ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 28.04.2010, 7:52
این ماه هم حقوق نداریم دیگر نمی‌دانیم چه کنیم

گزارش زیر درباره درددل های کارگران درباره شرایط سخت زندگی و مشکلات آنها است که خبرگزاری کار ایران(ایلنا) آن را منتشر کرده بود اما دقایقی بعد از انتشار از خروجی سایت حذف شد!

متن گزارش به شرح زیر است:

فضای محوطه جلوی کارخانه‌ها ، جاده اصلی ورودی به شهر ، مقابل فرمانداری ، خیابان مقابل استانداری مرکزی از نخستین روزهای سال ۸۸ شاهد جمعیتی از انسانهایی بود که در زیر ضربات پتک و صدای کوبیدن چرخ دنده‌های ماشین اگرچه فولاد درونشان آبدیده شد اما روح زخم خورده از سهل گذشتن بالا دستی‌ها از ظلم روا شده به پائین دستیها فریاد آنان را به طلب حقوق از دست رفته صنفی‌اشان برانگیخت ، تا آنان هم دوش همسر و فرزندانشان ، بر روی سنگفرش خیابان و در زیر آفتاب سوزان تابستان ، سوز سرمای پائیزی و ریزش باران و برف در زیر چتر سوراخ شده عدالتی که قرار بود بر سر همه گسترانیده شود یک فریاد را به گوش مسئولان برسانند که : « حقوق و مطالبات ۶ ماهه ، ۷ ماهه و یکساله ،‌پاداش و عیدی سال گذشته و مستمری بازنشستگی تنها درخواست آنان است » اما … این نماهای حزن‌آور و این واگویه‌های درد که از حلقوم پر بغض و گلوی خسته از گفتگو و وامانده و افسرده از وعده‌های انجام نشده مسئولان که تنها یک درخواست صنفی بود کمتر گوش شنوایی یافت و پاسخی آرام گرفت و بیشتر آن چه دریافت کرد یا حرف‌هایی از سر دلسوزی و تأیید بود و یا خشم و برخوردی پیدا و آشکارا!؟

« دیگر نمی‌دانیم چه کنیم این ماه هم حقوق نداریم »‌

کارگر پیمانی یکی از شرکت‌های بحران زده است ، دانه‌های تسبیح را میان انگشتان شماره می‌کند و می‌گوید : این ماه هم رفت و هنوز حقوق نگرفته‌ایم ، دیگر نمی‌دانیم چه کنیم . سرمان پیش خانواده پائین است . جواب صاحب‌خانه را بدهم یا شکم گرسنه زن و بچه را ؟ موهای خاکستریش را که از زیر کلاه آبی رنگ بیرون زده در زیر لبه کلاه پنهان می‌کند و ادامه میدهد : از فشار زندگی سفید شده وگرنه ۴۳ سال بیشتر ندارم . او از درد خاموش جوانانی که در آغاز زندگی به دلیل بیکاری اجباری یا تعطیلی تحمیلی مدیران شرکت که بر سر امتیاز و مدیریت هنوز نزاعشان به پایان نرسیده هم از کار و دستمزد محروم شده‌اند و هم آشیانه کوچکی که با مهر بنا کرده بودند با واژه تلخ طلاق از هم پاشیده سخن به میان آورده و ادامه می‌‌دهد : ۵۲۰ خانوار در حال از هم پاشیدگی است نبود درآمد ما را در لبه پرتگاه معضل‌های اجتماعی قرار داده او می‌گوید : فقر ما در همه جدایی‌ها ، گرفتاریها مفاسد و بزه کاریهاست .

« دوباره یک لیست جدید اخراجی دیگر »

مردی که چهار زانو روی زمین مقابل یک دستگاه دولتی نشسته خود را جابجا می‌کند و روی تل خاک لم می‌دهد پاهایش را دراز می‌کند تا خستگی ناشی از بیکاریش را درکند ذهنش را مرور می‌کند انگار می‌خواهد کلمه‌ای را بیابد تا بهتر و کوتاهتر سنگینی درد را بیان کند مکث کرده و می‌گوید : « انگار همین دیروز بود تعطیلات عید تازه تموم شده بود همه بر گشتن سرکار که پیمانکار اسم اخراجی‌ها رو اعلام کرد . هر سال همینطوره اول سال با یک عده دیگه قرارداد می‌بندن تا سال بعد که دیگه با آنها قرار داد بسته نمی‌شه » او ادامه می‌دهد : « دیگه آسایش نداریم . تو این زمونه حتی کارگر اگه رسمی هم باشه باز کارفرما می‌تونه اخراجش کنه . دیگه وای به حال کارگر پیمانی و قراردادی که یه برگه سفید رو امضا می‌کنن و کار را شروع می‌کنن . وقتی هم که سرکار هستن بین ضایع شدن حقوقشان و بیکاری باید یکی رو انتخاب کنن آخرش هم بازهمون بیکاریه … »

