ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 16.06.2010, 8:34
این چه مدیریتی است که نفرت و نارضایتی می‌آفریند؟


کلمه: این مصاحبه یک هفته پیش از بازداشت محسن آرمین با وی انجام شد. آن روز هیچ گمان نمی کردیم اویی که از دستگیری یاران و دوستانش می گوید، از رفتارهای خشن و غیر اسلامی بازجویان در زندان ها انتقاد می کند و بر اهداف و آرمان های جنبش سبز تاکید می ورزد، امروز در زندان باشد. مهندس محسن آرمین در این مصاحبه از تقلب در انتخابات، حرکت اصلاحی، اهداف و چرایی بوجود آمدن جنبش ، آزادی و دموکراسی و از آینده سخن می گوید و سیمای ملی و حاکمیت انحصارطلب را مورد انتقاد قرار می دهد که هیچ گاه فرصت برابری را برای مخالفان در پاسخگوی به ادعای دولتیان فراهم نیاورده است. آرمین مدیریت کشور را به دلیل ریخته شدن خون بیگناهان مسئول می داند و ضمن رد حل بحران به وجود آمده درکشور می گوید آقایان با تمام ادعایی که در جمع و سرکوب کردن این جنبش انجام می دهند هنوز از ترس و نگرانی، خواب های آشقته می بینند.

گفت و گوی کلمه با محسن آرمین پیش روی شماست.


تعریف شما از جنبش سبز چیست و چه هویتی برای آن قائل هستید؟

من جنبش سبز را یک جنبش مدنی از جنس جنبش های اجتماعی مدرن می بینم. این جنبش به لحاظ تاریخی نیز عقبه دارد و باید گذشته آن را در حرکت اصلاحات جستجو کرد. در واقع جنبش سبز به لحاظ ماهوی همان حرکت اصلاح طلبانه است که در سال ۷۶ شروع شد و امروز در سطح گسترده جریان دارد. البته تفاوت های عمده ای بین دو حرکت است، حرکت اصلاحی عمدتا محدود به فعالان، جریان های سیاسی و نخبگان بود و از این حد فراتر نمی رفت یا به عبارتی دیگر حرکت اصلاحات حرکت اجتماعی به معنی واقعی کلمه نبود و هرچند که در مقاطعی از دوران اصلاحات مردم در پای صندوق های رای حضور پیدا می کردند و به جریان اصلاحات رای می دادند اما مبارزات اصلاحی و تحرکات اصلاح طلبانه در سطح جریان های سیاسی و نخبگان باقی ماند و چندان به بدنه جامعه تسری پیدا نکرد. اما جنبش سبز توانست در لایه های مختلف جامعه نفوذ کند و از سطح فعلان سیاسی، احزاب، گروه ها و نخبگان فراتر رفته رود و بخش اعظمی از طبقه متوسط اجتماعی را در برگیرد. البته حرکت اصلاحات نیز مطالبات طبقه متوسط را پی گیری می کرد اما یک جنبش اجتماعی نبود درحالی که جنبش سبز یک جنبش اجتماعی است که سطح وسیعی از طبقه متوسط شهری را پوشش می دهد. این جنبش مرکب از جنبش های مختلف با اهداف و مطالبات گوناگون است؛ ما در این جنبش از یک طرف شاهد جریان های مذهبی، جریان های وفاداربه انقلاب که خواهان تحقق قانون اساسی و اهداف انفلاب هستند و نیز زنان و جوانان که مطالبات حقوقی خاصی را پی گیری می کنند هستیم و ازطرفی دیگر گروه هایی را مشاهده میکنیم که دارای گرایش های مذهبی خاص نیستند و عمدتا مطالباتشان بر محور آزادی های اجتماعی یا سیاسی متمرکز است. بنابر این جنبش سبز حرکت های متنوعی را در درون خود دارد که متشکل از حرکت ها و جنبش های گوناگون است و به همین دلیل می شود نام آن را “جنبش جنبش ها ” گذاشت و تمامی این گروه ها به رغم تفاوت هایی که در اهداف و مطالبات دارند در یک وجه مشترک متحد هستند و آن وجه مشترک که هویت جنبش سبز را شکل می دهد مطالبه آزادی خواهی و مخالفت با استبداد و خودکامگی است. همچنین جنبش سبز در روی گسل ناشی از شکاف مردم سالاری و استبداد و آمریت و آزادی بوجود آمده است و از آنجاکه این شکاف در جامعه وجود دارد حاملان این جنبش طبقه متوسط شهری هستند.

