iran-emrooz.net | Fri, 05.06.2009, 0:41
آغازی نوین
متن کامل سخنرانی پرزيدنت اوباما در قاهره
آغازی نوین
قاهره، مصر
۱۴ خرداد ۱۳۸۸
رادیو آمريکا: افتخار دارم در قاهره، شهری که به زمان محدود نمیشود، میهمان دو مؤسسه معتبر هستم. بیش از یک هزار سال، الازهر چراغ تعلیمات اسلامی و بیش از یک قرن دانشگاه قاهره منشأ پیشرفت مصر بودهاند. متفقاً، شما نمایندۀ هم آهنگی میان سنت و پیشرفت هستید. من از میهمان نوازی شما و ملت مصر سپاسگزارم. این افتخار را نیز دارم که بهمراه خود حسن نیت مردم آمریکا و درودی از صلح از سوی جوامع مسلمان کشورم را برای شما به ارمغان آورده ام. السلام علیکم.
ما در برههای از زمان ملاقات میکنیم که میان ایالات متحده و جهان اسلام تنش وجود دارد- تنشی که در تاریخ و فرای آمریکا ریشه دارد. طی قرنها، رابطه میان اسلام و غرب همزیستی و همکاری و همچنین درگیری و جنگ مذهبی را در بر داشته است. در دوران اخیر، استعمار که حقوق و فرصتها را از بسیاری مسلمانان سلب کرد، و جنگ سرد که بسیاری اوقات بدون اعتنا به آرمانهای کشورها آنان را آلت دست خود قرار داد، به تنش افزودند. علاوه براین، تغییرات سریعی که با مدرنیته و جهانی شدن صورت گرفتند، موجب شد بسیاری مسلمانان گمان کنند که غرب دیدگاهی خصمانه نسبت به سنن اسلام دارد.
افراط گرایان از این تنشها در بخشی کوچک، اما مهم از جهان اسلام ، سوء استفاده کردهاند. حملات ۱۱ سپتامبر و تلاشهای مستمر این افراط گرایان برای اعمال خشونت علیه غیرنظامیان، برخی را به این نتیجه رسانده که اسلام نه تنها با آمریکا و کشورهای غربی بلکه با حقوق بشر نیز خصومت دارد. این امر موجب هراس و عدم اعتماد بیشتر دو طرف شده است.
تا زمانیکه رابطه ما را اختلافات تعیین میکنند، آنانی را تقویت میکند که بذر تنفر میپاشند، نه صلح. آنهائی که درگیری ایجاد میکنند، نه همکاری که به سعادت همه مردمان بیانجامد... این چرخه شک و ظن و نزاع باید متوقف شود.
من در پی آغازی نوین میان ایالات متحده و جهان اسلام بر اساس علائق و احترام متقابل به اینجا آمدهام – آغازی مبتنی بر این حقیقت که آمریکا و اسلام انحصاری نیستند و نیازی به رقابت در بین آنان نیست. در واقع، تشابهاتی دارند و دارای اصول مشترک – اصول عدالت و پیشرفت – تحمل دیگران و عزت انسانها هستند.
بمنظور حرکت به جلو، باید آنچه در قلبهایمان نگاه داشتهایم صراحتاً به زبان آوریم، مطالبی را که بسیاری از اوقات فقط پشت دربهای بسته گفته میشود. گوش فرا دادن به یکدیگر باید مستمر باشد، تا از یکدیگر بیآموزیم، به یکدیگر احترام بگذاریم، و در پی زمینه مشترک باشیم. همانگونه که قرآن کریم به ما گفته: " از خداوند آگاه باش و همواره حقیقت را بگوی". من تلاش خواهم کرد به این گفته عمل کنم – در حد توانم حقیقت را بگویم ، با این اعتقاد قوی که علائق مشترک ما انسانها قدرتمند تر از نیروهائیست که ما را از یکدیگر جدا میسازد.
بخشی از این اعتقاد، در تجربه شخصی من ریشه دارد. من یک مسیحی هستم. پدرم از خانوادهای کنیائی است که نسلها مسلمان بوده. در نوجوانی چندین سال در اندونزی زندگی کردم و آوای اذان را در سحرگاه و غروب شنیدهام. در دوران جوانی در محلههای شیکاگو کار کردم، جائی که بسیاری عزت و صلح را در آئین اسلام یافتند.
بعنوان دانشجوی تاریخ، از دین تمدن به اسلام آگاهم. اسلام بود که – در اماکنی چون دانشگاه الازهر – مشعل تعلیم و تربیت را برای قرنها روشن نگاهداشت و زمینه را برای رنسانس اروپا و روشنگری هموار ساخت. ابتکارات در جوامع مسلمان بود که نظام جبر، قطب نما و ابزار دریانوردی، تبحر نویسندگی و چاپ، درک ما از انتقال امراض و روش درمان را بوجود آورد. طاقهای با شکوه و منارهای سر به فلک کشیده، اشعار جاویدان و موسیقی زیبا، خطاطی برازنده و اماکن تفکر در آرامش را مدیون فرهنگ اسلامی هستیم. و در طی تاریخ، اسلام با کلام و عمل، عدالت تحمل دیگر ادیان و برابری نژادی را ثابت کرده است.
این را هم میدانم که اسلام همواره بخشی از سرگذشت آمریکا بوده است. اولین کشوری که ایالات متحده آمریکا را برسمیت شناخت، مراکش بود. هنگام امضای پیمان سال ۱۷۹۶ طرابلس، جان ادمز، دومین رئیس جمهوری آمریکا، نوشت "ایالات متحده بخودی خود دشمنی با قوانین، دین، یا آرامش مسلمانان ندارد."
