ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sat, 24.02.2007, 18:41
عليرضا اسپهبد، نقاش آزادی، درگذشت

ايسنا: عليرضا اسپهبد، هنرمند نقاش معاصر، صبح امروز در تهران درگذشت. اين هنرمند نقاش، صبح امروز شنبه پنجم اسفند ماه به عارضه‌ی سكته‌ی قلبی مبتلا شد و در راه بيمارستان در آمبولانس اورژانس، چشم از جهان فروبست.
مراسم تشييع پيكر وی روز دوشنبه از مقابل بيمارستان ايرانمهر برگزار می‌شود.
شماری از نقاشی‌های اسپهبد در اين آدرس قابل رويت هستند

http://qoqnoos.com/BODY/PAINT/espahbod/master.htm

هنر شهادتی است صادقانه
نوری كه فاجعه را ترجمه می‌كند
تا آدمی حشمت موهونش را بازشناسد

احمد شاملو

روزنامه ايران: ٧ دی ١٣٨٠
عليرضا اسپهبد در آذرماه ۱۳۳۰ در تهران متولد شد. از كودكی ذوق به نقاشی او را شاگرد استادی مانند جعفر رهنما ساخت. بعد از آن در سن هفده سالگی وارد دبيرستان هنرهای زيبای پسران تهران شد و در رشته نقاشی شروع به تحصيل كرد. در سال ۱۳۵۰ از آن رشته فارغ التحصيل گشت و در سال ۱۳۵۴ وارد دانشگاه هنرهای تزئينی شد. بعد از آن در دانشگاه دولتی انگلستان شروع به ادامه تحصيل در رشته دلخواهش نمود و در سال ۱۳۵۷ در رشته نقاشی (Litography Eching) با درجه فوق ليسانس فارغ التحصيل شد.
اسپهبد را می توان نقاش بی قاب ناميد زيرا آثارش گويی برای جلوه بيشتر نياز به قاب ندارد و خود او نيز رغبتی به قاب كردن نقاشی هايش از خود نشان نمی دهد شايد او هم همانند دوست نزديكش احمد شاملو، كه شاعر آزادی لقب گرفته بود، «نقاش آزادی» است. او انگار با اين كار اجازه می دهد، شخصيت هايی كه خود خالق آنهاست بعد از مدتی بدون هراس از حضور قاب، بوم را ترك كنند و مجالی برای رهايی داشته باشند. همين نگاه و رعايت التزام و تعهد اجتماعی است كه شاعرانی همچون احمد شاملو، نصرت رحمانی، منوچهر آتشی، منوچهر نيستانی و جواد مجابی را تحت تأثير او قرار می دهد تا شعری برای او به يادگار بسرايند.

اسپهبد نقاش حماسه‌هاست. حماسه‌هايی كه آنها را از منظره هميشگی صفحه كتاب زندگی می يابد و با بر كشيدنشان، به حماسه ای بزرگ و تلخ تبديلشان می كند. طرح های او مفاهيم مورد نظرش را محكم، ساده و مؤثر بيان می كند. می تواند تخيلش را به راحتی پرواز دهد چرا كه بالهای اين پرواز را با كار مداوم به دست آورده. او در سال های اخير در خارج از كشور بيشتر و بهتر شناخته شده است. زيرا توانسته همپای نقاشان مدرنيست جهان جايی داشته باشد. به طور مثال، طرح های او در كنار آثار نقاشانی چون پيكاسو و دالی بر روی بدنه گيتارهای محبوب و مشهور «فندر» توسط فيلهلم و ولر ترسيم شده است. عليرضا اسپهبد يك نقاش «مفهومی» است، راوی بی طرف منظره ها و اشیأ و نقش های تزئينی نيست. نقاشی است نويسنده كه پيامش را از راه غيرمستقيم منتقل می كند. هر كدام از بومهای او خود يك داستان است نه صحنه ای از يك داستان.
اسپهبد در همان آغاز راه همراه با نقاشی، گرافيك را نيز تجربه كرده و هنوز هم از گرافيست های فعال اين سالهاست و از تصويرگران معتبر گرافيك معاصر ايران زيرا كه به نظر آيدين آغداشلو، نقاش و منتقد معاصر ايران: «تصويرگری، نزديك ترين عنصر گرافيك به نقاشی است. او در طی سال های ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۰ در چندين نمايشگاه گروهی همراه با ديگر هنرجويان هنرستان نقاشی پسران نمايشگاه داشته، پس از آن در سال ۱۳۵۰ همزمان با رفتن به دانشگاه، عضو تالار ايران قندريز شده و تا سال ۱۳۵۲ در چند نمايشگاه گروهی در همين تالار شركت داشته. در سال ۱۳۵۴ اولين نمايشگاه انفرادی خود را در نگارخانه سيحون به نام كلاغ ها به نمايش در آورده. چنان كه خودش می گويد: «به هنگام خواندن درس نقاشی در انگلستان نمونه ظريف و نيرومندی از طراحی های خطی كار كرده بود كه جهت حركت تند و تيزش را از مجموعه كلاغ هايی كه كشيده، در همان طراحی های خطی می توان ريشه يابی كرد.»