انقلاب اسلامی با شعار استقلال و ازادی به پیروزی رسید، استقلال کشور تامین شده است اما آزادی هنوز معضل جامعه است، برای رسیدن به این آزادی در دوم خرداد ۷۶ مردم به آقای خاتمی رای دادند و دولت اصلاحات شکل گرفت، اما بازهم آزادی محقق نشد و اکنون برای تحقق این آرمان جنبش سبز شکل گرفته است، چرا در دهه سوم انقلابی که به نام آزادی به پیروزی رسید، اصلاحات نتوانست این مشکل راحل کند و چنین جنبشی شکل گرفته است؟

به گمان من عدم تحقق این هدف و دیگر اهدافمان در ناکامی حرکت اصلاحات بود. به طور مشخص اصلاحات اهداف خود را از طریق اصلاح نهادهای نظام دنبال می کرد و درواقع به این سمت رویکرد داشت که با حضور در حاکمیت و قدرت به دموکراتیزه کردن نهادهای نظام بپردازد و از طریق حضور در قدرت بتواند اهداف اصلاح طلبانه خود را محقق سازد. اما این مشی به رغم هشت سال تلاش ناکام بود و خروج یا بهتر است بگویم اخراج اصلاح طلبان از حاکمیت بهترین دلیل بر شکست حرکت اصلاحی بود. حرکت اصلاحات بنا به طبعیت و ماهیت خود و ساز و کارهایی که در خود داشت موفقیتش منوط به این بود که اراده مساعدی در سطح حاکمیت برای تغییر و اصلاحات بر خوردار باشد اما متاسفانه چنین نبود یعنی حاکمیت نشان داد که ظرفیت و آمادگی لازم برای به رسمیت شناختن حرکت اصلاحی و اهداف اصلاح طلبانه را ندارد. زمانی که که اصلاح طلبان حضور در حاکمیت و قدرت را از طریق شرکت در انتخابات و رقابت های سیاسی پیگیری می کردند اولین شرط برای تداوم حرکت اصلاحی وجود فضای مبتنی بر رقابت آزاد سیاسی و وجود حداقل شرایط برای برگزاری انتخابات آزاد لازم بود اما این اتفاق رخ نداد و فضای رقابت و فضای سیاسی کاملا یک جانبه و ناعادلانه بود. همچنین عواملی چون نظارت استصوابی و رد گسترده کاندیداهای اصلاح طلب برخلاف قاتون انتخابات این عرصه را مسابقه ای با یک اسب تبدیل کرد به طوریکه در مجلس هفتم و هشتم به دلیل ورود و دخالت عوامل خارج از عرصه رقابت سیاسی به انتخابات و مساله رد صلاحیت گسترده نامزدها امکان ادامه حرکت اصلاحی منتفی شد. بعد از ناکامی حرکت اصلاحات ما یک دوره ای گذار را سپری کردیم، دوره ی که جامعه با حالت صبر و انتظار نتیجه مرحله جدید پس از اصلاحات را ارزیابی می کرد اما نتایج این دوره انقدر ناگوار بود و سریع خود را نشان داد که جامعه ار ادامه این دوره جدید احساس نگرانی کرد. در انتخابات مجلس هفتم و هشتم شاهد بودیم که جامعه استقبال سردی از انتخابات کرد که البته بخشی از آن به دلیل عملکرد اصلاح طلبان بود چراکه عملکرد انتخاباتی اصلاح طلبان طوری نبود که در جامعه اطمینان و اعتماد ایجاد کند و بخشی هم به دلیل این بود که جامعه همچنان به ارزیابی درستی از نتیجه این دوره نرسیده بود. اما نتایج این دوران انقدر سنگین و نگران کننده بود که جامعه خیلی زود به این نتیجه رسید که ادامه این روند بسیار خطرناک و نامطلوب است و درنتیجه در انتخابات ریاست جمهوری دهم ما با یک خیزش و جنبش برای پایان دادن به این وضعیت، مدیریت ناکارآمد و ناتوانی که کشور را به این نقطه رسانده بود رو به رو شدیم.

