ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 23.08.2007, 9:36
حکایت ما خزندگان بیکار

کارگزاران: «نفوذی‌های دشمن، قلم به‌دستان مزدور، حیوانات موذی و این اواخر هم کودتاگران خزنده!» این تنها گوشه‌ای از حجم گسترده عباراتی است که طی سال‌های اخیر از سوی سیاست‌پیشگان درباره روزنامه‌نگاران بر زبان‌ها رانده شده است. عباراتی که همگی حاکی از وجود نگاهی سرشار از بدبینی، سوء‌ظن، تهمت و در یک کلا‌م؛ بی‌اعتمادی نسبت به جماعت روزنامه‌نگار در میان سیاستمداران است. این بدبینی البته موضوع جدیدی نیست، چراکه پیشینه و ریشه‌های مستحکمی در تاریخ این کشور دارد. تاریخی که روزنامه‌ها و روزنامه‌نگاران بسیاری را به خاطر می‌آورد که تنها و تنها به جرم ایفای نقش و به انجام رساندن رسالت حرفه‌ای خویش مورد عتاب و خطاب ساکنان همیشه بدبین میدان سیاست قرار گرفته‌اند. در آستانه روز خبرنگار همین امسال بود که یکی از نمایندگان «خبرگزاری‌های ولگرد» را اکتشاف کرد و چند روز پس از او نیز مسوولی دیگر خبری تکذیب شده را ساخته و پرداخته «خبرنگاران بیکار» دانست که کاری جز شایعه‌سازی ندارند!

وقتی روزنامه‌نگار می‌شوی در حقیقت یکی از سخت‌ترین و مخاطره‌آمیز‌ترین مشاغل دنیا را برای امرارمعاش و زندگی برگزیده‌ای؛ شغلی که هرلحظه می‌تواند تو را به کام مرگ بکشاند، زندان و حبس برایت به ارمغان بیاورد یا در بهترین وضعیت ممکن یک‌شبه زندگی‌ات را دگرگون و تو را به دنیایی از شخصیت‌های حقیقی و حقوقی (از هیات منصفه دادگاه مطبوعات و مدعی‌العموم تا بانک و اداره برق و گاز و مخابرات و فروشنده لوازم خانگی‌ای که تلویزیون و یخچال قسطی را از او خریده‌ای!) بدهکار کند. در دایره مفاهیم مربوط به روزنامه‌نگاری در جهان سوم و کشورهای به اصطلا‌ح در حال توسعه مفهومی با عنوان «امنیت شغلی» نه تنها معنای مشخص و جایگاه معینی ندارد، بلکه بیشتر به لطیفه تلخی می‌ماند که تنها می‌توان به آن خندید و از تحلیل‌اش عبور کرد. همگی به یاد داریم آن بعدازظهر اردیبهشتی 7 سال پیش را که حکم توقیف ده‌ها مطبوعه بلا‌درنگ و پی در پی صادر گشت و امضا شد و تا آخرین ساعات همان شب ابلا‌غ شد تا صبح فردا کیوسک‌های مطبوعاتی خلوت‌ترین روز پیشخوان‌هایشان در چند سال گذشته را تجربه کنند و در نتیجه هزاران نفر از روزنامه‌نگاران از کارهای خود بیکار شوند. توقیف فله‌ای مطبوعات در بهار 79 شوکی بزرگ بود که آثار آن بر زندگی و روح و روان روزنامه‌نگارانی که قربانی آن شدند غیرقابل کتمان بوده و هنوز که هنوز است خاطره تلخی است که به سادگی از اذهان روزنامه‌نگاران و روزنامه‌خوانان حرفه‌ای پاک نمی‌شود. شوک 79 و فضای حاصل از آن افزون بر تمامی نتایج نامطلوبی که داشت باعث ریزش عجیب و تاسف‌آوری نیز در بدنه روزنامه‌نگاری ایران شد. ریزشی ناخواسته و ناشی از دلزدگی که باعث شد بسیاری افراد که می‌توانستند آینده روزنامه‌نگاری ایران را شکل دهند، دست از کار مطبوعاتی بکشند.اگرچه نیروهای بسیاری هم با مشکلا‌ت خود کنار آمدند و منتظر ماندند تا بار دیگر در روزنامه‌ای دیگر قلم بزنند و بسیاری از همان‌ها اکنون در روزنامه‌نگاری ایران حرف‌های زیادی برای گفتن دارند اما گروهی نیز نتوانستند فشار زندگی که به دنبال توقیف مطبوعات بر وجودشان مستولی شده بود را طاقت بیاورند. برخی به ناچار جلا‌ی وطن کردند و کار خویش را در جغرافیایی دیگر پی گرفتند و برخی نیز در همین دیار ماندند و نهایتا به عرصه مطبوعات بازگشتند.