مسلمانان آمریکائی از زمان بوجود آمدن این کشور آن را غنیتر کردهاند. آنان در جنگهای ما شرکت کردند، در دولت ما خدمت کردند، برای احقاق حقوق مدنی ما ایستادند، کسب و کار آغاز کردند، در دانشگاههای ما تدریس کردند، در ورزشگاههای ما به اوج توانائی خود رسیدند، جوایز نوبل از آن خود کردند، بلندترین ساختمانهای ما را ساختند، و مشعل المپیک را روشن کردند. این داستان به قرنها پیش بازمیگردد و مظهر آن زمانی بود که اخیراً اولین مسلمان آمریکائی به خدمت در کنگره آمریکا انتخاب شد و به قرآن سوگند یاد کرد که از قانون اساسی ما دفاع کند، قرآنی که یکی از مؤسسین کشور ما – تاماس جفرسون – در کتابخانه شخصی خود داشت.
لذا پیش از آمدن به محلی که اسلام وحی شد، من با اسلام در ۳ قاره آشنا شده بودم. آن تجربه راهنمای اعتقاد من است که مشارکت میان آمریکا و اسلام باید بر اساس آنچه اسلام هست باشد و نه آنچه نماینده اسلام نیست. من بعنوان رئیس جمهوری آمریکا وظیفه خود میدانم که در هر کجا که باشد، باید با تصورات قالبی منفی که از اسلام ارائه میشود، مبارزه کنم.
اما همان اصل نیز باید شامل ذهنیت جهان اسلام از آمریکا شود. همانگونه که مسلمانان در یک قالب نمیگنجند، آمریکا هم در قالب امپراتوری خودمحوری قرار نمیگیرد. کشور من از انقلاب تولد یافت. کشور من بر مبنای این آرمان که همگان یکسان خلق شدهاند تأسیس شد و ما نیز قرنها خون دادهایم و مبارزه کردیم تا به این کلمات معنا دهیم: در داخل مرزهایمان، و گرداگرد جهان. آمریکا متشکل از همه گونه فرهنگ از گوشه و کنار جهان است که به یک اندیشه ساده معتقد است: "واحد متشکل از تعدد".
در مورد اینکه یک آمریکائی آفریقائیتبار بنام براک حسین اوباما توانسته به ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شود، بسیار سخن رانده شده است. اما داستان زندگی من منحصر بفرد نیست. در آمریکا رویای فرصت برای همگان تحقق نیافته، اما قول میدهم که این امکان برای آنانی که به سواحل ما بیآیند وجود دارد – و این شامل نزدیک به ۷ میلیون مسلمان آمریکائی که از ۸۰ قومیت مختلف موجود هستند نیز میشود. حقیقتاً، مسلمانان آمریکائی از درآمد و تحصیلاتی بالای متوسط بهره میبرند.
علاوه بر این، آزادی در آمریکا از آزادی مذهب تفکیک ناپذیر است. از اینروست که در هر یک از ایالتهای ما دست کم یک و جمعاً در سراسر آمریکا بیش از ۱۲۰۰ مسجد وجود دارد. از اینروست که دولت ایالات متحده به دادگاه رفت تا از حق زنان و دختران برای حفظ حجابشان دفاع کند و آنانی را که میخواستند این حق را از آنان بگیرند تنبیه کند.
بنابراین بگذارید هیچ جای تردید نماند: اسلام بخشی از آمریکاست. من معتقدم که در بطن آمریکا این حقیقت نهفته است که بدور از نژاد، دین، یا مرحله از زندگی، همه ما یک آرمان مشترک داریم – زیستن در صلح و امنیت؛ کسب تحصیل و کار با عزت، عشق ورزیدن به خانواده، جوامع و خدایمان. اینها نقاط مشترک ما هستند. این امید کل بشریت است.
البته، این را هم میدانیم که انسانیت مشترک، پایان کار ما نیست، بلکه تازه آغاز آن است. کلمات به تنهائی نیاز انسانها را برآورده نمیکنند. باید در سالهای پیش رو جسورانه تر عمل کنیم. باید با این درک گام برداریم که چالشهای مردم در گرداگرد این جهان یکسان است و عدم توانائی در مقابله با آنان به همه ما آسیب خواهد رساند.
تجربه اخیر به ما آموخته که اگر بانکهای یک کشور نتوانند اعتبار اعطا کنند، رفاه در همه جا آسیب میبیند. هنگامی که آنفلوآنزای جدیدی یک انسان را آلوده میکند، همه در معرض خطر قرار میگیرند. زمانی که یک کشور در پی تسلیحات اتمیست، ریسک حملۀ اتمی برای کلیه کشورهای افزایش مییابد. زمانی که افراطگرایان در یک رشته کوه فعالیت میکنند مردم در آنسوی اقیانوس با تهدید روبرو میشوند. و زمانی که مردم دارفور گروه گروه کشتار میشوند، آن لکهایست بر وجدان همگی ما. این است منظور از سهیم شدن در جهان قرن بیست و یکم. این است مسئولیتی که ما بعنوان انسان نسبت به یکدیگر داریم.
این مسئولیتی دشوار است. زیرا که متأسفانه تاریخ بشر نوشتهای از اعمال کشورها و قبایل در منکوب دیگری بخاطر منافع خود است. اما در این دوران نوین، اینگونه رفتار نتیجه ندارد. هرگونه نظام جهانی که یک کشور یا گروه از مردمان را بر دیگری ارجح داند، نهایتاً با شکست مواجه خواهد شد. لذا، نباید خود را زندانی نظراتمان در مورد گذشته کنیم. باید مشکلات را از راه مشارکت حل کنیم و در پیشرفتهایمان سهیم شویم.
این بدان معنا نیست که باید منشأ تنش را نادیده گرفت. بلکه خلاف آن: باید با آنها مستقیماً روبرو شویم. در چنین جوی بگذارید تا آنجا که میتوانم در مورد برخی مشکلات که باید با یکدیگر با آنها مقابله کنیم، صریح و ساده سخن گویم.