جنبش سبز پس از انتخابات ۲۲ خرداد بوجود آمد، آیا این جنبش نتیجه اعتراضات فروخفته ، مطالبات بی پاسخ و سرکوب شده مردم بود و یا فقط مردم به نتیجه انتخابات اعتراض داشتند ؟

انتخابات فرصتی بود برای جامعه تا بوسیله آن بتواند مطالبات خود را پیگری کند و طبعا این انتخابات یک آزمون برای نظام و حاکمیت محسوب می شد. از طرف دیگر ما انتظار داشتیم که در صورت مشارکت گسترده مردم اعمال نفود های احتمالی تاثیر چندانی در نتیجه انتخابات نداشته باشد. به گمان من جامعه در انتخابات سال ۸۸ دعوت سیاسیون واصلاح طلبان را لبیک گفت و برای شرکت در انتخابات قانع شد. در آن زمان منطق اصلاح طلبان این بود که انتخابات فرصت مناسبی است برای تحقق مطالبات و خواسته ها از طرق مسالمت آمیز و قانونی و جامعه هم به نظر من استقبال خیلی خوبی از این فرصت کرد. پس صرف نظر از نتیجه بد و حوداث تلخی که ما بعد از انتخابات شاهد بودیم عزم و اراده جامعه برای شرکت در انتخابات صحیح و تشخیص درستی هم بود و مسیری بود که حتما باید برای استفاده از این فرصت مغتنم طی میکردیم.

آیا شما معتقد هستید که در انتخابات تقلب صورت شده است و در صورت اعتقاد به تقلب آیا این یک برنامه از پیش تعیین شده بود یا خیر؟

ارزیابی ما قبل انتخابات ۸۸ این بود جریان حاکم جریانی نیست که آمادگی و ظرفیت این را داشته باشد که به مطالبات و خواسته های مردم تن دهد و انتخابات آزاد را به رسمیت بشناسد و تمکین کند اما بر اساس تجارب سال های گذشته معتقد بودیم اعمال نفوذ هایی که می تواند در ساز و کارهای انتخابات و نتایح تاثیر گذارد، یک میزان مشخصی است و جریان حاکم برای تغییر نتیجه انتخابات، مهندسی آرا و اعمال نفود های احتمالی در انتخابات توان و قدرت محدود و مشخصی دارد. اما متاسفانه ما از تحولاتی که در این ۴ سال در ساختار قدرت بوجود آمده بود ارزیابی درستی نداشتیم و پیش بینی هایمان مبتنی بر تجارب سال های گذشته بود. بنابراین احتمال قوی می دادیم که در صورت مشارکت بالای ۶۰ درصد مردم در انتخابات طبعا اعمال نفود های احتمالی در نتایج انتخابات تاثیر چندانی نداشته باشد و خواسته مردم محقق شود اما آنچه اتفاق افتاد نشان داد که ما در این ارزیابی ها دچار خطای محاسبه شده ایم و تحولاتی که این چهار سل در قدرت صورت پذیرفته بود را به صورت دقیق ارزیابی نکرده بودیم، البته مانند ما که انتخابات را فرصتی برای تحقق مطالبات خود و خواسته های اجتماعی و آزادی طلبلانه خود تلقی میکردیم، جناح مقابل نیز با یک طرح وارد انتخابات شد. جناح مقابل در نظر داشت که این انتخابات را به عنوان یک رویارویی نهایی برای حذف جریان اصلاحات از عرصه سیاسی کشور تبدیل کند و با پیروزی در این انتخابات که طبعا با اعمال نفود و مهندسی آراء همراه بود جریان های مخالف، منتقد و اصلاح طلب را از عرصه سیاسی کشور به طور کامل حذف کند و با تمسک به ظواهر و روش های قانونی حاکمیت را یک دست کند. البته این یک دستی درسطح حاکمیت در انتخابات مجلس هفتم و خصوصا مجلس هشتم و درنهایت ریاست جمهوری نهم به وقوع پیوست اما آنچه این بار دنبالش بودند این بود که این یکپارچگی و یک دستی به رقابت های سیاسی نیز تسری پیدا کند . جریان حاکم با یک طرح از پیش طراحی شده و سازمان یافته و با هدف حذف جریان های رقیب وارد انتخابات شده بود در اثبات این ادعا همین بس که بخش عمده ای از احکام دستگیری ها در روزهای آغازین خرداد سال ۸۸صادر شده بود که این نشان می دهد جناح مقابل از قبل خودش را کاملا آماده کرده بود. از طرفی دیگر اظهارات برخی چهره ها سیاسی جریان حاکم حاکی از نشانه ها و شواهد چنین طرح و برنامه ای است به طور مثال پبش بینی هایی برخی چهره ها مبنی بر اعلام وقوع درگیری و تنش و احتمال وقوع ترور شخصیت های برجسته اصلاح طلب این تحلیل را تایید می کند. وقتی تمام این اتفاق ها را کنار هم میگذاریم متوجه میشویم که یک برنامه از پیش طراحی شده برای انتخابات تدارک دیده شده بود. بخش افراطی جریان حاکم در نظر داشت با یک مهندسی آرا اما با ظاهری قانونی کاندیدای خود را از صندوق های رای بیرون آورند.