آيدين آغداشلو درباره اين دوره از كارهای او می گويد: «دوره كلاغ های او قبل از رفتنش از ايران شكل گرفته، كه برداشت معين و مشخصی از كلاغ است. كلاغ كه تمثيلی گسترده از عنصری است بيگانه، مداخله گر، مزاحم و مشكل آور و در نهايت شايد همزاد شوربخت آدمی. » در واقع كلاغ سمبلی است از برهنگی و بی دفاعی در برابر حمله ای گسترده و همه سويه. در كارهای اسپهبد فاصله انسان و حيوان كمتر و كمتر می شود تا جايی كه به هم می رسند ادغامی نظير آن آدم - كلاغ سال های پنجاه. »
اسپهبد خود در اين باره می گويد: «من رنگ را هميشه با عنوان مضمون و محتوا پياده می كنم، نه به خاطر زيباييش، رنگ هر جا كه آمده يك نقشی را عهده دار بوده است. گرايش آبستره در من هيچ نقشی مستقل پيدا نكرده است. در درگيری درونی ام هميشه آبستراكسيون به سورفيگورو در نهايت به نفع مفهوم گرايی عقب می نشيند. من با رنگ به سوی فرم می روم. رنگ كه بخارگونه نيست روی تابلو فرمی دارد. حالا يا مشكل هندسی و طبيعی به خود می گيرد يا شكل آميبی. به هر حال سطح و حجمی را می سازد كه ذهن زود خطوط دورش را می كشد و در يك فرم محصورش می كند اين فرم رنگی در ارتباط با فرم های خطی در خدمت كمپوزيسيون نهايی تابلو در می آيد. در تابلوهای من آنچه در وهله اول به ذهن متبادر می شود اين است كه آنها در يك فضا و معماری داخلی قرار گرفته اند، اين هم ناشی از زندگی شهرنشينی است.»

شيوه كار اسپهبد كه همراه با حذف منطق و حرف موضوعات به معنای واقعيات عينی است؛ سبب می شود آثارش را در زمره «سورئاليست ها» قرار دهند. انگار جهت حركت قلم او مستقيم به سمت آزادی است. شايد او تئوری های خود را در بعضی نقاشی هايش با برهان خلف ثابت می كند. به طور مثال او در به تصوير كشيدن صحنه تيرباران نشان می دهد كه در جستجوی رهايی است.