اولین موضوعی که باید با آن مقابله کنیم افراط گرائی در هر شکل و نوع آنست:
در آنکارا، من واضح و روشن گفتم که آمریکا با اسلام در جنگ نبوده و هیچگاه نخواهد بود. در عین حال، ما با افراط گرایان خشونتباری که امنیت ملی کشورمان را تهدید کند، برخورد خواهیم کرد. علت آن: ما همان چیزهائی را محکوم میشماریم که دیگر ادیان نیز رد میکنند: کشتن زنان، مردان و کودکان بیگناه.
شرایط در افغانستان متبین اهداف آمریکا و حاکی از نیاز به همکاریست. بیش از ۷ سال پیش، ایالات متحده، با حمایت بینالمللی، به تعقیب القاعده و طالبان پرداخت. انتخاب خود ما نبود بلکه به لحاظ ضرورت این کار را کردیم. آگاه هستم که برخی نیز وقایع ۱۱ سپتامبر را زیر سؤال بردهاند. اما بگذارید در اینجا یادآور شوم: در آن روز ، القاعده تقریباً ۳ هزار نفر را کشت.
قربانیان زنان، مردان و کودکان بی گناه بودند. آنها هیچ ارتباطی با گلایههای سیاسی و ایدئولوژی تنفرانگیز آن نداشتند. با این وجود، القاعده بیرحمانه آن افراد را کشت، ادعای مسئولیت حمله را کرد، و یادآور قصد خود برای کشتار عظیم شد. آنها گروههای وابسته در بسیاری از کشورها دارند و مترصد گسترش جلب و جذب نیروی بیشتر هستند. اینها نظراتی قابل بحث نیستند، بلکه حقایقی هستند که باید بپذیریم.
اشتباه نکنید: ما نمیخواهیم نیروهایمان را در افغانستان نگاه داریم. ما نمیخواهیم در آنجا پایگاه نظامی داشته باشیم. از دست دادن مردان و زنان جوان کشور برایمان عذاب آورست. ادامه این نبرد هم از لحاظ مالی سنگین و از جنبه سیاسی دشوار است. در صورتی که اطمینان داشتیم افراط گرایان خشونتباری که قصد کشتن هرچه بیشتر آمریکائیان را دارند در افغانستان یا پاکستان وجود ندارد، با خوشوقتی تک تک نیروهایمان را به کشور بازمی گرداندیم.
اما علیرعم اینها، عزم آمریکا سست نمیشود. آنان در بسیاری از کشورها دست به کشتار زدهاند. آنان مردمانی از ادیان مختلف کشتهاند – و بیش از همه آنان مسلمان کشتهاند. عمل آنان با حقوق انسانها، پیشرفت کشورها، و با اسلام آشتی ناپذیر و در تضاد است. قرآن مقدس میگوید هرکه بیگناهی را بکشد، بسان آنست که بشریت را کشته و هر کس یک نفر را نجات دهد بسان آنست که بشریت را نجات داده است. دین زیبای بیش از یک میلیارد نفر، از تنفر تنگ نظرانه شماری معدود، بسیار بزرگتر است. من میدانم اسلام جزئی از مشکل مبارزه با افراطگرائی خشونتبار نیست – بلکه باید بخشی از راه حل باشد.
در عین حال، بر هزینه جانی که مردم افغان خود در آن جنگ متحمل میشوند نیز واقف هستم. ایالات متحده همه گونه احتیاط لازم را بخرج میدهد تا جان بیگناه از دست نرود. اما تلفات غیرنظامی رخ داده – در برخی موارد هم متأسفانه به دلیل اشتباه، و در برخی دیگر به این دلیل که افراطگرا خود را در میان غیرنظامیان پنهان کرده بود. در حالیکه به جلو مینگریم، ما هرآنچه در توان داریم برای حفاظت از جان بیگناهان بکار میگیریم. اما، مهمتر از آن، ما استراتژی جدیدی داریم که متمرکز است بر حمایت از افغانها و پاکستانیها تا آنان خود در متزلزل کردن، برچیدن و شکست القاعده پیشرو باشند.
ما ضمناً آگاهیم که توان نظامی به تنهائی مشکلات افغانستان و پاکستان را برطرف نمیکند. از اینرو، قصد داریم طی ۵ سال آتی، هر ساله بمیزان یک میلیارد و پانصد میلیون دلار به پاکستان کمک کنیم و بهمراه یکدیگر مدرسه، بیمارستان، جاده بسازیم و کسب و کار ایجاد کنیم؛ و یکصد و هفتاد میلیون دلار هم برای کمک به آوارگان مصرف کنیم. و باز از اینروست که قصد داریم بیش از دو میلیارد و هشتصد میلیون دلار برای کمک به توسعه و شکوفائی اقتصاد افغانستان و ارائه خدمات ضروری مردم آنکشور هزینه کنیم.
بگذارید در مورد عراق نیز سخن گویم. برخلاف افغانستان، عراق جنگی بود که خود برگزیدیم و اختلاف نظرات شدیدی را در کشور من و در جهان برانگیخت. با آنکه معتقدم نهایتاً مردم عراق بدون ستم صدام حسین وضعیت بهتری دارند، در عین حال، براین باور هستم که عراق یادآور ضرورت توسل به دیپلماسی برای حل مشکلات بود. سخنان یکی از رؤسای جمهوری آمریکا، تاماس جفرسون، به ذهن خطور میکند که : "امید دارم منطق ما همراه با قدرتمان رشد کند و به ما درس دهد که هرچه کمتر از قدرت استفاده کنیم، قدرتمندتر خواهیم شد".
