار ما غلبه روند حقوقی دادرسی بر نگاه امنیتی است. وی بدون اینکه پاسخی بدهد تکذیب نکرد. اما مشخص بود که او هم موافق این دستگیری نبوده است. در مورد پرونده نرگس هم اطلاعات نادرستی به او داده بودند. یک مورد آن بود که از خانه ما یک وانت اعلامیه درباره شرکت در راهپیمایی ۲۲ خرداد ۱۳۸۹ بیرون آورده بودند که دادستان به کذب بودن این خبر واقف شده بود.
- روز سه شنبه صاحبان سند از قزوین به تهران آمدند و سند برای کارشناسی به قزوین رفت. باز هم زیر گرمای شدید و تیر چراغ برق حافظ حقوق شهروندی ما این انتظار طی شد.
- روز چهارشنبه جواب کارشناسی را به زندان اوین دادم. در ساعت ۱۱ صبح جواب را دادم. ساعت ۵/۳ بعد از ظهر گفتند که صاحبان سند بیایند باید فرمی را پر کنند. گفتم به ما چرا دیروز نگفتید؟ صاحبان سند در قزوین هستند. گفتند قانون همین است. گفتم قانون نیست ضابطه است. گفتم لاقل ساعت ۱۲ میگفتید که ما صاحبان سند را تا ساعت ۲ یا ۳ بعدازظهر بیاوریم. بعد از ناهار و نماز پاسخ دادند و گفتند شنبه بیان. گفتم فردا. در نهایت گفتند فردا اول وقت بیا.
خسته و گرما زده به خانه آمدم و با دادستانی تماس گرفتم. توضیح دادم که چه بر سر ما رفته. گفتند این قانون است. در پاسخ گفتم این ضابطه است. ولی این ضابطه را از اول اعلام کنید. اطلاع رسانی قطره چکانی و مرحلهای یعنی دوباره کاری، گرما خوردن و عقب افتادن کارها. پذیرفت که باید اطلاع رسانی کامل باشد و دوباره کاری نشود.
در مورد قانون و ضابطه خاطرهای در ذهنم مرور شد. در سال ۱۳۶۵ چند روزی با مرکزیت حزب توده هم اتاق بودم. در اتاق ۲۳ سالن یکم آموزشگاه اوین آنها گفتند آقای موسوی اردبیلی مقام بالای قضائی برای سرکشی به اتاق ما آمد. به وی گفتیم که از ما مصاحبه میخواهند. او گفت مصاحبه و انزجار ضابطه دادستانی است و نه قانون اما این ضابطه از هر قانونی جدی تر اعمال میشد. در شعب قضایی همواره ضابطه و سلیقه قانون را عقب میزند.
- روز پنج شنبه همراه با صاحبان سند به اوین رفتیم باز هم در گرما منتظر ماندیم. معاون دادستان برای پی گیری آماده بود. وی گفت متهم شما آزاد میشود. مطمئن نبودم اما به اتاق ملاقات رفتم.
- نرگس ممنوع الملاقات نبود اما گفت باید هفته قبل میآمدی. گفتم به من اطلاع ندادند. وضع اطاق ملاقات بهتر بود. نرگس خسته و رنجور با نظارت بازجو از پشت در کابین با من ملاقات کرد. گفتم که آزاد میشوی. گفت به من گفتهاند که آزاد نمیشوی. اما اگر آزاد نشدم اعتصاب غذای خشک میکنم. چند دقیقه گفتگو کردیم. جایمان عوض شده بود این بار من این طرف کابین ملاقات بودم. لبخند زدم و گفتم: «من دارم تلافی میکنم نرگس»
- از اتاق ملاقات بیرون آمدم. شک داشتم که او آزاد شود. اما ساعت ۹ بعدازظهر او آزاد بود. هشت کیلو لاغر شده بود. روز جمعه فهمیدم که دچار فلج عضلانی میشود. از روزهای بازجویی گفت. دو دغدغه داشت. نگران وضع بچهها ونگران اعدام شدن زینب جلالیان بود.
- روز شنبه در خیابان دچار فلج عضلانی شد و افتاد و در بیمارستان بستری شد و بعد از ۱۰ روز از بیمارستان مرخص شد. این همه را گفتم تا بگویم که به عنوان یک شهروند که بیش از ۱۴ سال زندان کشیده و از سال ۱۳۵۳ در راه فعالیت سیاسی و فکری است و همواره از قدرت دور بوده چرا دادرسی حقوقی را طلب میکنم.
در دوران اصلاحات و در اوج اصلاحات به دنبال مقام و پست نبودهام بلکه خواستار تحقق حقوق شهروندی بودهام. این بیت اول دموکراسی در جامعه است. وقتی که با امثال من که گمنام نیستیم اینگونه رفتار میشود وای به حال آنانکه که نامی ندارند اما در بند گرفتاریاند. اگر چه از برخی از آنان اطلاع دارم. پس اگر سالهاست از مطالبه محوری و جامعه مدنی مصداقی سخن میگویم به خاطر رنجی است که بر من و امثال من میرود. اگر بزرگان ما در سالهای نخست انقلاب ان گونه رفتار میکردند به دروازههای دموکراسی نزدیک شده بودیم. این مختصر را نوشتم تا بگویم که چرا مطلبه محوری را در انتخابات اخیر ضروری میدانستم و در تقویت نظریه سازی آن کوشیدم.
علت حمایت از مهدی فرزند احمد که از حقوق شهروندی ایرانیان دفاع میکند و دلیل همراهی با جریان اصلاحات یافتن حداقل حقی مبنی بر این بود که اگر دستگیر میشویم حداقل با قوانین حاکم با امثال ما رفتار کنند و در کنار آن برای سایر حقوق انسانی و مدنیمان تلاش کنیم. به نظر توقع کوچکی است اما در عمل بسیار بزرگ است. چرا که به تجربه دریافتم که رعات جزئیات است ما را به عدالت نزدیک میکند. این تجربه کسی است که سالها در سنگلاخ سیاست و اندیشه در جامعه دویده است و در جایگاه زندانی و خانواده زندانی قرار گرفته است. باور کنید که باید در موقعیتها قرار بگیرید تا درک کنید که چه میگویم.
تقی رحمانی- تیر ۱۳۸۹