ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 16.05.2010, 18:35
اعترافات محسن آرمین پیش از بازداشت

روزنامه اعتماد
مرداد ماه ۱۳۸۸

۱- اظهارات آقایان ابطحی و عطریانفر که صدا و سیما و رسانه های وابسته به جریان حاکم از آن به عنوان اعترافات یاد می کنند، این روزها موضوع بحث محافل مختلف و حتی گفت وگوهای مردم عادی است. بی تردید مردم عادی انتظار داشته و دارند که دست کم چهره های سرشناس اصلاح طلب در شرایط مختلف حتی در زندان و تحت شکنجه یا شرایط نامتعارف بر عقاید خود استوار باشند و در قبال نسبتی که به عنوان یک چهره سیاسی میان خود و جامعه تعریف کرده اند، رفتاری متعهدانه داشته باشند. این انتظار البته کاملاً قابل درک است.

اما در نگاهی منصفانه وضعیت کسانی مانند آقایان عطریانفر و ابطحی که در شرایطی نامعلوم و بریده از عالم خارج و بی اطلاع از هر خبر و اطلاعی در سلول هایی به سر می برند که هر روز یکی از اهالی آن به سرنوشت روح الامینی ها و سهراب ها دچار می شوند، نیز باید برای ما قابل درک باشد. نمی خواهم بگویم با ابطحی و عطریانفر همان کرده اند که با محسن روح الامینی ها. شاید آری و شاید هم نه. اما دست کم این حقیقت قابل کتمان نیست که آنها در زندان ها و شرایط و تحت نظر بازجویان و صحنه گردانانی نگهداری می شوند که محسن و سهراب ها نگهداری می شوند. قصد توجیه سخنان ابطحی و عطریانفر را ندارم. حداقل آنکه این درست است که اعترافاتی که در چنین شرایطی انجام شود بی ارزش است اما مقاومت و پایداری در این شرایط بسیار ارزشمند است.

۲- پایداری بسیاری از یاران ما در زندان برای کسانی که دستی در به بندکشیدن ایشان دارند یک سرشکستگی است اما در هم شکستن و تاب نیاوردن برخی از دوستان ما برای ایشان واجد هیچ افتخاری نیست.

یک چیز مسلم است و آن اینکه اظهارات عطریانفر و ابطحی هیچ چیزی بیشتر از مقالات کیهان و رسالت و یالثارات و اخیراً وطن امروز نداشت. اینها مطالبی نبودند که آنان بیرون از زندان از آن بی اطلاع باشند. در زندان و سلول انفرادی و شرایط بی خبری از عالم و آدم نیز هیچ داده و اطلاع جدیدی به معلومات آنها افزوده نشده است. بازجوها هم افلاطون و ارسطو نیز نبوده و حداکثر معلوماتی در حد آقای حسین شریعتمداری دارند که ابطحی و عطریانفر هر روز در روزنامه کیهان آرا و افکار وی را می خوانده اند. می ماند موانع درونی و وابستگی ها و قید و بندهای دنیایی که مانع درک حقایق می شوند. اگر این فرض نامحتمل را کنار بگذاریم که عطریانفر و ابطحی در مدت یک ماهه زندان ره صدساله مراحل سیر و سلوک عرفانی را طی کرده اند، به این نتیجه می رسیم که آنان در این مدت نمی توانسته اند اویس قرنی و بایزید بسطامی شده باشند به طوری که پرده از چشمان شان افتاده و عالم ملکوت برایشان مکشوف شده و مثلاً دریافته باشند که آقای احمدی نژاد رئیس جمهور واقعی و محبوب کشور است یا باور کرده باشند که اگر به جای سرکوب اعتراضات مسالمت آمیز مردم، به این پیشنهاد ساده میرحسین موسوی عمل می شد و برای اطمینان از صحت نتایج آرای انتخابات مثلاً شماره های کد ملی رای دهندگان ثبت شده در دسته های تعرفه رای با کد ملی موجود در رایانه سازمان ثبت احوال مطابقت داده می شد، هلال ناامنی افغانستان، ایران و عراق کامل می شد و در ایران جنگ داخلی راه می افتاد یا نظام سرنگون می شد،

۳- نمی دانم عدم تحمل دشواری ها و سختی ها تا چه اندازه می تواند شاخصی برای تعیین میزان ایمان ما به راهی که برگزیده ایم باشد. وقتی به ماجرای عمار یاسر می اندیشم که برخلاف پدر و مادرش تاب شکنجه نیاورد و حتی رسالت پیغمبر را انکار کرد، با این حال مورد ملاطفت و نوازش پیغمبر قرار گرفت و چنان بر ایمان خود پایدار ماند که در اعتراض به رفتارهای ناحق خلیفه شکنجه شد و بر سر پیمان خود همچنان استوار بود تا آنکه در پیری در رکاب علی(ع) در صفین شهید شد، احساس می کنم درباره رفتار کسانی مانند ابطحی و عطریانفر نباید و نمی توان بی پروا قضاوت کرد.