امروز، آمریکا دو مسئولیت دارد: گذاردن اختیار عراق به عراقیها و کمک به آنان برای رقم زدن آیندهای بهتر. من بطور روشن به مردم عراق گفتهام که ما خواهان پایگاه نیستیم و ادعائی هم به خاک یا منابع آنان نداریم. حاکمیت عراق از آن ِ آنکشور است. به این دلیل من دستور خروج تیپهای جنگی آمریکا تا پایان ماه اوت را صادر کردم. به این دلیل ما به عهد خود به دولت منتخب دموکراتیک عراق مبنی بر خروج نیروهای رزمی از شهرهای عراق تا ماه ژوئیه و خروج کلیه نیروهای از آنکشور تا سال ۲۰۱۲ وفا خواهیم کرد. به عراق کمک خواهیم کرد نیروهای امنیتی خود را آموزش و اقتصاد خود را توسعه دهد. اما ما از عراقی امن و متحد بعنوان یک شریک و نه ولینعمت حمایت خواهیم کرد.
و بالاخره، همانگونه که آمریکا هیچگاه خشونت افراطگرایان را تحمل نخواهد کرد، هیچگاه نیز نباید اصول خود را تغییر دهیم. واقعه ۱۱ سپتامبر ضربه روحی عظیم به کشور ما بود. هراس و خشمی که از آن ناشی شد، قابل درک بود، اما در برخی موارد نیز موجب شد ما برخلاف آرمانهای خود عمل کنیم. ما در صدد تدابیر محکم برای تغییر آن مسیر هستیم. من صراحتاً توسل به شکنجه توسط ایالات متحده را ممنوع کردهام، و دستور دادهام زندان در خلیج گوانتانامو تا اوائل سال آتی بسته شود.
بنابراین، با رعایت احترام به حاکمیت کشورها و حکم قانون، آمریکا از خود دفاع خواهد کرد. اینکار را نیز با مشارکت جوامع مسلمانی که مورد تهدید قرار گرفتهاند انجام خواهیم داد زیرا که هرچه زودتر افراطگرایان منزوی و در جوامع مسلمان طرد شوند، ما نیز زودتر احساس امنیت خواهیم کرد و زود تر نیروهای آمریکا میتوانند به خانه بازگردند.
دومین منشأ عمده تنش که میخواهم در مورد آن صحبت کنم وضعیت میان اسرائیل، فلسطینیان و جهان عرب است:
همه بر مناسبات مستحکم آمریکا با اسرائیل واقف هستند. این رابطه شکست ناپذیر است. این مناسبات بر مبنای روابط فرهنگی و تاریخی بوده و اذعان اینکه آرمان آن مردم برای داشتن سرزمینی یهودی در تاریخی دردناک ریشه دارد که نمیتوان آنرا انکار کرد.
مردمان یهودی برای قرنها مورد آزار و ایذاء قرار گرفته بودند و احساسات ضد یهودی در واقعه هالاکاست که بی سابقه بود، به اوج خود رسید. فردا، من از بوخنوالد دیدن خواهم کرد. بوخنوالد جزئی از یک شبکه اردوگاهها بود که یهودیان در آنها به بردگی گرفته شده، شکنجه شدند ونهایتاً با گلوله یا گاز کشته شدند. شش میلیون یهودی کشته شدند – بیش از کل جمعیت امروز اسرائیل. انکار آن بی اساس، ناآگاهانه و تنفرانگیز است. تهدید اسرائیل به نابودی – یا تکرار کلیشههای شرم آور در مورد یهودیان – فقط آنروزهای دردناک را در اذهان اسرائیلیان زنده میکند و در عین حال، مانع از برقراری صلحی که مردم این منطقه حق آنرا دارند، میشود.
از سوی دیگر، نمیتوان انکار کرد که مردم فلسطینی – مسلمان و مسیحی – نیز در جریان یافتن سرزمینی برای خود رنج بردهاند. بیش از ۶۰ سال، آنان درد آوارگی را تحمل کردهاند. بسیاری در اردوگاههای آوارگان در کرانه باختری، غزه، و سرزمینهای همجوار در انتظار زندگی با صلح و امنیت که هیچگاه از آن برخوردار نبوده اند، بسر بردهاند. هر روز آنان متحمل احساس حقارتی که با اشغال همراه است، میشوند. بنابراین بگذارید شک و شبههای وجود نگذارم: وضعیت مردم فلسطینی قابل تحمل نیست. آمریکا به آرمانهای مشروع فلسطینیان که شامل عزت ، فرصت و کشوری برای خود میشود، پشت نمیکند.
سدههاست که بن بستی وجود دارد: دو ملت با آرمانهای مشروع، هر یک با تاریخی دردناک که مصالحه را امری دشوار میکند. انگشت اتهام بردن کاری سهل است – برای فلسطینیان اشاره به جابجائی که بوجود آوردن اسرائیل موجب شد، و برای اسرائیلیان که اشاره به خصومت و حملات مداوم از داخل و خارج از خاک خود و طی تاریخ کنند. اما اگر ما این درگیری را از یک زاویه و نه دیگری ببینیم، آنگاه چشم خود را بر روی حقیقت بسته ایم: تنها راه حل اینست که آرمان هر یک با ایجاد دو کشور که اسرائیلیان و فلسطینیان هر یک در صلح و امنیت زیست کنند، تحقق یابد.
این به نفع اسرائیل، به نفع فلسطینیان و به نفع آمریکاست. به این لحاظ است که من مترصد هستم شخصاً این هدف را با همه شکیبائی لازم که این کار میطلبد، دنبال کنم. تعهداتی که دو طرف تحت نقشه راه با آن توافق کردند مشخص است. برای ره آورد صلح، زمان آن فرا رسیده که آنان – و همه ما – به وظائف خود عمل کنیم.