در دهه سوم انقلاب شاهد دستگیری گسترده ای از فعالان سیاسی که خود در بوجود آمدن این انقلاب نقش اساسی داشتند بودیم؛ همچنین عده زیادی از مردم و روزنامه نگاران نیز دستگیر شدند و مهم تر از همه خون های بیشماری ریخته شد. ایا هیچ گاه گمان می کردید در نظام جمهوری اسلامی چنین حوادثی رخ دهد؟

به صراحت اعتراف می کنم که نه ، به هیچ وجه چنین دوران تلخی را پیش بینی نمی کردیم و هرگز تصور نمی کردیم جمهوری اسلامی به چنین مرحله ای برسد که در آن شاهد چنین اتفاقات ناگواری باشیم. همان طور که بیشتر نیز اشاره کردم جریان حاکم با برنامه ریزی برای تغییر نتیجه انتخابات وارد عرصه رقابت شده بود، در همین حال آنان این پیش بینی را نیز کرده بودند که چنین اتفاقی با اعتراض جریان های سیاسی اصلاح طلب و مستقل مواجه خواهد شد و لذا آمادگی برای برخورد قاطع و جدی با اعتراضات و مخالفت های احتمالی را داشتند و احکام دستگیری که پیش از برگزاری انتخابات صادر شده بود گویای این واقعیت است که می دانستند اعتراضات و انتقاداتی نسبت به انتخابات مهندسی شده رخ خواهد داد. اما همان طور که ما در این انتخابات دچار خطای محاسبه در مورد توان و قدرت جریان حاکم در مهندسی آرا شده بودیم آنان هم در ارزیابی خود درباره واکنش های احتمالی به دستکاری نتیجه آرا دچار خطای محاسباتی شدند . تصور این جریان اصلا این نبود که اعتراضاتی با این گسترده گی روی دهد و خود را برای رویارویی با آن آماده نکره بود، آنان بر این تصور بودند این اعتراضات به فعالان سیاسی ، احزاب و نهایتا نخبگان محدود می شود و همین دلیل می توانند به راحتی صد نفر را دستگیر کنند وپرونده جریانات و احزاب سیاسی در کشور را به بندند و اعتراضات را سرکوب کنند اما در این مدت اتفاقاتی افتاد که بر خلاف تمامی ارزیابی ها و پیش بینی ها بود. اعلام آراء، نحوه عملکرد جناح مقابل و نتیجه نامعقول و غیر قابل باور انتخابات سبب شد یک اعتراض عمومی و همگانی آغاز شود. اینجا باید تاکید کنم که شرکت صحیح جامعه در انتخابات و تاکید اصلاح طبان برای شرکت در انتخابات نشان دهنده این بود که شرکت در انتخابات اشتباه نبوده و دقیقا همین جا نتیجه داد چراکه اگر این انتخابات بدون حضور گسترده مردم صورت می گرفت همین نتیجه به دست می آمد بی آنکه کسی معترض و مدعی باشد و اعتراضات محدود می شد به احزاب و جریان منتقد و این همان چیزی بود که جریان مقابل می خواست. به همین دلیل بر خلاف دوره های انتخاباتی گذشته تا نزدیک به یک ماه و نیم تا زمان برگزاری انتخایات رسانه ملی هیچ تمایلی به انتخاباتی کردن فضا نداشت و مواجهه صدا و سیما و رسانه های وابسته به جریان حاکم در انتخاباب کاملا انفعالی بود. بر اساس طرح از پیش تعیین شده آنان نباید انتخابات به صورت پرشور برگزار می شد و با یک مشارکت زیر متوسط اما خوب، آراء می توانست به هرگونه اعلام شود اما حضور گسترده مردم این محاسبه را برهم زد و به آن شکل آرا با آن نتایج باور نکردنی اعلام شد و ما با یک اعتراض گسترده در سطح جامعه که ناشی از بیداری وجدان عمومی بود مواجه شدیم که هیچ ارتباطی به احزاب و گروه ها نداشت. از این رو به گمان من آن صحنه های زشت و تاسف باری که ما در ماه های نخست پس از انتخابات در سطح خیابان ها شاهد بودیم که منجربه کشته شدن افراد بی گناه شد همه ناشی از نوعی اقدامات واکنشی، نگرانی و احساس استیصال نسبت به اعتراضات صورت گرفته بود. جناح افراطی جریان حاکم خود را برای چنین پدیده ای آماده نکرده بود و به همین دلیل در مواجه با این اعتراضات گسترده انفعالی و از سر ترس و وحشت برخورد کرد بی آنکه برنامه ای برای کنترلش داشته باشد. بنده بر این باورم که از قبل آمادگی برای آنکه به روی مردم اسلحه شلیک شود وجود نداشته و این اتفاقات و حوادث شوم ناشی از عدم آمادگی و خطای در محاسبه بوده است.

