ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 01.01.2008, 14:59
ظهور ابرقدرتى سهمگين اما شكننده

مقاله‌اى از فريد زكريا سردبير مجله نيوزويك
ديپلماسى ايرانى / مترجم : عليرضا عبادتى


قاصدان و جارچيان، سالها خبرش را داده بودند اما اكنون تبديل چين به قدرت جهانى ديگر يك پيش‌بينى نيست يك واقعيت است.

براى آمريكايى ها سال ۲۰۰۸ از نظر برگزارى انتخابات سال بسيار مهمى است. اما براى ساير كشورهاى جهان احتمالا سالى است كه چين را در مركز صحنه بين‌الملل مشاهده مى‌كنند. به ويژه آن كه بازيهاى المپيك به خواسته ديرينه اين كشور هم تحقق خواهد بخشيد.

اكنون آن چه سالهاى پيش خبرش را مى دادند محقق شده و تبديل چين به يك قدرت جهانى ديگر پيش بينى نيست، واقعيت است.

در تمامى موضوع ها يكى پس از ديگرى چين به مقام دوم روى اين كره خاكى تبديل مى‌شود. كافى است نگاهى به رويدادهاى همين سالى كه گذشت (۲۰۰۷) بيندازيد. در سال ۲۰۰۷ ميزان رشد جهانى چين حداقل براى اولين بار بعد از دهه ۱۹۳۰ بيشتر از ايالات متحده بود.

همچنين چين به بزرگ‌ترين مصرف كننده جهان تبديل شده و در اين زمينه ايالات متحده را در محاق قرار داده است. حداقل اين واقعيت در مورد چهار مورد از پنج مورد غذاى اساسى، انرژى و كالاهاى صنعتى مصداق دارد.

چند ماه پيش هم چين از ايالات متحده در توليد و انتشار گاز دى اكسيد كربن پيشى گرفت. چه در زمينه تجارت، گرمايش زمين، دارفور، كره شمالى و... اكنون چين به يك عامل تأثيرگذار جديد تبديل شده و بدون اين كشور هيچ راه حل بادوامى ممكن نيست.

با وجود اين خود چينى ها وضع را اين گونه نمى بينند. سوزان شيرك نويسنده كتابى تحت عنوان "ابرقدرت شكننده" كه اخيرا منتشر شده درباره چين مطالب گويا و روشنى عنوان كرده است. هربار كه در آمريكا نام كتابش را عنوان مى كند همه با تعجب مى پرسند: شكننده؟ جالب اينجاست وقتى در چين نامى از كتابش مى برد مى پرسند: "ابرقدرت؟ چين كه ابرقدرت نيست."

اما واقعيت اين است كه چين هردوى اينهاست. هم ابرقدرت و هم شكننده. شكنندگى آن هم مربوط به ظهور خيره كننده آن است.

لورنس سامرز اخيرا عنوان كرده است كه در طول انقلاب صنعتى اروپا استاندارد زندگى اروپائيان در طول عمرشان (در زمان حدود چهل سال) ۵۰ درصد بهبود داشت.
او محاسبه كرده در آسيا، به خصوص چين، استاندارد زندگى يك فرد معمولى در طول زندگى اش ده هزار برابربهبود نشان مى دهد.

مقياس و شتاب گام هاى رشد در چين خيره كننده و در طول تاريخ بى سابقه بوده است. به همان اندازه هم تغييرات خيره كننده به وجود آورده است. در عرض دو دهه، چين به اندازه دو قرن اروپا صنعتى شدن، مدنيت، شهرنشينى و دگرديسى اجتماعى را تجربه كرد.

به ياد بياوريد چين ۳۰ سال پيش چگونه به نظر مى رسيد. كشورى ويران بود. فقيرترين كشور دنيا كه دولتى تماميت خواه بر آن حاكم بود و به تازگى انقلاب فرهنگى مائو زدونگ را پشت سر گذاشته بود كه در زمان او دانشگاه ها، مدارس و كارخانه ها به خاطر سرپا نگه داشتن انقلاب ويران شد.

از زمانى كه ۴۰۰ ميليون چينى در طول قرن بيستم از فقر رهايى يافتند ۷۵ درصد از فقر كل جهان كاهش يافت. اين كشور به تدريج شهرها و شهرستان ها، جاده ها و بنادر را ساخت و اكنون با توجه به همه جزئيات براى آينده برنامه ريزى مى كند.