فلسطینیان نیز باید دست از خشونت بردارند. مقاومت از ره خشونت و کشتار اشتباه است و موفق نمیشود. قرنها مردمان سیاهپوست در آمریکا ضربهء شلاق بردگی و تحقیر جدائی خود از سفیدپوستان را متحمل شدند. اما این خشونت نبود که حقوق کامل و برابر را برای آنان به ارمغان آورد. پافشاری صلح آمیز و مصمم بر آرمانهائی که در کانون علت تشکیل کشور آمریکا بود که نتیجه بخش بود. همین داستان را مردم آفریقای جنوبی تا آسیای جنوبی، از اروپای شرقی تا اندونزی میتوانند روایت کنند. داستانیست با حقیقتی ساده: که خشونت به بن بست رسیده است. خشونت نه نشان شهامت و نه داشتن توان شلیک راکت به کودکان در خواب یا منفجر کردن اتوبوسی حامل زنان مسن است. اینگونه نمیتوان ادعای مسئولیت اخلاقی کرد، اینگونه تسلیم میشوند.
اکنون زمان آن است که فلسطینیان توجه خود را متمرکز توان سازندگی خود کنند. تشکیلات خودگردان فلسطینی باید ظرفیت خود برای حاکمیت با نهادهائی که در خدمت مردمش باشد، را توسعه دهد. حماس از حمایت برخی مردم فلسطینی برخوردار نیست، اما آنان نیز مسئولیتهائی برعهده دارند: ایفای نقش در برآوردن آرمانهای فلسطینیان و متحد کردن آن مردمان. حماس باید به خشونت پایان دهد، توافقهای گذشته را بپذیرد و حق موجودیت اسرائیل را برسمیت بشناسد.
همانگونه که حق اسرائیل به هستی را نمیتوان انکار کرد، اسرائیل نیز باید همین امر را در مورد فلسطینیان بپذیرد. ایالات متحده مشروعیت آنانی را که سخن از راندن اسرائیل به داخل دریا میکنند را، قبول نمیکند، اما ما ضمناً مشروعیت ادامه شهرکهای اسرائیلی را نیز نمیپذیریم. این ساختمان سازی ناقض توافقهای پیشین بوده و تلاش برای دستیابی به صلح را تضعیف میکند. زمان آن رسیده که شهرک سازی متوقف شود.
اسرائیل باید به تعهدات خود عمل کرده و اطمینان حاصل کند که فلسطینیان میتوانند کار و زندگی کنند تا جامعه خود را توسعه داده و به پیش ببرند. و همانگونه که ادامه بحران انسانی در غزه و عدم فرصتها در کرانه باختری خانوادههای فلسطینی را از بین میبرد، بنفع امنیت اسرائیل هم نیست. بهبود در شرایط زندگی روزانه مردم فلسطینی باید بخشی از مسیر بسمت صلح باشد و اسرائیل باید امکان چنین بهبودی را فراهم آورد.
بالاخره، کشورهای عرب باید متوجه باشند که طرح صلح عرب آغازی مهم بود، اما پایان مسئولیت آنان نبود. نباید از درگیری اعراب و اسرائیل برای منحرف کردن اذهان مردم کشورهای عرب از دیگر مشکلات استفاده شود. بلکه؛ باید دلیلی شود برای کمک به مردم فلسطینی تا نهادهای خود را برای ماندگاری کشورشان توسعه بخشند، تا مشروعیت اسرائیل را برسمیت بشناسند، و پیشرفت را بر گذشته که فقط بضرر آنان است، ارجحیت دهند.
آمریکا سیاستهای خود را با آنانیکه در پی صلح هستند، تطبیق خواهد داد و علنی آنچه را که پشت دربهای بسته به اسرائیلیان، فلسطینیان و اعراب میگوید، بیان میکند. ما نمیتوانیم صلح را تحمیل کنیم. اما، در پشت پرده، بسیاری از مسلمانان متوجه هستند که اسرائیل کوتاه نخواهد آمد، و متقابلاً بسیاری اسرائیلیان متوجه نیاز به یک کشور فلسطین هستند. زمان آن فرا رسیده که همگان به آنچه که میدانند حقیقت است، عمل کنند.
اشکهای زیادی سرازیر شده. خون بسیاری ریخته شده. همه ما وظیفه داریم که برای روزی که مادران اسرائیلی و فلسطینی بتوانند بدون هراس شاهد رشد فرزندان خود باشند، گام برداریم؛ روزی که سرزمین مقدس سه دین بزرگ مکان صلح، آنگونه که خواست خداوند بوده، باشد؛ روزی که اورشلیم امن و سرزمین دائمی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان باشد و محلی برای کلیه فرزندان ابراهیم تا در صلح با یکدیگر زندگی کنند؛ مانند داستان اسراء، زمانیکه که موسی، مسیح و محمد با یکدیگر به عبادت پرداختند.
سومین منشأ تنش و مسئلهای که همه نسبت به آن توجهی یکسان داریم موضوع حق کشورها به داشتن تسلیحات اتمی و مسئولیتهای مرتبط است:
این موضوع اخیراً منشأ تنش میان ایالات متحده و جمهوری اسلامی ایران بوده است. برای سالیان متمادی، ایران خود را در تعارض به کشور من متشخص کرده است. مسلماً تاریخی پر فراز و نشیب هم داشته ایم. در اواسط جنگ سرد، آمریکا در برکناری دولت ایران که از راه دموکراتیک انتخاب شده بود، دخالت داشت. از زمان انقلاب اسلامی، ایران در آدم ربائی و خشونت علیه نیروهای نظامی و غیرنظامیان آمریکا نقش داشته است. این سابقه بر همه آشکار است. من صراحتاً به رهبران و مردم ایران گفته ام بجای آنکه در گذشته بمانیم کشور من آماده است به جلو حرکت کند. حال سؤال این نیست که ایران مخالف چیست، بلکه چه آیندهای میخواهد برای خود بسازد.