آيدين آغداشلو در اين باره می نويسد: «او تصويرگی جهانی پيچيده و هزار توی است كه انسان محبوبش، جايگاه مطمئن و در خور عزت و شوكتش را در آن نمی يابد. پهنه های وسيع بوم، آوردگاه تضاد و تصادمی در هم شكننده اند كه در آن انسان و حيوان با شتاب و سراسيمه در جهات مختلف زير آوار شتك رنگ توده شده قطور مدفون می شود. هر دوره از تجربيات عليرضا اسپهبد حدود انتظام ذهنی او را می سازد كه بعدها تبديل به نظم هندسی می شود. اين نظم هندسی، در نهايت هنرمند را - هر چند ناخودآگاه - به سويی هدايت می كند كه حاصل شناخت اجتماعی و مهارت فنی تجربه های متنوع و طرح های ذهنی ناشی از نقاشی و گرافيك اش برای خلق اثر خود استفاده كند. » به گفته جواد مجابی اسپهبد توانسته نظم هندسی آثارش را با معماری زيباشناختی هم آغاز سازد و آن دو را در بستر مناسب طی سالها رشد دهد. نقاش در فضايی كه واقعيت آن از رويا تميز دادنی نيست به خلق آثاری با تأكيد بر وضعيت بشری در شرايط نامطمئن دست می زند. انفجار كمپوزيسيون اكسپرسيو با جريان های گريز از مركز، توأم می شود با مهارتی نويافته در ساخت و پرداخت طبيعت گرای اندام ها و اشیأ و با تجربه های شگرف در كار بوم و رنگ، تا آن دنيای عنان گسيخته روياوار تجسم می يابد. استقرار و آرامشی در كار نيست، هر چه هست تلاطم و آشفتگی و گمگشتگی است

دلتنگی‌اش از فضای حاكم بر هنرهای تجسمی كشور بود

محمود دولت‌آبادی، بيش از ٢٥ سال پيش، در دفتر كتاب جمعه‌ كه توسط احمد شاملو منتشر می‌شد، با عليرضا اسپهبد آشنا شد. آن روزها طرح جلد كتاب‌های جمعه را اسپهبد كار می‌كرد. طرح‌هايی كه به‌زعم خالق كليدر، مناسب و موضوعی بودند.
اين داستان‌نويس پيشكسوت، به خبرنگار بخش هنرهای تجسمی خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا) گفت: در جريان اين آشنايی متوجه شدم كه او نقاش اجتماعی زبردستی است.
وی با يادآوری اينكه اسپهبد در ايران موفق نشد نمايشگاهی از كارهايش ارايه كند، توضيح داد: چند سال پيش كه در گالری سيحون نمايشگاهی برپا كرد كه تابلوهايش طنزهای تلخی داشتند. اما همان آخرين نمايش آثارش در ايران بود، تا اينكه دو سال پيش به اروپا رفت و بناداشت نمايشگاهی برپا كند.نمی‌دانم سرانجامش چه شد.
دولت‌آبادی با تاكيد بر اينكه اسپهبد نقاش چيره‌دستی بود، يادآوری كرد: به‌لحاظ فنی نمی‌تواند درباره‌اش بحثی بكند، اما درعين حال تصريح كرد: به‌خاطر ارتباط كاری كه اسپهبد با شاملو داشت، طبعا می‌بايست كارهای او را بخواند تا بتواند از مفهوم مطالب نوشته شده، نقش‌ها را درآورد. بنابراين، بی‌گمان لازم می‌افتاد كه با ادبيات در ارتباط باشد.
اين نويسنده‌ی پيشكسوت اظهار كرد: شايد او يكی از معدود نقاش‌هايی بود كه با ادبيات بيشتر سر و كار داشت.
دولت آبادی گفت: اين اواخر اين فترت و انزوای عليرضا اسپهبد آن‌قدر شديد شده بود كه ما هم حتا كمتر يكديگر را می‌ديديم. دلتنگی او از مجموعه‌ی جامعه‌ی هنر و مجموعه‌ی روابط حاكم بر فضای هنرهای تجسمی در كشور بود. با ما كه دوستان اهل قلمش بوديم، مشكلی نداشت؛ لابد انتظار داشت جامعه‌ی هنرهای تجسمی بيشتر به كارهايش توجه كنند.
او اضافه كرد: تنهايی سنگينی را طی دو سال گذشته در خانواده و جامعه تحمل می‌كرد. يكی دوبار كه با او صحبت كرده و سراغش را گرفتم كه چه می‌كند، می‌گفت: "تنها نقاشی می‌كشم!"
محمود دولت‌آبادی، درگذشت اين هنرمند نقاش معاصر را به پسرش - نيما-، خانواده و جامعه‌ی هنری ايران تسليت گفت.