۴- عطریانفر در آن مصاحبه در پاسخ آقای مهاجرانی گفت اگر شما نیز در اینجا بودید مثل ما فکر می کردید. تمام سخن در همین لفظ «اینجا» است. اگر مقصود عطریانفر از «اینجا» ایران یا تهران باشد، قطعاً سخنی درست نگفته است، زیرا بسیاری از دوستان این دو که در ایران هستند مانند عطریانفر عمل نکرده اند. اما اگر مقصود وی از «اینجا» زندان باشد، ممکن است حق با عطریانفر باشد و تنها در این صورت است که جمله وی می تواند صحیح باشد و این احتمال نه تنها درباره مهاجرانی بلکه برای هر یک از ما می تواند صادق باشد.

۵- ممکن است در نقد رفتاری که عطریانفر و ابطحی از خود نشان داده اند گفته شود کسانی که در این سطح از فعالیت و عمل سیاسی قرار می گیرند باید تاب تحمل شرایط سخت و دشوار را داشته باشند. بر افراد عادی خرده یی نمی توان گرفت اگر در شرایط زندان تاب نیاورند اما از کسانی که در سطح چهره های شاخص قرار می گیرند و به مرجعی برای جامعه و به ویژه جوانان تبدیل می شوند، چنین بی قراری و ناشکیبایی در شرایط زندان پذیرفته نیست. این سخن نیز کاملاً صحیح است. می توان در تایید آن گفت کسی که تحمل محرومیت و سختی و فشار و شرایط زندان را ندارد نباید در سطح یک لیدر سیاسی خود را مطرح کند.

اما همه سخن در این است که ما چگونه از توان و قدرت خود برای تحمل شرایط سخت و دشوار می توانیم مطمئن شویم؟ آیا ما ارزیابی واقع بینانه یی از توان و قدرت خود داریم؟ حداقل این حقیر به رغم تمام ایمانی که به راه و اندیشه خود دارم و در بسط آن می کوشم و خطرها و محرومیت ها و شرایط سخت و دشوار را به قیمت پایداری بر افکار خویش به جان خریده ام، هنوز نمی توانم ادعا کنم مانند برادران بزرگوار و ثابت قدم در بندم، تاب شرایط دشوار زندان را داشته باشم. تنها کسانی می توانند چنین ادعایی بکنند و در این ادعا صادقند که این شرایط را تجربه کرده باشند.

۶- همه این مطالب را گفتم تا در این بند پایانی بتوانم حدیث نفس کنم.

این روزها از یک سو خط و نشان کشیدن های مراکز اصلی قدرت و تهدیدهای شبانه روزی در رسانه های وابسته به جریان حاکم علیه معترضان به نتایج انتخابات و نیز تهدید صریح آقای احمدی نژاد مبنی بر کوبیدن سر مخالفان به سقف و ادامه دستگیری فعالان سیاسی و… نشان می دهد این ماجرا سری دراز دارد و منتقدان و معترضان به روندهای جاری از جمله این حقیر هر آن باید در انتظار دستگیری و حبس و قرار گرفتن در شرایط مشابه عطریانفر و ابطحی باشند. و از سوی دیگر خود را حداقل در این حد می شناسم که استعداد اویس قرنی و بایزید بسطامی شدن را ندارم که در شرایط خاص یکباره حقایق ملک و ملکوت بر من مکشوف شود و تمام افکار و اندیشه هایم تغییر کند.

بنابراین به عنوان یک فعال سیاسی شناخته شده در عرصه سیاست این کشور، و عضو شورای مرکزی و شورای سیاسی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران، پیش از تحقق چنین احتمالی درباره خود به صراحت اعلام می کنم به آنچه در قالب بیانیه ها و مواضع فکری و سیاسی سازمان متبوعم تاکنون منتشر شده و آنچه تاکنون شخصاً گفته یا نوشته ام اعتقاد راسخ دارم. در این زمینه با دیدگاه ها و مواضع اعلام شده از سوی آقایان میرحسین موسوی، خاتمی و کروبی کاملاً موافقم.