برطرف کردن سدهها عدم اطمینان دشوار خواهد بود، اما ما با شهامت، درستکاری و عزم پیش خواهیم رفت. موضوعاتی بسیاری برای گقتگو میان دو کشورمان وجود دارد و ما آماده ایم بدون پیش شرط و بر اساس احترام متقابل پیش برویم. اما برای همه آنانیکه نگرانی دارند روشن است که در مورد تسلیحات اتمی به نقطهای تعیین کننده رسیده ایم. اینجا دیگر صرفاً منافع آمریکا مطرح نیست، بلکه ممانعت از رقابت تسلیحاتی که ممکن است دامن منطقه را بگیرد، رقابتی که منطقه را در مسیری بسیار خطرناک قرار خواهد داد و نظام جهانی عدم تولید و گسترش را مختل خواهد کرد.
درک میکنم که برخی اعتراض دارند شماری کشورها تسلیحاتی دارند که دیگران ندارند. هیچ یک کشوری نباید حق انتخاب داشته باشد که کدام کشور تسلیحات داشته باشد. از اینرو، من تعهد آمریکا را به پیگیری تأمین جهانی که هیچ کشوری دارای تسلیحات اتمی نباشد، تکرار کردم. هر کشوری، از جمله ایران، باید این حق را داشته باشد که با رعایت مسئولیتهائی که تحت پیمان عدم تولید و گسترش تسلیحات اتمی برعهده دارد، بتواند دارای توان اتمی صلح آمیز باشد. این تعهد در کانون پیمان است و باید برای آنانیکه طبق آن عمل میکنند، حفظ شود.
مسئله چهارم که به آن میپردازم دموکراسی است:
من به سیستم دولتی معتقد هستم که به مردم صدا دهد، و به حکم قانون و حقوق انسانها احترام بگذارد. آگاه هستم که جنجالی در مورد ترویج دموکراسی در سالهای اخیر بوده و بیشتر آن در ارتباط با جنگ عراق است. بنا براین بگذارید باز روشن و واضح سخن گویم: هیچ کشوری نمیتواند و نباید نظام حکومتی به کشور دیگر تحمیل کند.
اما این از تعهد من نسبت به دولتهائی که منعکس کننده خواست مردمانشان هستند، نمیکاهد. هر کشوری به شیوه خود و بر اساس سنن مردم خود به این اصل حیات میبخشد. آمریکا این توهم را ندارد که میداند چه چیزی برای دیگران خوب است، همانگونه که نمیتوانیم نتیجه یک انتخابات آرام را پیش بینی کنیم. اما من اعتقادی راسخ دارم که مردم خواستههای مشخصی دارند: امکان بیان نظر خود و سهیم بودن در چگونگی اداره کشور خود، اطمینان به حکم قانون و اجرای عدالت، دولتی شفاف که از اموال ملت دزدی نمیکند، و آزادی در انتحاب نوع زندگی خود. این موارد تنها ایدههای آمریکائی نیستند بلکه حقوق انسانی هستند و به این دلیل ما در هر نقطه جهان از آنان حمایت میکنیم.
هیچ راه مستقیمی برای تحقق این قول وجود ندارد. اما تا این حد مشخص است که: دولتهائی که از این حقوق حفاظت میکنند پایدارتر، موفقتر و مستحکمتر هستند. سرکوب دیدگاهها هیچگاه آنها را از بین نمیبرد. آمریکا به حق صداهای صلح آمیز و تابع قانون در سراسر جهان ، حتی اگر با آن مخالف باشد، احترام میگذارد. ما از همه دولتهای منتخب و صلحجو استقبال میکنیم، البته اگر با احترام بر مردم خود حکومت کنند.
این نکته مهم است زیرا هستند برخی که فقط هنگامی که قدرت در اختیار ندارند از طرفداران دموکراسی میشوند؛ اما در زمان قدرت به مردمانی بی رحم در سرکوب حقوق دیگران تبدیل میشوند. در هر کجا که باشد دولتی از مردم برای مردم یک استاندارد برای همه آنها که قدرت در اختیار دارند تعیین میکند: باید قدرت خود را از ره اتفاق نظر حفظ کنی و نه زور و تحمیل؛ باید حقوق اقلیتهای را محترم بشماری و منافع مردم را به حزب خود ارجح بشماری.
مسئله پنجم که باید در مورد آن با یکدیگر صحبت کنیم آزادی دین است:
اسلام سنتی پرافتخار از تحمل دیگر ادیان دارد. من خود بعنوان یک خردسال در اندونزی آن را شاهد بودم، در کشوری که مسیحیان مؤمن با آزادی در کشوری با اکثریت مسلمان در آن به ادای فرائض خود میپرداختند. این روحیه ایست که امروز به آن نیاز داریم. مردم هر کشور باید در انتخاب اعتقادات دینی خود بر اساس خواسته فکر، قلب و روح آزاد باشند. چنین تحملی برای پیشرفت دین ضروریست، اما اکنون از جهات مختلف به چالش گرفته شده است.
در میان برخی مسلمانان این گرایش دیده شده که اعتقادات خود را از طریق رد کردن اعتقادات دیگری، محک میزنند. تنوع دینی باید حفظ شود – از مارونیهای لبنان گرفته تا قبطیهای مصر؛ و این گسل میان مسلمین نیز باید بسته شود چه تفرقه میان سنی و شیعه به خشونتهای فاجعه بار خصوصاً در عراق انجامیده است.
آزادی مذهب همزیستی مردمان را میسر میسازد. باید همواره راههای حفاظت از این امر را مرور کنیم. برای نمونه، در ایالات متحده مقررات مربوط به کمکهای خیریه عمل به فرضیات را برای مسلمین دشوار کرده است. از اینرو من قول داده ام که با مسلمانان آمریکا تلاش کنم که راه برای دادن ذکات آنان فراهم شود.