هنرمندی كه مدرنيزم را به متن فرهنگ اجتماعی مردم ايران وارد كرد

جواد مجابی، نويسنده‌ی معاصر و منتقد هنری با بيان اينكه فقدان عليرضا اسپهبد، برای جامعه‌ی هنری ايران بسيار غم‌انگيز است، درباره‌ی درگذشت اين هنرمند نقاش و صاحب سبك ايرانی، تصريح كرد: اسپهبد از نقاشان پيشرو و مترقی ايران بود كه متاسفانه در سال‌های اخير جز يك‌بار نمايشگاهی از كارهای او عرضه نشد.
مجابی افزود: او متعلق به آن نسل از نقاشانی است كه مدرنيزم را در متن فرهنگ ايرانی و مسائل اجتماعی ايران ارايه كرده بود.
اين منتقد هنری تاكيد كرد: كيفيت كارهای اسپهبد به‌گونه‌ای بود كه از وقايع جاری اجتماعی الهام می‌گرفت و در فرم‌های فيگوراتيو آنها را عرضه می‌كرد. فضای كارهايش بيشتر سورئاليسم با جنبه‌ی انسانی و واقع‌گرايی اين فضاها بود كه فضای فرهنگ ايران را نشان می‌داد.

اسپهبد درون‌گرا؛ نقاش رازها، نشانه‌ها و استعاره‌ها

عليرضا سميع‌آذر با بيان اينكه اسپهبد نقاش رازها، نشانه‌ها و استعاره‌ها در زمينه‌ی فرهنگ و ادبيات ايران بوده است، درباره‌ی اين هنرمند نقاش و صاحب سبك ايرانی،‌ گفت: اسپهبد از جمله نقاشان بزرگ و بسيار توانا بود كه تابلوهايی كه از وی به‌يادگار مانده، از جمله ماندگارترين تابلوهای معاصر ايران محسوب می‌شود.
اين مدرس دانشگاه، هم‌چنين از اسپهبد به‌عنوان كسی كه نقاشی را با ادبيات همراه می‌كرد، يادكرده و افزود: اين نقاش درون‌گرا، از جمله كسانی بود كه چندان در محافل هنری ظاهر نمی‌شد و اشخاص كمی با او در ارتباط بودند.

انزوای اسپهبد نوعی اعتراض به جامعه‌ی فرهنگی بود

مهدی حسينی گفت: انزوای اسپهبد و ارتباط كم او با مجامع هنری، به‌خاطر شخصيت خودش و هم‌چنين نوعی اعتراض نسبت به جامعه فرهنگی بود.
رييس دانشكده‌ی هنرهای كاربردی دانشگاه هنر يادآوری كرد: اسپهبد فارغ‌التحصيل هنرستان زيبای پسران تهران بود و نمايشگاه‌های متعددی در ايران و سطح بين‌الملل داشت، اما به‌صورت انفرادی فعاليت می‌كرد.
او به آخرين گالری‌هايی كه اسپهبد در سيحون و گلستان اشاره و اظهار كرد: وی علاوه بر فعاليت‌های نقاشی بيشتر درآمد خود را از طريق كارهای گرافيكی تامين می‌كرد.
حسينی هم‌چنين عنوان كرد: حدود هشت سال پيش كتابی باعنوان "طراحی و نقاشی عليرضا اسپهبد" از وی چاپ شد كه با استقبال خوب عموم رو به رو شد.
وی در پايان از اين ضايعه، با ابراز تاثر، از اطلاع نداشتن جامعه‌ی هنری درباره‌ی اوضاع ساير هنرمندان اظهار نگرانی كرد.

اما مرگ برايش خيلی زود بود!

اردشير رستمی، هنرمند نقاش و شاعر، با ابراز تاسف از درگذشت نقاش ٥٥ ساله‌ی ايرانی، عليرضا اسپهبد، گفت: او سورئاليسم خاص خود را پيدا كرده بود. فضاهای دهشت‌ناك و گرفتارشدن انسان ميان هست و نيست، ميان آينده و تاريخ، و نگاه اسطوره‌يی‌اش به‌حيات، مشخصه‌های كاری او بودند.
اين كاريكاتوريست معاصر اضافه كرد،‌ كارهای اسپهبد پرسپكتيويكال بودند؛ برای همين جنبه‌ی ادبی آن‌ها هم بالا بود. با شاملو هم‌ كارهای مشترك انجام داد؛ كارهای سپيدش هم خيلی خوب بود؛ مرگ هم برايش خيلی زود بود.