اکنون بیش از یک ماه از توقیف «هم‌میهن» می‌گذرد. محلی به نام «کافه روزنامه‌نگاران» نزدیک به‌همین مدت است که دیگر وجود خارجی ندارد، خبرگزاری «ایلنا» همچنان در تعلیق تصمیم‌گیری است و «شرق» نیز به کام مرگ فرو رفته است اما گویی لحن پراتهام برخی از مسوولا‌ن تمامی ندارد. ‌ هر روز اظهارنظری از مسوولی می‌شنویم که نامی تازه بر لیست عناوین روزنامه‌نگاران افزوده است و آن را با افتخار بیان می‌کند. اما این مسئله از چه رو هر روز و هر روز تکرار و به عادتی کهنه بدل می‌شود؟مگر نه این است که در پیام‌های هرساله به مناسبت روز خبرنگار صفات پرطمطراق «جویندگان و حافظان حقیقت» را به روزنامه‌نگاران نسبت می‌دهند و به اصطلا‌ح از آنان تقدیر می‌کنند. این جویندگان حقیقت کجا هستند جز در همین رسانه‌هایی که هر روز مورد اتهامات تازه واقع می‌شوند؟ این روزنامه‌نگاران بیکاری که به شایعه‌سازی متهم می‌شوند، مگر جز این است که از پی توقیف و تعطیل محل کارشان بیکار شده‌اند؟ چرا آنگاه که جویندگان حقیقت (آنچنان که در تقدیرنامه‌های روز خبرنگار خوانده می‌شوند) از دایره تمجید خارج می‌شوند و حقیقتی از حوزه مسوولیت برخی مسوولا‌ن را نور می‌تابانند تا مردم را که به حق دانستن‌شان حق است، باخبر کنند، به ناگاه لقب «کودتاچی» می‌گیرند و «بیکاری» همچون آواری بر زندگی‌شان خراب می‌شود؟

عجبا که گاهی عاقبت حق‌گویی و حقیقت جویی اتهاماتی عجیب می‌شود که هر ذهنی را به تامل وامی‌دارد که مگر حرف حق تا کجا باید هزینه‌بر باشد برای کسی که نه چمدانی از دلا‌ر را به چشم دیده و نه قصدی برای ورود به قدرت دارد. روزنامه‌نگار سلا‌حی جز قلم ندارد و عادت کرده است که همیشه لا‌اقل یک ماه از حقوقش را طلبکار باشد و هیچ نگوید. هر قدر که می‌خواهند بگویند که ما در پی سامان دادن کودتایی خزنده‌ایم و چمدان‌های دلا‌ر را دیده‌ایم و رزق و روزی‌مان را از سرویس‌های اطلا‌عاتی بیگانه به دست می‌آوریم. ما که می‌دانیم. خدای ما که می‌داند. جز قلم چیزی در کف نداریم، حتی اگر برخی گمان برند؛ «روزنامه‌نگاران همچون حشراتی موذی هستند که تنها روی زخم‌ها می‌نشینند.» ما به این اتهامات عادت کرده‌ایم. از همین است که مقابل چشم مخاطبانمان به روی خویش نمی‌آوریم و همیشه می‌گوییم:«ما خوبیم!» اما تو باور نکن!