ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 13.03.2007, 12:17
كشور در شرايط «صلح مسلح» قرار دارد

ایلنا: همايش «صلح برای صلح» عصر امروز به مناسبت هفتمين سالروز ترور سعيد حجاريان از سوی شاخه دانشجويی جبهه مشاركت ايران اسلامی برگزار شد كه حجاريان مقاله‌‏ای را در اين همايش ارايه كرد.

به گزارش "ايلنا", متن مقاله حجاريان با عنوان «صلح مسلح» به اين شرح است:
سال گذشته در همين مكان و حوالی همين زمان مقاله‌‏ای درباره صلح عرضه كردم. آن موقع هنوز پرونده هسته‌‏ای ايران در آژانس بين‌‏المللی انرژی اتمی در جريان بود اما اكنو ن در آستانه صدور دومين قطعنامه شورای امنيت سازمان ملل عليه ايران هستيم و من ناچارم درباره موضوعی اندك متفاوت از سال گذشته يعنی "صلح مسلح "سخن بگويم؛ به قول معروف سال به سال دريغ از پارسال.
به لحاظ حقوقی (حقوق بين‌‏الملل) رابطه دو كشور يا دو بلوك از كشورها از حالت‌‏های زير خارج نيست:
۱- حالات كامله‌‏ الوداد، كه در اين حالت دو كشور متحد استراتژيك همديگر محسوب شده و در زمينه‌‏های مختلف نظامی, اقتصادی و ديپلماتيك هم‌‏موضع و متحابه‌‏اند. به ياد دارم كه سفير سابق چين كه به زبان فارسی نيز مسلط بود، روابط ايران و چين را از نوع كامله الوداد تلقی می‌‏كرد اما اكنون كه دولت چين در قطعنامه گذشته عليه ايران در سازمان ملل رای داده است, آيا می‌‏توان چين را كشوری متحابه با ايران دانست يا نه؟
۲- حالت همزيستی مسالمت‌‏آميز؛ كه در اين حالت با فرض قبول اختلافات ميان كشورها آنان می‌‏پذيرند كه به صورت صلح و سلام در كنار يكديگر زندگی می‌‏كنند چون عوارض منازعه را خطرناك‌‏تر از عوارض مسالمت و مصالحه می‌‏دانند مثلا رابطه ايران و تاجيكستان, تركمنستان, آذربايجان ... از اين نوع است. زمانی روس‌‏ها ادعا كردند كه ما جهانيان در يك قايق به سر می‌‏بريم و سوراخ كردن اين قايق به نفع هيچ‌‏كس نيست و تز همزيستی مسالمت‌‏آميز را جايگزين تز جدال اردوی كار و اردوی سرمايه نمودند.
۳- حالت جنگ سرد؛ كه در اين حالت دو كشور با تبليغات و عمليات روانی از طريق رسانه‌‏ها عليه همديگر سخن‌‏پراكنی كرده و آسيب‌‏پذيری هر يك را به رخ اتباع آن كشور كشيده و از اين طريق با ايجاد بحران مشروعيت سعی می‌‏كنند كه رابطه دولت و مردم يا اقليت‌‏ها را مخدوش نمايند. اين حالت را ما سال‌‏ها بين ايران و عراق در زمان حكومت پهلوی دوم قبل از قطعنامه ۱۹۷۵ شاهد بوده‌‏ايم، بين شوروی و آمريكا و ميان مسكو و پكن كه در تواريخ مذكور است.
۴- مخاصمه كه در اين حالت مساله از جنگ لفظی به درآمده و دعاوی ارضی مطرح می‌‏شود و اين مدعيات به سازمان‌‏های بين‌‏المللی كشيده می‌‏شود. همچنين عمليات پنهان اعم از جاسوسی, ضدجاسوسی, خرابكاری, آدم‌‏ربايی در داخل دو كشور متخاصم صورت می‌‏گيرد حتی ممكن است كار به گروگانگيری اتباع دو كشور بينجامد يا به صدمه زدن به منافع طرفين در خارج از مرزها منتهی شود. اگر يادمان باشد چند سال پيش در يك دعوای حقوقی بعضی از سياسيون ايران مدعی شدند كه روابط ايران و آمريكا رابطه تخاصم است و كار به آنجا كشيد كه وزارت خارجه در اين باره اظهار نظر نمايد چون موضوع به وضعيت پرونده شرايط متبوعه داخلی مربوط شد.