در ۲۵ خرداد مردم در تظاهرات سکوت فقط اعلام کردند که “رای من کجاست” اما از جایی به بعد این شعار تغییر کرد ، جدا از درست بودن یا نبودن این شعار ها چرا قسمتی از جنبش در بعضی از مواقع البته در شعار دادن متفاوت و تند تر از قبل شد شد؟

اگر به اعتراضات صورت گرفته عمیق تر نگاه کنیم متوجه خواهیم شد که مساله فراتر از رای است و این خطا است که تصور کنیم جامعه فقط به خاطر آنکه رایش جابه جا شده به خیابان آمده است. برای آنکه متوجه شویم که خواست مردم چه بوده است، ماهیت این جنبش چیست و چه مطالباتی را دنبال می کند باید دقت کنیم که جامعه از شرکت خود در انتخابات چه هدفی را دنبال می کرد. رای دادن جامعه صورت قضیه و یک نماد بود و جامعه اهداف و انگیزه های مشخصی را برای شرکت در انتخابات دنبال می کرد پس زمانیکه نتیجه انتخابات به صورتی رقم زده شد که جامعه احساس کرد به مطالباتش به صورت عامدانه پاسخ منفی داده شد برای اعتراض به این امر به صحنه آمد، بنابراین شعار “رای من کجاست” و اعتراضات یک نماد بود برای تحقق مطالبات تحقق نیافته جامعه و اعتراضی بود به واکنشی که جریان حاکم به این مطالبات نشان داد. با این توضیح می توان متوجه شد که جریان جنبش سبز در طول این مدت دستخوش تغییر بوده و موضوع فقط رای نبوده وبیشتر به دنبال آزادی، دموکراسی و انتخابات آزاد بوده است. البته در طول این مدت در برخی مقاطع با شعارهای رادیکال نیز مواجه بودیم که فراتر از مطالباتی بود که مردم با شرکت در انتخابات دنبال می کردند اما این شعارهای رادیکال، اگر نگوییم همه آن اما بخش زیادی از آن واکنش به خشونت و سرکوبی علیه جنبش بود؛ زمانیکه با خواسته ها و مطالبات منطقی مردم چنین رفتاری صورت می گیرد به صورت طبیعی شاهد یکسری شعارهای واکنشی نیز خواهیم بود. از طرفی دیگر نفی نمی کنم که در جنبش ما شاهد گرایشات متفاوتی هستیم که چندان هم تمایلی به حفظ مجموعه نظام ندارند اما واقعیت این است که این جنبش در حال حاضر توسط چهره هایی نمایندگی و مدیریت می شود که مطالبات مشخص و معینی را مطرح کرده اند که مورد اجماع همه بخش های جنبش است، به طور مثال اجرای بی تنازل قانون اساسی که آقای موسوی آن را بیان کرده است و آقایان کروبی و خاتمی هم آن را تایید کرده اند وجه مشترک خواسته های بخش های مختلف جنبش سبز است. البته ممکن است بخش هایی مطالبات و خواسته هایشان فراتر از این موضوع باشد اما ما چنین وجه مشترکی را داریم و می بینیم جنبش همچنان یک ماهیت اصلاح طلبانه چه در روش و چه در هدف دارد.