هیچ نقطه سیاه و تاریکی در زندگی سیاسی خود ندارم که به خاطر آن احساس ندامت و شرمندگی کنم، هیچ ارتباطی با بیگانگان نداشته و ندارم، تاکنون هیچ پولی از محافل بیگانه دریافت نکرده‌ام، نه به انقلاب مخملی معتقدم و نه به براندازی نظام و تنها خواهان اجرای قانون اساسی و قرار گرفتن همگان در چارچوب قانون هستم و معتقدم تنها راه اعتلای کشور و استحکام نظام جمهوری اسلامی ایران و حفظ جمهوریت و اسلامیت نظام، پایان دادن هر چه سریع تر به روش دروغ و نیرنگ و فریب، بازگرداندن کشور به مسیر اصلاحات، رعایت حقوق شهروندی و توقف خودکامگی و قانون شکنی است. بنابراین اگر مشیت و اراده ربوبی بر این تعلق گرفت که به ابتلا و فتنه یی که دوستان و برادرانم گرفتارند، دچار شوم، از هم اکنون اعلام می کنم اگر سخنی برخلاف آنچه گذشت از بنده شنیده شد، اعتقاد و باور این حقیر نبوده و تحت شرایط ویژه زندان و به اکراه و اجبار بدان اقدام کرده‌ام.

از تمام همفکرانم در جمع فعالان سیاسی می خواهم تا فرصت باقی است به صورت جمعی یا فردی به اقدامی مشابه دست بزنند زیرا در شرایط موجود تنها به این طریق می توان به بدعت سیئه و شیوه زشت و نامبارک اعتراف گیری پایان داد. با چنین اقدامی ممکن است زندان و حبس در انتظار ما باشد، اما این حربه کثیف و غیرانسانی در این کشور برای همیشه بی اثر و ریشه کن خواهد شد.

نظر کاربران:


خاطره
اوایل انقلاب به جرم چسباندن پوستری با مضمون ضد امپریالیستی چند روزی در زندان سپاه بودم .هر روز صبح زندانبان به سراغم می آمد و میگفت برادر وقت نماز است ، من اصلآ وضو گرفتن و نماز خوندن بلد نبودم ولی میرفتم به ظاهر وضو گرفته و دولا راست میشدم، فقط مواظب بودم آنها مرا در حال وضو گرفتن و نماز خوانی نبینند .امروز که به گذشته فکر می کنم به درستی تصمیم آن روز پی میبرم، اگرچه من با جریانات سرنگونی طلب نبودم ولی غرور بیجا و جواب نه دادن به زندانبان در مورد اقامه نماز در آن شرایط می توانست برای من و دیگر دوستانم در بیرون از زندان مشگل آفرین باشد.
چند سال بعد در خارج از کشور با خبر شدم که بسیاری از اعدام شدگان سال ۶۷ در جواب بازجو که گفته بود سازمان خود را انکار میکنید یا نه جواب نه داده بودند، ای کاش همه آنها جواب آری می دادند و امروز زنده بودند، مگر چیزی از ارزش گالیله کم شد وقتی او زیر شکنجه گرد بودن زمین را انکار کرد؟
همه اینها را گفتم تا به محسن آرمین برسم، من از صمیم قلب امیدوارم محسن آرمین قبول نکند که حتا برای یک دقیقه شکنجه شود ، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی سازمانی علنی است، نهاد های امنیتی همه چیز را در مورد سازمان می دانند و آرمین چیزی برای مخفی کردن ندارد پس جای نگرانی نیست، از همان لحظه اول هر چه بازجو گفت بگو تو درست میگویی، بنویس و امضا کن که سازمان خودت را انکار میکنی ، خودت را انکار میکنی، جنبش سبز دروغ است، همه عمر در اشتباه بوده‌ای، هر چه بازجو میگوید بگو صحیح است، حصرت یک نه را به دل او بگذار، دیر یا زود این چنین بازجویانی به اشتباه خود پی می‌برند و به فکر پیدا کردن یک شغل آبرومندانه می افتند.
محسن آرمین باید ستایشگر زندگی بماند، جنبش سبز را با پیام آوران مرگ کاری نیست. به امید آزادی محسن و همه زندانیان سیاسی و برقراری حاکمیت قانون در میهن عزیزمان ایران.