ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 06.05.2010, 19:12
استمداد یک جوان محکوم به اعدام

گزارشی از سمانه محمدعلی

با پرداخت بیست میلیون تومان بهنام .ز از مرگ نجات خواهد یافت

بهنام . ز هم یکی از اون آدمهائیه که به خاطر یه حادثه، از جمله حوادثی که هیچ وقت از قبل خبر نمی کنه، سالهای رنگین جوونیشو پشت میله های زندان رجایی شهر کرج داره سپری میکنه، به انتظار روزی که من، شما و ما، دستهای تنهای اونو بگیریم و آزادی و خوشحالی رو به اون و خانوادش هدیه بدیم.

جوونی که ۳۲ سال بیشتر نداره، سالهای کودکیشو در یه خانواده پرجمعیت 10 نفره که از نظرمالی شرایط مناسبی نداشتند در کنار یه پدرزحمتکش سپری کرد. اوضاع زندگی هیچوقت این اجازه رو بهش نداد تا تحصیلشو ادامه بده، از طرفی کسی رو هم نداشت که بهنام رو در این راه حمایت کنه. از بد زمونه در سال 1372 تنها برادر بزرگتر بهنام که می تونست پشتیبان اون تو جاده ی زندگی باشه در یه حادثه غم انگیز شنا قطع نخاع شد و تلاشهای خانواده برای درمان او به نتیجه نرسید. اینجا بود که به دلیل مخارج سنگین نگهداری مجبور شدند به آسایشگاه کهریزک منتقلش کنند تا بقیه سالهای عمرشو اونجا بگذرونه.

پدر بهنام برای تاًمین معاش خانواده و مخارج یه پسر مفلوج مجبور شد خودشو بازخرید کنه تا شاید از راه مسافر کشی پول بیشتری فراهم کنه، در این گیر و دار زمان خدمت سربازی بهنام نزدیک شده بود تا اینکه در سال 1375 به خدمت مقدس سربازی رفت هرچند که بعد از 18 ماه این دنیای سنگی اینقدر به بهنام و خانواده اش سخت گرفته بود که مجبورش کرد تا خدمت سربازی رو رها کنه و با ماشین پدر به مسافر کشی ادامه بده.

شرایط سخت و دشوار، مشکلات ، بیماریهای پدر چقدر سخت و طا قت فرسا بود ، اما به نظر میرسید بعد از این همه، زندگی میخواد روی روال عادی بیفته و اوضاع آرام آرام بهتر بشه،بهنام با پولی که ازمسافر کشی درمی آورد خانوادشو حمایت میکرد، دوست داشت ازدواج کنه،عاشق شده بود. سال 1378 با پس اندازی که از سالها زحمتش جمع کرده بود با دختر مورد علاقش پای سفره عقد نشستند. می خواست تا زندگی جدیدی رو شروع کنه به دور از هیاهوهای اطرافش، و خاطرات سالهای سختی رو، در کنار همسرش از یاد ببره .خدا رو شکر! بالای منزل پدریش خونه ای ساخت و همچنان که مسافر کشی می کرد در کنارهمسر احساس خوبی میکرد. در تمام این سالها بهنام وهمسرش با تمام مشکلات ساختند و همیشه در کنار هم و کمک حال هم بودند.

تاًمین هزینه دو خانواده اونم با مسافر کشی کار راحتی نبود به همین دلیل تصمیم گرفت کار دیگه ای برای خودش دست و پا کنه ،اینطوری شد که در سال 1382 همراه شخصی کار تزریق پلاستیک رو شروع کرد. کار از بهنام و سرمایه از اون شخص. چند ماهی این شراکت به شکلی عالی ادامه پیدا کرد اما امان از این زمونه که نمی خواست با بهنام سر سازگاری داشته باشه! شریک بهنام برای پیوستن به خانوادش مجبور به ترک وطن شد و دوباره بهنام تنها شد بدون هیچ سرمایه و کاری که بتونه از پس اداره خانواده بر بیاد. هر چی سعی کرد نتونست کاری پیدا کنه .قدم یه نو رسیده هم داشت کم کم به زندگی اون و همسرش باز میشد، علی پسر کوچولوی اونا ، چقدر حضور یه بچه شیرین میتونست برای بهنام دلگرم کننده باشه اما با این شرایط سخت آیا بهنام میتونست شرمنده این مهمان جدید نشه ؟؟؟ سوالی که همیشه از خودش میپرسید!