در مواردی انتقاد شده است که آمدن مردم به خیابان ها اشتباه بود و نباید خون نداها و سهراب ها ریخته می شد، البته هیچ فراخوانی از سوی رهبران جنبش و اصلاح طلبان وجود نداشت، آیا فکر می کنید این انتقاد درست است؟

به نظر من به طور کلی چنین اعتقادات و اظهار نظر هایی در خوشبینانه ترین حالت نه تنها تصویر درستی از اتفاقات رخ داده نمی دهد که انحراف در تشخیص و ارزیابی از واقعیت هم ایجاد می کند. اگر از من بپرسید می گویم نه تنها ندا که تمام جوانان و افراد بی گناهی که در طی این مدت شهید شدند نباید خونشان بر زمین ریخته می شد. اعتراض و انتقاد حق هر شهروندی است و اگر جریان حاکم مدیریت قانونی اعمال میکرد این اعتراضات می توانست به صورت مسالمت آمیز صورت گیرد و ما شاهد این خشونت ها نباشیم اما ذهنیت متوهم و بیمار عده ای باعث شد که بر این اعتراضات تحلیل های عجیب و غریبی گذاشته شود. به دنبال پیدا کردن دست های پنهان بگردند و به آن به عنوان یک توطئه نگاه کنند و خود را در سرکوب و اعمال حشونت و قساوت محق بدانند. دقت کنید همزمان با انتخابات در ایران، در افغانستان نیز انتخابات برگزار شد و در آنجا نیز مانند ایران انتخابات با اعتراض و ادعای تقلب مواجه شد. تا اینجا همه اتفاقات شبیه ایران بود منتهی ما در اینجا شاهد دو نوع مدیریت متفاوت هستیم. مدیریت آقایان در ایران منجر شد به اغتشاش، آشوب، سرکوب، کشتن و دستگیری گسترده فعالان سیاسی و مدنی فقط به خاط اینکه در برابر راه های مسالمت آمیز و قانونی مقاومت شد اما در افعانستان مدیریت صحیح و تشکیل کمیته حقیقت یاب باعث شد تا تعدادی از ارا باطل و انتخابات به دور دوم کشیده شود که همان نتیجه اولیه هم درآمد اما خون از دماغ کسی نریخت. برای همین باید علت حوادث اخیر را ارزیابی کنیم که به چه علت این اتفاقات رخ داد. آیا مدیریت کشور درست عمل کرده و نمی توانست به صورت دیگری عمل کند؟ در طول این ماه ها تمام تریبون های کشور از صدا و سیما تا منابر جمعه و میزگردهای برگزار شده همه تبدیل شده است به سیل اتهامات، فحاشی، نسبت های ناورا و افترا به چهره ها و جریان های منتقد و هیچ گاه حاضر نشدند میز گردی با حضور منتقدان اصلی برگزار کنند و به این سوال پاسخ دهند که آیا نمی شد به شکل دیگری این ماجرا را تدبیر کرد و مدیریت کشور نمی توانست به نحو دیگری بحران رخ داده را مدیریت کند تا اتفاق های رخ داده اجتناب ناپذیر باشد؟ اما هیچ گاه این سوال ها مطرح نشد و آقایان نیز احساس نکردند که ضرورت دارد به این سوالات پاسخ داده شود؛ از این رو تصور میکنم باید این نکته را مطرح کنیم و مدیریت کشور را با این سوال ها به محاکمه بکشانیم، باید از مدیریت کشور بازخواست کنیم که این چه مدیریتی است که به کشته شدن و ریختن خون ده ها انسان بی گناه و به بند کشیده شدن هزاران نفر در سلول های انفرادی منجر می شود؛ این چه مدیریتی است که کینه ، نفرت و نارضایتی می آفریند و کشور را دچار بحرانی کرده که هنوز گرفتار آن است، بحرانی که هنوز حل نشده است و اقایان با تمام ادعایی که در جمع و سرکوب کردنش می کنند هنوز از ترس و نگرانی خواب های آشقته می بینند، آقایان می گویند که آشوب ها را جمع کردیم. اگر جمع کرده بودند که این همه به سر وصدا، داد و بیداد ، فحش دادن و دستگیری های تازه نیاز نبود. اگر جمع کرده بودند که دیگر چه نیازی هست تا به سراغ آزاد شده ها بروند و مجبورشان کنند که اعتراف نامه و توبه نامه بنویسند، مصاحبه و سخنرانی کنند و جنبش سبز و رهبران آن را محکوم کنند. اگر جمع شده بود آقایان نیازی نداشتند که تقاضای انحلال دو حزبی را داشته باشند که کارکردشان در این ایام خلاصه شده بود به بیانیه دادن. اقایان خوب می دانند که قضیه نه جمع شده و نه حل شده است. اقایان اگر به دنبال حل کردن بحران بودند زمانیکه مردم در همان روزهای نخست نسبت به نتیجه آراء اعتراض داشتند به خواسته مردم توجه می کردند، به طور مثال همان زمان خود آقایان اعلام کردند که در ۱۴۰ شهر و حوزه انتخابیه تعداد شرکت کنندگان ۱۰۰ درصد و بیشتر بوده، مثل روز روشن است که در این ۱۴۰ شهر تقلب صورت گرفته، وقتیکه از شورای نگهبان سوال می کنند چرا همین آراء را باطل نکردید پاسخ می دهند که این تعداد آراء تاثیری در نتیجه کل آراء نداشته است، شورای نگهبان وظیفه اش پاسداری از انتخابات است و به او ربطی ندارد که ابطال یا عدم ابطال آراء چه ربطی در نتیجه کلی می گذارد و حتی اگر در یک رای تاکید می کنم یک رای تقلب صورت گرفته باشد شورا موظف است تا آن رای را باطل کند اما آقایان حاضر نمی شوند به دلایل واهی و ناموجه این کار را انجام دهند. به عبارت دیگر برای این اقدام شورای نگهبان هیچ نامی جز لجاجت در مقابل اعتراضات مردم نمی توان گذاشت، این مدیریت نیست لجاجت است که نتیجه آن نیز کار را به این جا کشاند ؛ درحالیکه اگر می آمدند کمیته حقیقت یاب و بازنگری آراء تشکیل می دادند، آراء را ابطال می کردند و اجازه می دادند انتخابات به مرحله دوم کشیده شود کشور اکنون در این موقعیت قرار نمی گرفت اما ذهن آقایان انقدر بیمار است که هر چیزی حتی گران شدن گوجه فرنگی را نیز توطئه دشمن می دانند و نمی خواهند به صورت اصولی و منطقی برای حل بحران اقدام کنند.