تاكنون پكن موفق شده است تراز و تعادلى بين رشد اقتصادى و ثبات اجتماعى آن هم در محيطى بسيار سيال و متغير برقرار كند.

با توجه به چالش هاى اين كشور، رهبران سياسى در مهارت حكومت دارى نقش برجسته اى دارند. به ناچار رژيم در اين كشور، ديكتاتورى باقى مانده و قدرت انحصارى است. با اين وصف تمام كوشش حكومت اين است كه دامنه آزادى هاى فردى را تا جايى كه امكان دارد افزايش دهد آزادى هايى كه بيشتر نزد انديشمندانى نظير جان لاك و توماس جفرسون محبوب بوده.

مردم چين اكنون مى توانند كار كنند، به مسافرت بروند و دارايى هايى داشته باشند و هر كه را مى خواهند بپرستند. هرچند كافى نيست اما ناچيز هم نيست.

اما اين كه آيا اين حركت روبه جلو- قتصادى و سياسى- ادامه خواهد يافت به سؤالى مهم و حساس در چين تبديل شده است.

اين سؤالى است كه نه براى غرب بلكه براى خود مردم چين هم مطرح است. دلايل عينى و عملى هم دارد.

مشكل اصلى رژيم اين نيست كه بدخواه و پليد است، بلكه درحال از دست دادن كنترل بر كشور است. قدرت هاى منطقه اى و محلى چنان قوى شده اند كه تمركززدايى به يك اصل تعيين كننده در زندگى مردم چين تبديل شده است.

جمع آورى ماليات با سيستم مركزى پايين تر از هر كشورى در دنياست و يكى از نقاط ضعف كليدى پكن است.

ايالت هاى چين بيش از پيش از احكام دولت- از كنترل پرداخت وام گرفته تا كنترل گازهاى به وجود آوردنده پديده گل خانه اى و گرمايش زمين- عدول و سرپيچى مى كنند.

شكاف بين دارا و ندار در چين هم به شكل تصاعدى افزايش مى يابد. بخشهاى زيادى از اقتصاد و اجتماع از كنترل حزب كمونيست خارج شده اند. اين حزب در حال حاضر متشكل از نخبگان تكنوكراتى است كه رأس يك ميليارد و ۳۰۰ ميليون نفر از مردم قرار گرفته اند.

اصلاحات سياسى بخشى از حل اين معضل است. چين به حكومتى بازتر، پاسخگوتر و با واكنش بهتر نياز دارد.

حكومتى كه بتواند بر بخش هاى لجام گسيخته و با قدرت بيش از اندازه در اجتماع كنترل اعمال كند. اين كه حكومت مورد نياز چين چه شكلى داشته باشد هنوز روشن نيست اما بايد در بين مقام هاى ارشد اين كشور مورد بحث و مجادله قرار گيرد.

جان تورنتون كه روزگارى متخصص سرمايه گذارى در بانك ها بود و اكنون به كارشناس مسائل چين تبديل شده به رديابى و كنكاش درباره چين پرداخته و مى گويد چگونه چين گام هاى روشن اما مرددى به سمت حاكميت قانون و پاسخگويى برداشته است.

اين احساس ضعف چينى ها نيز بر روابط خارجى آنها سايه افكنده. براى اولين بار اين وضعيت منحصر به فرد پيش آمده است، از سويى در تاريخ مدرن، چين به يك كشور ثروتمند در جهان تبديل شده و از سويى ديگر، از لحاظ درآمد سرانه كشورى فقير به حساب مى آيد.

از سويى جزو كشورهاى در حال توسعه و پيشرفت است از سويى بايد دغدغه و نگرانى ميليونها كشاورز را داشته باشد.

از سويى بايد خود را با مشكلات كشورهاى پيشرفته جهان از جمله گرمايش زمين و حقوق بشر وفق دهد و زمان باز كردن فضا و ايجاد آزادى هاى بيشتر، نگران آن است كه ساختار حكومتش دموكراتيك نيست.

اما اين ساختار در حال تغيير است. از كره شمالى گرفته تا دارفور و ايران، چين نشان داده كه مى خواهد در سيستم بين المللى " ذى نفع " باشد.

برخى صاحب نظران و روشنفكران مسائل سياستگذارى (و برخى ژنرال ها در پنتاگن) پديده ظهور چين را به دقت زير نظر دارند و مشاهده مى كنند كه بذرهاى رويارويى با قدرتى بزرگ و اجتناب ناپذير پاشيده شده و حتى ممكن است به جنگ بينجامد.