متقابلاً، کشورهای غربی نیز نباید مانع از آن شوند که شهروندان مسلمان طبق فرائض دین خود عمل کنند - برای نمونه دیکته کردن اینکه یک زن مسلمان چگونه باید لباس بپوشد. با بیانی ساده، ما نمیتوانیم خصومت نسبت به دینی را در پس ادعای لیبرالیسم پنهان کنیم.
ایمان باید ما را به یکدیگر نزدیک کند. از این جهت، ما سرگرم تهیه پروژههائی هستیم که مسیحیان، مسلمانان و یهودیان را بهم نزدیک کند. به این دلیل از ابتکار افرادی چون ملک عبدالله که طرح گفتگوی بین ادیان و دولت ترکیه در اتحاد تمدنها استقبال میکنیم. سراسر جهان، میتوانیم گفتگو را تبدیل به خدمات بین ادیان کنیم تا عاملی برای تحرک مردم به دست به عمل زدن شود – از مبارزه با مالاریا در آفریقا گرفته تا ارائه امداد هنگام بروز بلایای طبیعی.
ششمین موردی که مایلم به آن بپردازم حقوق زنان است:
میدانم که در خصوص این موضوع بحث است. من با نظر برخی در غرب که یک زن محجبه بگونهای حق کمتری دارد مخالفم، اما معتقدم که اگر به زنی حق تحصیل داده نشود، حق برابری از او سلب شده است. تصادفی هم نیست که در کشورهائی که به زنان امکان تحصیل داده میشود، توان کامیابی بسیار بیشتر است.
باز بگذارید روشن صحبت کنم: مسئله برابری زنان به هیچ عنوان منحصر به اسلام نیست. در ترکیه، پاکستان، بنگلادش، و اندونزی ، کشورهائی با اکثریت مسلمان، دیده ایم که زنی را به رهبری کشور انتخاب کردهاند. در عین حال، مبارزه زنان برای برابری چه در آمریکا و چه در دیگر کشورهای جهان ادامه دارد. از اینروست که آمریکا با هر کشور با اکثریت مسلمان شریک خواهد شد تا از سوادآموزی بیشتر برای دختران حمایت کند و به زنان جوان کمک کند از طریق اعطای وامهای خرد به رویاهای خود دست یابند.
به همان اندازه که پسرانمان به جامعه خدمت میکنند، دخترانمان هم میتوانند مؤثر باشند. با فراهم نمودن زمینه برای کل بشریت – زنان و مردان – تا به حد اعلای توان خود برسد، کامیابی مشترکمان را تامین میکنیم. بنظر من لزومی ندارد زنان همان تصمیاتی را که مردان میگیرند باید اتخاذ کنند تا موفق شوند، و به زنانی هم که به نقش سنتی زن راضی هستند احترام میگذارم. اما این حق انتخاب با آنان است.
و در انتها مایلم در مورد توسعه اقتصادی و فرصتها سخنی گویم:
میدانم که برای بسیاری،ظاهر جهانی شدن ضد و نقیض بنظر میرسد. اینترنت و تلویزیون آگاهی و اطلاعات در اختیارمان میگذارند، در عین حال میتوانند تصاویر غیر اخلاقی و خشونت بی حد نیز بهمراه داشته باشند. در کنار ثروت و فرصتهای جدید تجارت میتواند موجب تداخلات و جوامع متغیر شود. در همه کشورها - از جمله کشور من – این تغییر میتواند باعث هراس شود. ترس از آنکه بخاطر مدرنیته ممکن است ما اختیار انتخابهای اقتصادی، سیاسی، و مهمتر از همه هویت خود را از دست بدهیم؛ مواردی که در رابطه با جوامعمان، خانواده مان، سنن و دینمان بسیار برایمان ارزش دارد.
اما اینرا هم میدانم که نمیتوان مانع پیشرفت انسان شد. لزومی ندارد تناقضی میان توسعه و سنت باشد. اقتصاد کشورهائی چون ژاپن و کره جنوبی در حالی رشد کردند که فرهنگ خاص خود را نیز حفظ کردند. این امر در مورد اسلام هم صادق است- از کوالالامپور گرفته تا دبی. در دوران باستانی و در عصر ما جوامع اسلامی ثابت کردهاند که میتوانند در اختراعات و آموزش و پرورش پیشرو باشند.
این امر بسیار مهم است زیرا هیچ استراتژی توسعه نمیتواند صرفاً بر اساس آنچه باشد که از زمین بیرون میآید، و نمیتواند پایدار باشد اگر جوانان شاغل نباشند. بسیاری از کشورهای حوزه خلیج فارس ثروت عظیم خود را مدیون نفت هستند و برخی هم متوجه شدهاند که باید دید وسیعتری برای توسعه داشته باشند. اما همه ما باید درک کنیم که تحصیل و اختراعات ، پول رایج قرن بیست و یکم هستند. من این موضوع را در کشور خودم هم مد نظر دارم. در حالیکه آمریکا در گذشته توجه خود را معطوف نفت و گاز این منطقه از جهان کرده بود، اکنون ما همکاری گسترده تری را خواهانیم.
در عرصه آموزش و پرورش، ما برنامههای مبادله فرهنگی را توسعه میدهیم و بر بورسهای تحصیلی و تحقیقی نظیر آنچه که پدر مرا به آمریکا آورد میافزائیم و ضمناً تشویق میکنیم تا تعداد بیشتری از آمریکائیان در جوامع اسلامی به تحصیل بپردازند. ما برای دانشجویان مسلمان با استعداد دورههای کارآموزی در آمریکا ترتیب میدهیم در زمینه آموزش از طریق اینترنت برای آموزگاران و شاگردان در سراسر جهان سرمایه گذاری خواهیم کرد و یک شبکه جدید اینترنتی بوجود خواهیم آورد تا یک نوجوان در ایالت کانزاس بتواند با یک نوجوان دیگر در قاهره تماس بگیرد.