سپاه در اول انقلاب برای دفاع از انقلاب و مرزهای کشور تاسیس شد و امام نیز توصیه اکید کردند که هیچ گاه وارد مسایل سیاسی نشود. اما اکنون می بینیم که این نهاد نظامی در تمامی عرصه ها از اقتصاد تا سیاست حضور دارد و حتی در این یک سال نه تنها در خیابان ها به عنوان یک نیروی سرکوب گر حضور داشت که حتی اقدام به دستیگیری فعالین سیاسی نیز کرد به طوریکه بند ۲ الف سپاه، امروز معروف ترین بخش زندان اوین را تشکیل می دهد چرا چنین اتفاقی برای مردمی ترین نهاد نظامی کشور رخ داد؟

اهدافی که از ابتدا سپاه بر اساس آنها تشکیل شد با عملکرد امروزسپاه هیچ همخوانی ندارد، حضور سپاه در عرصه سیاست، دفاع از یک جریان سیاسی؛ مخالفت با جریان دیگر سیاسی و حضور در فعالیت های اقتصادی هیچ کدام منطبق بر اهداف شگل گیری سپاه نیست و نبوده است. سپاه، بر اساس ایده دفاع از انقلاب و دفاع از دستاوردهای آن تشکیل شد اما ایستادن در مقابل اعتراضات مردمی یا در گیر شدن در اختلافات داخلی به هیچ وجه به معنی دفاع از آرمان های انقلاب به عنوان مردمی ترین انقلاب جهان نیست. این انحراف بیش از همه به خود سپاه ضربه خواهد زد و ما نسبت به این روند از ده سال پیش هشدار می دادیم که سپاه نباید وارد منازعات سیاسی شود، البته نمی خواهم بگویم که این روزها را می دیدیم ولی اگر به این هشدار ها توجه میشد امروز ما شاهد این صحنه و کارکرد نبودیم. بهترین ملاک و شاخص ترین برای جلوگیری از این انحرافات بعد از قانون وصیت نامه امام است که صراحت دارد به عدم حضور سپاه در عرصه رقابت های سیاسی که تفسیر بردار نیز نیست اما آنچه اتفاق می افتد بی توجهی و مخالفت صریح با وصیت امام است.