آنها مى گويند به تاريخ نگاه كنيد. وقتى قدرتى نو ظهور مى كند به ناچار تعادل قدرت را برهم مى زند، نظم جهانى را مختل مى كند و جايگاهى رفيع تر مى خواهد.

به طور طبيعى با ابرقدرتى كه جايگاهى براى خود دست و پا كرده رودررو مى شود ( كه در حال حاضر ما هستيم). بنابراين رويارويى چين و ايالات متحده اجتناب ناپذير است.

اما برخى از قدرت هاى بزرگ مثل آلمان نازى بودند و برخى مانند آلمان و ژاپن امروزند. ايالات متحده به قطب جهانى نقل مكان كرده و جاى بريتانيا را در شماره يك اشغال كرده است، بدون آن كه بين اين دو ابرقدرت جنگى دربگيرد.

درگيرى و رقابت –به خصوص در قلمرو اقتصادى- بين ايالات متحده و چين اجتناب ناپذير است. اما اين كه رويارويى به جنبه هاى زشت و پليد گرايش پيدا كند يا نكند بستگى تام به سياستگذارى و انتخاب خط مشى ها در پكن و واشينگتن در دهه آينده دارد.

در يك مقاله مربوط به امور خارجه كه جان ايكن برى استاد دانشگاه پرينستون نوشته به نكته بسيار مهمى اشاره شده، اين كه نظم كنونى جهانى بى نهايت در ظهور آرام و صلح آميز چين مؤثر بوده است.

استدلال او اين است كه چنين نظمى بسيار پيچيده اما يكپارچه است، به قانون متكى است و عملكردهاى آن بسيار دقيق و عميق است و براى چين، كار كردن در چنين سيستمى منافع اقتصادى فراوانى به ارمغان مى آورد.

ضمن آن كه چين خود قدرت هسته اى است و جنگ با چنين قدرتى ريسك بسيار بالايى دارد. ايكن برى مى نويسد: " در جمله اى كوتاه مى توان گفت نظم كنونى در غرب به نوعى است كه زيرورو كردن آن بسيار دشوار و پيوستن به آن بسيار سهل و آسان است."

از چينى ها نشانه هاى زيادى مشاهده مى شود كه به خوبى اين شرايط را درك مى كنند. استراتژيست اصلى آنان، ژنگ بى ژيان، اصطلاح "ظهور صلح آميز" را اول بار به كار برد و از آن براى توصيف تلاشى استفاده كرد كه چين در جهت پيوستن به اين نظم جهانى بايد به خرج دهد به جاى آن كه اين نظم را از پى، زير و رو كند.

حكومت چين سعى مى كند كه عموم مردم را با اين موضوع ها آشنا كند. سال گذشته نيز مستنداتى ۱۲ بخشى منتشر كرد و نام آن را "ظهور يك ملت" گذاشت، درس اصلى اين مستند از اين قرار است:" اين بازار است نه امپراتورى كه موفقيت دراز مدت يك ملت را در مسير رسيدن به قدرتى جهانى تعيين مى كند."

در حالى كه شرايط براى صلح و همكارى فراهم است، عوامل ديگرى هم وجود دارد كه مى تواند مسير ديگرى را پيش رو قرار دهد.

همچنان كه چين از لحاظ قدرت و توانايى رشد مى كند از لحاظ احساسات ملى گرايانه و غرور هم رشد مى كند كه در زمان برگزارى بازى هاى المپيك به اوج خود مى رسد.

صاحب منصبان و طبقه‌ی متوسط به بالاى چين دريافته است كه آمريكا صلاح چين را نمى‌خواهد. در همين اثنا واشينگتن هم كه در رأس اين نظم جهانى به عنوان ابرقدرت نشسته عادت ندارد كه قدرت را با كسى سهيم شود يا منافع يك قدرت بزرگ ديگر را در نظر بگيرد.

نقطه اشتعال هم مسائلى مانند حقوق بشر، تايوان يا مسائل پيش بينى نشده مشابه است و مى تواند گردبادى و ويرانگر فضاى بى اعتمادى به وجود آورد و به حال مداخله در مسائل داخلى مى تواند حس ملى گرايى در هر دو طرف را برانگيزد و آنان را وادار به اتخاذ مواضع سخت كند.

دو هزار و هشت سال چين است. بايد سالى باشد كه ما خط مشى جدى و بلند مدت در قبال چين اتخاذ كنيم.