در همین اثنا یکی از آشنایان خیر به بهنام پیشنهاد داد تا به صورت شراکتی ماشینی خریداری کنند تا زمانیکه بهنام بطور کامل اقساط ماشین رو پرداخت کنه .چقدر خوب می شد که بهنام میتونست بعد از سالها صاحب یه ماشین بشه!

حادثه... خبر نمیکنی !

توی جاده شمال بود که اون تصادف پیش اومد با همون ماشینی که تازه خریده بود.حالا باز باید دوباره میرفت زیر بار قرض، تا هزینه تعمیرات ماشینیو که هنوزبطور کامل مال خودش نشده بود بپردازه!

با همه این اتفاقها هنوز بدترین قسمت زندگی بهنام مونده ، اتفاقی که هیچوقت حتی تصورشم به ذهنش نمیرسید چه برسه به اینکه خودش مرتکب اون بشه!!!

یه قتل ناخواسته که به خاطرش الاًن پشت میله های زندانه!

بهنام که زندگیشو براتون نوشتم منتظر کمک من و شماست! اون در یک حادثه مرتکب قتل میشه، قتلی که از پیش برنامه ریزی شده نبوده و بعد هم به قصاص نفس محکوم میشه. همسر اون تونست پس از تلاشهای زیاد با پرداخت دیه ای که با هزار مکافات و مشکل تهیه کرده بود رضایت دو نفر رو بگیره. و چهار نفر دیگه موندند که برای جلب رضایت اونها نیاز به کمک مالی در حدود بیست میلیون تومان برای پرداخت دیه داره تا بتونه به آغوش گرم خانوادش برگرده.

بهنام یک پسر به نام علی داره و الان که دارم این متنو مینویسم همه فکرم پیش علی کوچولو که احتیاج به پناه گاه امنی به نام پدر داره .

از اعماق وجودم به درگاه خداوند دعا میکنم که کسی پیدا بشه و بهنام رو نجات بده. و دعا میکنم خدایا!مرا به گونه ای بساز که هر روز وظایفم را با فروتنی به انجام برسانم، به برادران و خواهرانم یاری برسانم تا باری گران را در جاده پر پیچ و خم زندگی بر دوش بکشند و هر روز در دلم نجوا میکنم! در خوشی و غم،شکست و موفقیت، در آفتاب و باران خداوندا! کمکم کن تا آنچه در توان دارم برای کمک به هموعانم انجام دهم!

از کسانی که می توانند به این جوان کمک کنند – به هر میزانی که در توان دارند – در خواست می کنم با آقای محمد مصطفایی وکیل پایه یک دادگستری با شماره تلفن 09121212590 تماس بگیرند. پرونده بهنام در حال حاضر در دایره اجرای احکام دادسرای امور جنایی بوده و نیاز است که هر چه سریعتر به این جوان کمک بشه تا از مرگ نجات پیدا کنه. در حال حاضر فقط مبلغ بیست میلیون تومان مورد نیازاست تا بتوان رضایت اولیاءدم رو جلب کرد. قبلا آقای محمد مصطفایی حسابی رو برای نجات کودکان در معرض اعدام افتتاح کرده بود که می توانید به این حساب هم واریز کنید. سيباي بانک ملي ايران شعبه ميدان سيد جمال الدين اسدآبادي تحت شماره 0205327104006 و شماره کارت سيبا نيز ۶۰۳۷۹۹۱۰۴۳۴۲۹۷۳۱ است که مي توانيد انتقال وجه نماييد. شماره حساب دیگری نيز در بانک خصوصي سامان افتتاح شده است 1-10732661-800-830 بانک سامان شعبه خيابان سيدجمال الدين اسدآبادي کد 830 کد سوئيفت اين بانک هم sabcirthxxx که افراد مقیم خارج از کشور می تونند واریز کنند. در ضمن مي توان از طريق اينترنت هم به اين حساب مبالغ کمک خود را واريز نمایید. در سال گذشته با جمع آوری مبالغی که توسط خیرین به این حساب واریز شد تعداد چهار نفر از مرگ نجات یافتند. امیدوارم با کمک های شما بتوان افراد بیشتری را به جامعه و آغوش خانواده بازگرداند.

با سپاس فراوان
التماس دعا