دهه سوم انقلاب باید دهه ثبات و امنیت باشد و نباید اتفاقات دهه اول در آن تکرار شود اما بازهم می بینیم عده زیادی دستگیر می شوند، تحت فشار قرار می گیرند و به نوعی پروژه تواب سازی در زندان ها دنبال می شود، چرا باید این رفتارها صورت گیرد و آیا این رفتارها مبنی حقوقی، انسانی و دینی دارد؟

فکر می کنم پاسخ به این سوال روشن است و چندان احتیاج به استدلال ندارد. افرادی دستگیر می شوند و ماه های طولانی در سلول های انفرادی به صورت ایزوله نگه داری می شوند و سپس بعد یک مرتبه این افراد را می آورند و اعترافاتی را از آنان پخش می کنند. این امر چقدر می تواند ارزش داشته باشد،مطمئنا نه از نظر حقوقی ، نه شرعی و نه عقلی هیچ اعتباری ندارد و ضمن آنکه آنچه هم گفته شده است اعترافات نیست. یک صحنه نمایشی به عنوان دادگاه شروع به کار کرد و در آن افراد تحلیل های خود را از اتفاقات پیش امده ارائه دادند و دوستانی که مجبور شدند به اعتراف بارها گفتند که ما نقطه نظرات و دیدگاه های خودمان را که در زندان به آن رسیده بودیم را مطرح کردیم و حتی اگر صادقانه، بی فشار و تهید به این نظرات نیز رسیده باشند نهایتا میشود نقطه نظراتی که چند نفر به آن رسیده اند و کاملا نیز روشن است که تا چه حد بر استدالال های متین و قوی مواجه بود و اگر می توانست کسی را قانع کند، تا کنون نوشته های هرروزه آقای شریعتمداری در کیهان همه را باید قانع می کرد. از سویی دیگر از بین هزاران نفری که دستگیر شدند فقط به اندازه انگشتان دو دست افراد تحت شرایطی حرف هایی مخالف حرف های گذشته خودشان را بیان کردند و این برخلاف آنچه است که سعی می کنند تبلیغ کنند و این برای آقایان یک شکست بزرگ در مقابل تعداد بیشمار افرادی است که براعتقادات خود پای فشردند و ایستادند. همچنین به این نکته نیز توجه کنید که در مقابل این هفت یا هشت نفری که مجبور به اعترافات یا اقرار به اشتباها شدند ما به طور گسترده شاهد بودیم که تعداد بیشماری از کسانیکه تا قبل از انتخابات از جریان حاکم حمایت می کردند بعد این ماجراها به صراحت و شجاعت اقرار کردند که مشی گذشته شان نسبت به حمایت از این جریان اشتباه بوده است، با این تفاوت که اقرار به اشتباهات نه در سلول های انفرادی که در شرایط کاملا آزاد و با اختیار کامل صورت گرفته است که نمونه بارز آن آقای نوری زاد است.

در خصوص رهبری جنبش، آیا شما فکر میکنید که اقایان موسوی، خاتمی و کروبی رهبری جنبش را برعهده دارند و یا جنبش به صورت خود جوش و به صورت تصمیم گیری در لایه های اجتماعی راه خود را ادامه می دهد؟

هیچ حرکت و جنبشی نمی تواند بدون رهبری و مدیریت مشخص حرکت کند و نمی توانم جنبش را بی رهبر تصور کنم و این مساله را در هیچ جای دنیا نیز مشاهده نمی کنیم . از این رو این حرکت اجتماعی مدیریت و رهبری می خواهد و مردم نیز به روی چند چهره های خاصی به تدریح اجماع کرده اند و به نظر من این ۳ نفریعنی آقایان کروبی؛ موسوی و خاتمی اصلی ترین چهره های مدیریتی جنبش سبز هستند و بخش های مختلف کم و بیش مدیریت این افراد را به رسمیت شناخته اند. البته طبیعی است چون ماهیت جنبش سبز مدرن است ، مدریتی نیز از صنف جنبش های مدرن دارد و ما نمی توانیم انتظار داشته باشیم که مدیریت آن مانند جنبش های کلاسیک باشد.