۵- صلح مسلح ARMED PEACE؛ كه وضعيتی است كه در آن تعادلی ناپايدار ميان دو كشور وجود دارد كه به آن حالت «نه جنگ نه صلح» می‌‏گويند. اين وضعيت ممكن است بعد از انجام جنگی صورت گرفته باشد كه طرفين آتش‌‏بس داده باشند و خود را آماده عمليات بعدی كنند يا آرامشی قبل از طوفان باشد. در اين باره بيشتر توضيح خواهم داد.
۶- جنگ محدود؛ كه جنگی است كه يا به لحاظ جغرافيايی منطقه محدودی را در برمی‌‏گيرد يا پارتيزانی است يا به لحاظ زمانی موقتی است يا به لحاظ ادوات كه در آن طرفين محدوديت‌‏ها را بر خود هموار می‌‏كنند مانند دارفور و جنگ اخير لبنان.
۷- جنگ تمام‌‏عيار؛ كه در اين حالت طرفين با تمام قوا به قصد نابودی طرف مقابل وارد صحنه شده و از هيچ حربه‌‏ای فروگذار نمی‌‏كنند تا بالاخره يكی از طرفين از پا درآيد يا قدرت‌‏های ديگر مداخله نموده و ترك مخاصمه را الزامی می‌‏نمايد مانند جنگ جهانی.
با اين مقدمه بايد ديد ما اكنون در چه وضعيتی به سر می‌‏بريم. از نظر بنده پس از آن كه پرونده هسته‌‏ای ما به شورای امنيت سازمان ملل متحد رفت و اكنون منتظر صدور قطعنامه دوم آن نيز هستيم، در عمل يم. اين وضعيت ويژگی‌‏هايی دارد كه بايد به آنها دقت كرد:
الف) در اين وضعيت, ما غنی‌‏سازی اورانيوم را ادامه می‌‏دهيم اما كشور در حالت تعليق است. به اين معنا كه در كشور نه امكان سرمايه‌‏گذاری وجود دارد، نه وضعيت آينده قابل پيش‌‏بينی است، نه پروژه‌‏های فاينانس و بيع متقابل جواب می‌‏دهند و نه دورنمايی برای برون‌‏رفت از وضعيت بيكاری, فساد, بی‌‏عدالتی و فقر وجود دارد. به اين شرايط غنی‌‏سازی در تعليق می‌‏گويند يعنی چرخ سانتريفوژها می‌‏چرخد اما چرخ اقتصاد از كار افتاده است. اگر دقت كرده باشيد، كشوری مانند روسيه كه در گذشته با ما همراهی می‌‏كرد نيز اخيرا با ادعاهای واهی پيشبرد پروژه نيروگاه بوشهر را متوقف ساخته است و منتظر است قطعنامه بعدی عليه ما صادر شود تا قادر به تصميم‌‏گيری باشد. ژاپنی‌‏ها هم كه بنا بود در پروژه‌‏های نفت و گاز ما سرمايه‌‏گذاری كنند، عقب‌‏نشينی كرده‌‏اند حتی بانك‌‏های چينی نيز اكنون با ما همكاری نمی‌‏كنند. مالزی هم كه ادعا شده است برای سرمايه‌‏گذاری در ايران پا پيش گذاشته است، در حقيقت يك يا دو تفاهم‌‏نامه امضا كرده است تا ببيند اوضاع به كدام سو می‌‏رود.