« تکلیف بازنشستگی کارهای سخت و زیان‌آور با کرام الکاتبین »‌

زیر لب با خود چیزی می‌گوید با موهای جوگندمی و قامت چهارشانه میان سال به نظر می‌آید در شرکت واحد کار می‌کند در حالی که به اتوبوس تازه رنگ کرده‌اش تکیه داده از متوقف شدن اجرای بازنشستگی مشاغل سخت و زیان‌آور در محل کارش صحبت می‌کند : « جدیداً هر چه راننده‌های شرکت واحد درخواست بازنشستگی می‌کنن سازمان تامین اجتماعی مخالفت می‌کنه میگن شماها چون در سازمان دولتی کار می‌کنید نمی‌تونید از قانون بازنشستگی سخت و زیان‌آور استفاده کنید هر روز یه بهونه هر روز یه ایراد این همه حق بیمه دادیم تا از حقمون تا زنده‌ایم استفاده کنیم کی به داد می‌رسه فقط حرف …»

« کارفرما می‌گه بگو امضا کن طبق قانون کار حقوق می‌گیری »

زیر چشم ‌های گود رفته‌اش حلقه‌های درد و بر پیشانی‌اش خطوط رنج نشسته ، لثه‌هایش سفید و بی‌رنگ و دستان کوچکش زبر و خشن شده خودش می‌گوید ۲۴ ساله است اما بیش از ۴۰ به نظر می‌آید کارتن سنگین را در میان بازوانش چون کودکی که نیاز به لای‌لای مادر دارد سخت می‌فشارد عمق درد در نگاهش آشکار است او در یک شرکت قطعه‌سازی کارگر ساده است . در فاصله‌ای کوتاه به بهانه خستگی گرفتن بار را برزمین گذاشته و خم می‌شود و دور از نگاه کارفرما که سخت ما را زیر نظر دارد سریع می‌گوید : کارفرما میگه هر کی پرسید بگو با قانون کار حقوق می‌گیرم اضافه کاری و پاداش هم دارم زیر برگه‌ها را هم همینطور با این شرط امضا می‌کنیم همه‌مون از اون دختر ۱۴ ساله که قطعه می‌زنه تا زهرا خانم که ۴۰ سالشه و ۸ ساله اینجا کار می‌کنه و پسرش که ۱۵ سال بیشتر نداره و راننده اون بالا‌بره همین وضع را داریم دوبار موقع کار زخمی شده شانس آورده قطع عضو نشده می‌گوید : کارتن‌ها در رفتن افتادن روی بدنم خدا همراهم بود وگرنه می‌مردم .

‌« چرخهای نان خشکی مال اربابه »

پسرک به سختی چرخ سنگین مملو از گونی‌های نان خشک و پلاستیک پاره و آهن قراضه را جابجا می‌کند و فریاد « نان خشکیه »‌او در کوچه می‌پیچد . سنگ‌های ترازو را درگونی‌ای پیچیده و باطنابی ضخیم برگردن آویخته . بدن نحیفش توان سنگینی وزنه‌ها را ندارد برای نوشیدن آبی که از شلنگ آب کارگر فضای سبز که در حال آبیاری است وضعیتی بدتر از پسرک از نظر حقوق کارگری دارد لختی می‌آساید خوب که سیراب شد برق در چشمان درشتش که هنوز میل به کودکی و شیطنت در آن موج می‌زند می‌نشیند و از باری که وبال گردنش شده می‌گوید : « چرخ و سنگ‌ها مال اربابه همه نون خشکی‌ها تو این شهر یه صاحب کاردارن امتیاز فروش نون خشک مال اونه چرخها را امانت با سفته و قرار یا گرفتن گرویی و یا به کلفتی گرفتن مادر و خواهرامون به ما می‌سپره تا براش نون خشک جمع کنیم این پلاستیک و آهن‌ها مال خودمه جدا می‌فروشم اما اگر ارباب ببینه پدرمو در میاره میگه چرخ زود فرسوده می‌شه . سنگ‌ها هم اگه گم بشه از درآمدمون کم می‌کنه اون هفته داداشم ( به پسربچه دیگری که در میان درختان دنبال پلاستیک و شیشه‌خالی نوشابه و … می‌گردد اشاره می‌کند ) گم کرد هم از ارباب کتک خوردیم هم حقوقمون را کم کرد هم ننه‌ام یه روز بی‌‌مزد برای زنش کار کرد اینه دیگه !!

