ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 14.06.2010, 19:47
۲۲ خرداد؛ خودآگاهی جنبش سبز

کاری ازگروه تحلیلگران انقلاب سبز

مجموعه وقایعی که در ایام سالگرد جنبش سبز روی داد، نشان دهنده خودآگاهی جنبشی است که می‌داند چه وقت باید از نیروی اجتماعی خود استفاده کند و چه وقت باید از ظرفیت های سیاسی موجود بهره ببرد. مقاله حاضر به بررسی این مسئله می پردازد که جنبش سبز چگونه توانست از وقوع یک بحران اجتماعی زیانبار جلوگیری کرده و در عوض بحران موجود در درون نظام سیاسی را به صورتی هوشمندانه تشدید نماید.

پیش از پرداختن به اصل موضوع باید به این پرسش پرداخت که چرا برگزاری یک تجمع مسالمت آمیز می‌تواند جان و مال شهروندان را به خطر بیندازد؟ به سخن دیگر، چرا حاکمیت از هر فرصتی برای ایجاد بحران و طراحی پروژه های امنیتی استفاده می‌کند؟

طبیعی است که هر دولت حاکمه‌ای از ایجاد بحران سیاسی و اجتماعی بیش از آن که سود ببرد متضرر می‌شود. چنین رفتاری مانند آن است که راننده یک خودرو برای زهر چشم گرفتن از سرنشینان، آن را به قعر دره یا به سمت خودروی مقابل هدایت کند. اما با این وجود شاهد بوده‌ایم که بخش ها یا محافلی از درون حاکمیت، دائما مشغول ایجاد بحران و متشنج کردن فضای سیاسی کشور بوده‌اند.

واقعیت این است که فرقه حاکم یا بلوک قدرت کنونی، آن چنان که تصور می‌شود یکدست و هماهنگ نیست و اختلافات و شکاف هایی در میان سه جزء اصلی تشکیل دهنده آن یعنی رهبری، سپاه و احمدی نژاد وجود دارد. اما بخش اعظم این اختلافات به علت رویارویی با "دشمن مشترک" مسکوت و غیرفعال می‌مانند.

حاکمیت فعلی در یک سال گذشته هر گونه راه حل سیاسی و عقلانی برای خروج از بحران را برابر با سقوط دانسته و به همین دلیل تمام نیروی خود را صرف محو و حذف جنبش سبز کرده است. در چنین شرایطی حل و فصل اختلافات درونی حاکمیت تا سرکوب کامل جنبش سبز و تشکیل و تثبیت آرایش جدید سیاسی به تعویق و تاخیر می افتد. زیرا تا وقتی جنبش سبز به طور کامل محو نشود، اجرای هر پروژه جدید سیاسی می‌تواند به یک بحران خانمان برانداز منجر شود.

اما همین تعویق و تاخیر برای حکومتی که اقتدار خود را در فرمان‌های لازم الاتباع فصل الخطابی و حرکت های ضربتی و جهادی تعریف می‌کند، طلیعه یک شکست محتوم به شمار می‌آید. از این روست که صرف بقای جنبش سبز همچون استخوان لای زخم، تنشی خرد کننده بر تمامی اجزای حاکمیت تحمیل می‌کند. جنبش سبز با وجود این که هنوز به کف مطالبات خود نرسیده و حاکمیت را به عقب نرانده است، اما عملا در کشاکش اجزای حاکمیت به جایگاه تعیین کننده "داوری" دست یافته است.

جنبش سبز هنوز به قدرت سیاسی دسترسی نیافته است، اما در رقابت درونی اجزای قدرت داوری می‌کند و هرگاه یکی از آنها بخواهد پروژه یا طرحی برای حذف یا مهار دیگری اجرا کند، با یک کنشگر فعال و تاثیر گذار اجتماعی به نام جنبش سبز مواجه می‌شود. همین امر تحرک و پویایی درونی حاکمیت را از آن سلب کرده و نظام را از نظر سیاسی به حالت فلج در آورده است؛ تداوم حیات جنبش به معنی تداوم رکود و عدم پویایی حاکمیت در تمامی عرصه‌هاست.

حاکمیت برای خروج از بن‌بست نیازمند ایجاد بحران و تنش است تا بتواند پویایی خود را در تضاد با بحران حفظ کند و فرایند سرکوب سیاسی را در پوستین دفاع از موجودیت و حاکمیت نظام اسلامی و به صورتی مشروع به پیش ببرد و فضای سیاسی مطلوب خود را شکل دهد. در چنین شرایطی میزان "آرامش در جامعه" با "التهاب در حاکمیت" نسبت معکوس می‌یابد و هر قدر جامعه و عرصه عمومی امن و آرام (اما امیدوار، هشیار و آماده حضور) باشد، بحران سیاسی در درون حاکمیت تشدید می‌شود.