ب ) گاهی گفته می‌‏شود كه غنی‌‏سازی و برخورداری از انرژی هسته‌‏ای حق مسلم ماست اما بايد توجه داشت كه در كنار اين حق ما دارای حقوق ديگری هم هستيم، در حالی كه برخی افراد انرژی هسته‌‏ای را يك حق پايه‌‏ای عنوان می‌‏كنند، من می‌‏خواهم بگويم شايد مهمترين حقی كه در اين ميان پايمال می‌‏شود، حق توسعه است چرا كه ما هم حق داريم كشوری توسعه‌‏يافته شويم. كشور ايران با برخورداری از منابع سرشار و استعدادهای درخشان هيچ چيز كمتر از بسياری از كشورهای توسعه‌‏يافته كنونی ندارد اما در اثر سياست‌‏های گذشته و به‌‏خصوص وضعيت پا در هوای كنونی يعنی معلق بودن وضعيت كشور, اوضاع به‌‏گونه‌‏ای شده است كه اين حق را از ما سلب كرده است البته مسوولان هم اين را كه اگر ۵۰ سال ديگر هم توسعه كشور به تاخير بيفتد اما چرخ غنی‌‏سازی اورانيوم بچرخد به سود است، را كتمان نمی‌‏كنند آن هم در جهانی كه هر ثانيه‌‏اش ممكن است ما را فرسنگ‌‏ها از قافله تمدن به عقب بيندازد. بايد دقت داشت كه توسعه فقط بهبود استانداردهای زندگی نيست، فقط بالا رفتن سطح درآمد ملی نيست، فقط ايجاد شغل و بهبود تكنولوژی و بهره‌‏وری و گرفتن سهم از بازار جهانی نيست. توسعه, تعالی و تكامل هم هست، اگر ما در جا بزنيم، نيز به عقب رفته‌‏ايم كه در اصطلاح به اين «لاغر شدن» می‌‏گويند.
ج) يكی از خطرات «صلح مسلح» آن است كه هر لحظه امكان دارد كه يكی از طرفين خطايی را مرتكب گردد و اين خطا مانند بازی دومينو خطای ديگری را به دنبال بياورد. وقتی دو نيرو در مقابل يكديگر به طور مسلحانه صف‌‏آرايی كرده‌‏اند، حتی شليك يك گلوله اشتباهی ممكن است به مغلوبه شدن جنگ منتهی شود. مثلا در مانورهايی كه ما با آمريكايی‌‏ها در خليج فارس انجام می‌‏دهيم هر لحظه امكان دارد كه خطايی صورت گيرد و آن گاه تبعات آن مشخص نخواهد بود. نكته مهم آن است كه در منطقه اين آمريكا نيست كه ضربه اصلی را تحمل می‌‏كند چون خاك اصلی آمريكا فرسنگ‌‏ها دورتر از منطقه ماست. ضربه اساسی متوجه زيربناهای اقتصادی ما خواهد بود كه ما را به عصر پيش از صنعتی برمی‌‏گرداند البته آمريكايی‌‏ها دقت دارند كه با عمليات ايضايی خود آرام آرام از ما حساسيت‌‏زدايی كنند و به اصطلاح با شيوه نمدمال كردن به علاوه ديپلماسی فعال مقاصد خود را پيش ببرند. به هر حال سياست رسمی ما همين حالت «نه جنگ, نه صلح» است و اين حالت دو بحران ايجاد می‌‏نمايد؛ هر چه به سمت جنگ برويم، بحران بقای حاكميت را در پيش داريم و هر چه به سمت صلح برويم، از آنجا كه تعليق را مقوله‌‏ای حيثيتی كرده‌‏ايم، دچار بحران مشروعيت می‌‏شويم البته می‌‏توان به اين تناقض با دو نگاه قدمايی و مدرن نگريست. نگاه قدمايی می‌‏گويد كه «الموت اولی من ركوب العاری و العار و اولی من دخول ناری» يعنی مساله بقا چندان در مقابل آبرويزی و عدم مشروعيت مهم نيست و از آن سو عدم مشروعيت در مقابل فرو رفتن در جهنم مصايب بعدی اهميت چندانی ندارد لذا با تقدم مشروعيت بر بقا ترجيح می‌‏دهد كه وارد جنگ مقطعی و حتی تمام‌‏عيار شود چرا كه اگر مشروعيت را از دست بدهد، ممكن است دچار نائره مصيبت‌‏های بزرگ شود. شايد راهی كه صدام برگزيد را بتوان در اين چارچوب تحليل كرد.