« بیمه کارگران ساختمانی کدام است همین دیروز چند نفر در سقوط مردند و رفتند »

پاشنه پای آسیب دیده‌اش را به سختی بر زمین می‌گذارد تا قامت بلندش را برزمین استوار نشان دهد . زانوی راستش خوب خم نمی‌شود اما با آن که خط درد در جای جای صورتش نهان است به روی خود نیاورده و از پله بالا می‌آید او تنها بازمانده یک حادثه سقوط بالابر در یک ساختمان بلند است که در آن جا کارگران ساختمانی جوان و نوجوان بکار گرفته شده بودند . از آن حادثه کمتر از یکسال می‌گذرد او و ۴ نفر از دوستانش که همگی دانشجو بودند و برای امرار معاش و کسب درآمد در تعطیلات بین ترم به عنوان کارگر ساده ساختمان از طریق پیمانکار در یک واحد انبوه‌سازی مشغول بکار شده بودند در یک لحظه بدلیل فرسوده بودن تجهیزات با بالابر حمل مصالح ساختمانی از طبقه پنجم به پائین سقوط کردند آنها رفتند و او با جسمی رنجور باقی ماند تا در راهروهای تأمین اجتماعی بدنبال بیمه و در کریدورهای اداره کار و دادگستری بدنبال حقوق پایمال شده‌اش بگردد . از آن تاریخ تاکنون او و خانواده‌اش میلیونها تومان خرج کردند تا فقط زنده بماند هر چند او دیگر سلامتی ندارد تا کاری بکند و در روزهای آغازین جوانی فرسوده و از کارافتاده شده است او که پس از ماندن مدت طولانی در کما دوباره به زندگی بازگشته از بیمه کارگران ساختمانی که ظاهراً در مجلس تصویب و هرگز اجرایی نشده چیزی نمی‌داند هنوز صحنه آن روز در مقابل دیدگانش چون تصویری متحرک در جریان است و می‌گوید : « بیمه ؟ کدام بیمه ؟ همه مخارج درمان و دوا و بیمارستان را خودم دادم . دوستانم همین دیروز بود که در آن حادثه سقوط مردند و رفتند . خانواده‌هایشان هنوز دیه آنها را نگرفته‌اند . قانون می‌گوید چون تنها بازمانده حادثه که ظاهراً زنده است طول درمان دارد به پرونده نمی‌شود لان رسیدگی کرد … »

« کار کودک ، انکار کودک ، حقوق پایمال شده زنان کارگر ، اخراج و خط فقر و حقوق کارگری »

حیف که نمی‌شود واژه‌های درد را راحت و بی‌دغدغه بر کاغذ روان کرد تا از پیمان نامه حقوق کودک که ایران نیز عضوی از آن است اما چنان فراموشی شده که کودکان کار را انکار می‌کند چیزی نوشت . نمی‌شود از پشت‌های خمیده و پر درد دختران نوجوان و زنان بارداری که در کارگاههای پنهان پتک برآهن می‌کوبند ، چرخ دنده ماشین را جابجا کرده و بارهای سنگین را برپشت و بغل حمل می‌کنند از دخترکان قالی‌باف و سوزن زن در کارگاههای دوخت و دوز که سرانگشتانشان از زخم سوزن سوراخ سوراخ شده آنها که نه بیمه‌اند و نه حقوق قانون کار می‌گیرند و آرام می‌آیند و آرام با درد سل و خونریزی می‌میرند هم قلم فرسایی کرد . حتی نمی‌شود از زخم دل کارگران رسمی که ماههاست از دریافت حقوق محرومند و کارگران پیمانی و قراردادی اخراجی و بازنشستگانی که به دنبال دریافت مستمری پیش هر کس و ناکس سر تعظیم فرود می‌آورند و فریادشان با (…) سرکوب می‌شود هم به واقعیت درد آن چه که هست پرداخت . نمی‌توان از جوانان تحصیل کرده‌ای که واگویه‌های دردشان آنقدر سنگین است که اگر در این مقوله می‌آمد شاید چون با کلام قانون و لوایح و مصوبه‌های آمده و اجرا نشده آمیخته به آن انگ سیاسی زنند هم چیزی نوشت آنها که « سرمایه‌جاودانی‌اند و … » با مدرک‌های دانشگاهی راننده آژانس و تاکسی‌اند . اغذیه فروش و سبزی فروش و … یا کارگری ساده !!؟

تنها می‌توان این دردنامه را با خط فقر ۷۰۰ هزار تومانی که وزیرکار در بیانش به این جمله بسنده می‌کنه که : « نمی‌دانم خط فقر چقدر است ! و از چالش‌های صنعت در سال ۸۹ با اجرایی شدن قانون هدفمندکردن یارانه‌ها ، افزایش ۱۵ درصدی حقوق کارگران و کاهش قدرت خرید آنان ،‌رشد ۵۰ درصدی کارگران اخراجی از ابتدای سال جاری در کشور ، و اشتغال آرزویی که هم چنان رویاست به پایان آورد . روز کارگر بر همة محنت‌کشان شرکت آونگان و شرکت‌های بحران زده ، زنان کارگر و دیگر شرکت‌هایی که زنان و کودکان کار بحره‌کشی می‌کنند ، دیگر کارگران قراردادی و پیمانی بیمارستانها و فضای سبز ، کودکان دستفروش و طواف و کارگران ساختمان و همه آنان که با رنج و تلاش چرخ دنده‌های صنعت و خدمات اجتماعی را به گردش درمی‌آوردند مبارک !!!