اهمیت این نکته در این است که در حال حاضر نظام به جای تصدی و اداره امور کشور به مجموعه‌ای ناکارآمد و منزوی در جهان تبدیل شده است که شخصیت‌های آن یا در مورد حجاب، زلزله و جمعیت سخنان مضحک بر زبان می آورند و یا دائما از یکدیگر گله و شکایت می‌کنند و نامه و رنجنامه علیه هم می‌نویسند. اعوجاج و آنارشی در درون نظام به حدی است که نیروهایی که توسط بخشی از حاکمیت تجهیز شده‌اند، مراسم سالگرد بنیانگذار نظام را بر هم می‌زنند. اکنون حاکمیت متشکل از نیروهایی است که دیگر هیچ امیدی به متحد شدن شان نیست و مترصد فرصتی برای حذف یکدیگر هستند، اما تا زمانی که جنبش سبز کاملا مهار نشود، قادر به ریسک کردن نیستند. در نتیجه جنبش سبز بدون این که هزینه یا نیروی قابل توجهی صرف کند، می‌تواند حاکمیت را قفل کرده و آن را توسط نیروهای خودش فرسایش دهد. به عنوان مثال مجلس "اصولگرا" یکی از نهادهای حاکمیت است که با آن که مستقیما طرف حساب جنبش سبز نیست، اما عملا در شرایط فرساینده کنونی کمر خم کرده و در حال تخریب است.

این روند تا زمانی که اراده ملت بر امور کشور حاکم نشود، ادامه می یابد و نیروهای ضد جنبش آن قدر یکدیگر را تضعیف می‌کنند که عرصه برای کنشگری جنبش سبز و اعمال اراده ملت، به تدریج یا به ناگهان، گشوده شود. همچون سد یا سیل بندی که اگر دریچه های آن به موقع گشوده نشوند، آب از آن سرریز می‌کند و سد را با خود می‌برد.

ملاحظات فوق نشان می‌دهد که بحران سیاسی تا عمیق ترین لایه‌های حاکمیت پیش رفته و همچون موریانه ریشه‌های اقتدار فرقه حاکم را می جود. در چنین شرایطی، هر نوع حضور خیابانی فرصتی است برای حاکمیت که با اجرای یک پروژه امنیتی، مقابله با "فتنه" را به محور اتحاد اجزای در حال فروپاشی خود تبدیل کند و فرایند سرکوب و یکدست سازی را به پیش ببرد. در حال حاضر اختلاف و شکاف در درون نظام به حدی است که تنها خطر جدی فروپاشی می‌تواند اجزای آن را حول محور "حفظ نظام" متحد کند.


بنابراین تقاضای مجوز از سوی سران جنبش سبز، پیشنهادی سخاوتمندانه به فرقه حاکم بود که نوع رفتن خود را انتخاب کنند، نه اینکه بخواهند بین ماندن و رفتن دست به انتخاب بزنند. در این رهگذر دلایلی همچون نگرانی از احتمال کشتار و خشونت یا بیم "جان و مال مردم" دلایل انسانی و اخلاقی لغو تظاهراتی هستند که بنا به دلایل و مصالح سیاسی هم باید لغو می‌شد و این انطباق، نشانه‌ای است آشکار از همسانی هدف و وسیله در جنبش سبز که اقتضای وجه اخلاقی و انسانی آن و تضمینی برای پیروزی حتمی آن به شمار می‌رود.

آن چه در ۲۲ خرداد در خیابانهای شهر دیده شد، تنها حضور نمادین بخشی اندک از پشتوانه عظیم جنبش سبز بود، چرا که منتخبان ملت از شهروندان درخواست کرده بودند که از برگزاری تظاهرات صرف نظر کنند. رفتار و گفتار سران جنبش همچون دولتی بود که بدون نیاز به زور، اقتدار و حاکمیت خود را اعمال می کند و نیروهای امنیتی مانند اپوزیسیونی مسلح ظاهر شدند که سعی داشتند بگویند "ما هستیم". همین هشدار برای حاکمیت کافی است که دریابد دست زدن به هر گونه "طلحه و زبیر بازی" و بازداشت سران جنبش سبز، چه عواقب مرگباری به همراه دارد.


اکنون جنبش سبز، جنبشی است زنده و پویا که از ظرفیت‌های سیاسی خود به خوبی آگاه است؛ در یک سال اخیر به خوبی تجربه اندوخته، سازمان یافته و در جهان شناخته شده است و می تواند در عرصه های مختلف داخلی و بین المللی دست به مانور بزند؛ شبکه های اجتماعی و رسانه های شناخته شده خود را دارد و در اندک زمانی میتواند وارد عمل شود یا در تصمیم خود تجدید نظر کند. در عین حال، مردم زندگی خود را می‌کنند و این نظام است که حکومت نمیکند؛ حاکمیت قفل شده است و زمان به زیان دشمنان ملت سپری میشود. برای چنین حکومتی، بی حرکت ماندن یا اقدام برای هر حرکت یا پروژه جدید، انتخابی است میان مرگ تدریجی یا مرگ ناگهانی.