نگاه دوم يعنی نگاه مدرن معتقد است كه بقا و حفظ نظام اوجب واجبات است. در اين جا نظام به مجموعه‌‏ای از عناصر سرزمين, مردم, حاكميت و حكومت اطلاق می‌‏شود لذا می‌‏توان حتی با مايه‌‏گذاری از آبرو نيز نظام را حفظ كرده و به سمت صلح پيش رفت و سپس به بازسازی مشروعيت از كف‌‏رفته پرداخت. شايد راهی كه قذافی انتخاب كرد، در اين مقوله بگنجد. او اكنون تلاش دارد كه با حركات نمايشی مختلف به بازسازی خود بپردازد و حتی مجسمه صدام را در پايتخت كشورش به عنوان قهرمان ملی اعراب برپا كند؛ صدامی كه به كلی مشی قذافی را قبول نداشت و برخلاف آن عمل كرد.
اما به هر حال بايد دانست كه تاكنون ظاهرا كه مسوولان ما نگاه اول را پذيرفته‌‏اند، آنها بايد بدانند كه هر جنگی بالاخره روزی به پايان خواهد رسيد بنابراين ضروری است كه قبل از آغاز هر واقعه خطرناكی مانند جنگ، به اين بينديشند كه چگونه آن را خاتمه خواهند داد. آيا اساسا خاتمه آن در دست آنان خواهند بود يا نه؟ آنان كه از هم‌‏اكنون مانور جنگ‌‏های نامتقارن را انجام می‌‏دهند در پس ذهن خود پذيرفته‌‏اند كه در صورت بروز جنگ طرف مقابل با قدرت به مراتب عظيم‌‏تر از قدرت نظامی ما وارد صحنه خواهد شد. اين عدم تقارن فقط در عرصه نظامی نيست و در عرصه‌‏های اطلاعاتی و ديپلماسی نيز وجود دارد و بهتر است كه ما خلاء عدم تقارن در عرصه‌‏های نرم‌‏افزاری را كه ساده‌‏تر است، حل كنيم تا به سخت‌‏افزارجنگی هم دست بياييم. متاسفانه در شرايط جنگ ميليتارها دست بالا را در كشورداری خواهند گرفت و امكان تنفس برای بخش‌‏های نرم‌‏افزاری را سلب خواهند كرد چه رسد به امكان بروز و تجلی افكار عمومی از طريق نهادهای مدنی, آزادی بيان, رسانه‌‏های آزاد و احزاب سياسی.

5) چه بايد كرد؟
همانطور كه در مقدمه گفته شد در شرايط فعلی مبرم‌‏ترين وظيفه ما كاستن از حدت مساله است يعنی لااقل اگر بتوانيم خود را از «صلح مسلح» به حالت «تخاصم» بكشانيم يا بهتر از آن به جنگ سرد پايين بياييم، بهترين حالت را محقق ساخته‌‏ايم. راهكارهايی كه پيشنهاد شدند مانند راهكار البرادعی كه تعليق در برابر تعليق است يا راهكاريشنهاد سوئيس يا راهكار پيشنهادی روسيه و غنی‌‏سازی در يك كشور ثالث يا هر راهكار ديگری كه ممكن است موثر باشد، بايد توسط گروه مذاكره‌‏كننده به شدت تعقيب شود. اخيرا شنيده‌‏ام آمريكايی‌‏ها به دنبال راهكار تشكيل سايت‌‏های منطقه‌‏ای غنی‌‏سازی بوده‌‏اند. شايد اگر ما با همسايگان عرب خود در حوزه خليج فارس مذاكره كنيم، بتوانيم عمليات غنی‌‏سازی اورانيوم را به صورت كنسرسيوم تحت نظر آژانس بين‌‏المللی انرژی اتمی در يكی از جزاير ايرانی خليج فارس مانند لاوان يا سيری انجام دهيم و فرآورده‌‏های آن را به نسبت سهامی كه هر كشور دارد، به آن تحويل دهيم يا به كشورهای ثالث بفروشيم، اين به معنی آن است كه از منطقه ما جز نفت و گاز انرژی هسته‌‏ای هم صادر شود.