در زمینه توسعه اقتصادی یک سپاه جدید مشتکل از داوطلبان رشته کسب و کار ایجاد خوهیم کرد تا با همتایان خود در کشورهائی که اکثر جمعیتشان مسلمان هستند مشارکت و همکاری کنند. من امسال میزبان نشست سران در باره کارآفرینی خواهم بود تا معلوم سازیم که چگونه میتوانیم پیوندهای بین رهبران موسسات اقتصادی و تجاری، بنیادها و کارآفرینان در آمریکا و جوامع اسلامی در سراسر جهان را عمیق تر سازیم.
در رشته علوم و فنآوری صندوق جدید برای پشتیبانی از توسعه و عمران در کشورهای دارای اکثریت مسلمان ایجاد خواهیم کرد و به انتقال افکار و ابتکارها به بازار کار کمک خواهیم کرد تا بتوانند شغل ایجاد کنند. ما در آفریقا، خاورمیانه و آسیای جنوب خاوری مراکز تعالی علمی باز خواهیم کرد و یک سفیر ویژه برای همکاری در زمینه برنامههای توسعه منابع جدید انرژی، ایجاد مشاغل سبز، پروندههای دیجیتال، آب پاکیزه، و کشت محصولات جدید منصوب خواهیم کرد. و امروز یک کوشش جهانی جدید را با مشارکت سازمان کنفرانس اسلامی برای ریشه کنی فلج اطفال آغاز میکنیم و نیز مشارکت با جوامع اسلامی را در راستای ارتقاء بهداشت و درمان مادران و نوزادان توسعه خواهیم داد.
همه این کارها با مشارکت انجام پذیر خواهد بود. آمریکائیان آمادهاند به شهروندان، دولتها، جوامع، سازمانها، رهبران مذهبی و رهبران مؤسسات تجاری و اقتصادی در جوامع اسلامی در سراسر گیتی بپیوندند تا به مردم ما کمک شود زندگی یهتری را پیگیری کنند.
رسیدگی به موضوعهائی که شرح داده ام آسان نیست. ولی ما مسئولیت داریم که به خاطر دنیائی که میخواهیم به هم بپیوندیم – دنیائی که در آن دیگر افراط گرایان مردم ما را به مخاطره نیافکنند و نیروهای امریکا بتوانند به کشورشان بازگردند؛ دنیائی که اسرائیلیها و فلسطینیها هر کدام در کشور خویش باشند و انرژی هستهای برای مصارف مسالمت آمیز به کار رود، دنیائی که در آن دولتها به شهروندان خویش خدمت کنند و حقوق همه بندگان خدا محترم شمارده شود. اینها منافع متقابل است. این است جهانی که میجوئیم ولی تنها متفقاً میتوانیم به آ ن تحقق بخشیم.
می دانم که بسیاری مسلمان و غیر مسلمان میپرسند که آیا میتوانیم این آغاز نوین را تحقق بخشیم؟ برخی شائقند که آتش نفاق بدمند و مانع پیشرفت شوند. برخی میگویند به زحمتش نمیارزد چون محکوم به نفاق هستیم و تمدنها محکوم به برخورد با یکدیگرند. عده بیشتری ترجیح میدهند شکاک باشند که تغییر واقعی میتواند رخ دهد. ترس بسیار و عدم اعتماد بسیار زیاد است. اگر در بند گذشته اسیر بمانیم هرگز به پیش نخواهیم رفت.
این دنیا برای لحظهای کوتاه در تاریخ متعلق به همه ماست. پرسش این که آیا فرصت آن را داریم که بر آنچه که ما را از هم جدا میکند تمرکز کنیم و آیا میتوانیم خود را به یک تلاش – تلاشی پیگیر – برای جستن زمینه مشترک متعهد سازیم و به آیندهای که برای فرزندان خود میخواهیم تمرکز کنیم و به کرامت همه انسانها حرمت بنهیم؟
اینها ساده نیستند. شروع کردن جنگ آسان تر از پایان بخشیدن به آن است. سرزنش کردن دیگران آسان تر از نگاه به نفس خویش است. دیدن تفاوت دیگران آسان تر از یافتن مشترکات آنها است. اما یک قاعده نیز وجود دارد که در دل هر دینی نهفته است که میگوید "آنچه خواهید که مردم با شما کنند، شما نیز با ایشان آن چنان کنید". حقیقت از وجود ملتها و اقوام فراتر میرود. این باوری است که جدید نیست، سیاه یا سفید هم نیست، مسیحی و اسلامی و یهودی هم نیست. باوری است که در گهواره تمدن تپیده و هئوز هم در فلوب میلیاردها انسان میتپد. آن ایمان به دیگران است و آن چیزی است که مرا امروز به اینجا کشانده است.
ما این قدرت را داریم که جهان را آنگونه بسازیم که میخواهیم اما تنها در صورتی که شجاعت آغازی نوین داشته باشیم وبه خاطر داشته باشیم که چه نوشته شده است.
قرآن کریم به ما میگوید: «ای مردم، ما شما را مرد و زن خلق کردیم و شما را به ملتها و قبائلی مبدل ساختیم تا یکدیگر را بشناسید.
تلمود به ما میگوید: «تورات کلاً برای اشاعه صلح است.»
کتاب مقدس به ما میگوید: «خوشا بحال آنان که برای برقرای صلح در میان مردم کوشش میکنند ، زیرا ایشان فرزندان خدا نامیده خواهند شد.»
مردم جهان میتوانند در صلح و صفا زندگی کنند. میدانیم که مشیت الهی این است. اکنون باید وظیفه ما در کره خاک همین باشد.
متشکرم.
خداوند به شما آرامش عطا کند