ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 26.11.2006, 8:34
بابك بيات درگذشت

بابك بيات آهنگساز بيش از صد فيلم سينمای ايران كه از يك ماه گذشته در بخش آی‌سی‌يو بيمارستان ايرانمهر بستری بود، ساعت ٨ صبح امروز ـ يك‌شنبه پنجم آذرـ درگذشت.
بابك بيات از چندی پيش به دليل نارسايی كبد در بيمارستان بستری بود. به گفته پزشك معالج بيات «او به صورت ژنتيكی از دو سال گذشته دچار علايم پيشرفته نارسايی كبدی بوده است.» قرار بود برای پيوند كبد به كانادا اعزام شود اما وخامت حال او گويا مانع از اين اعزام شده بود.

زندگینامه و آثار بابک بیات

زندگى بازی است، ما خود صحنه مى سازیم تا بازیگر بازیچه هاى دیگران باشیم، واى زین برد روان فرساى، من بازیگر بازیچه هاى دیگران بودم، گرچه مى دانستم این افسانه را از پیش، زندگى بازی است .
به گزارش خبرگزاری مهر، بابک بیات در سال ١٣٢٥ در شهر تهران به دنیا آمد. از سن ١٩ سالگى در اپراى تهران و زیر نظر خانم اولین باغچه بان، آقاى ثمین باغچه بان و نصرت الله زابلى با موسیقى کلاسیک و جهانى آشنا شد و در حدود پنج سال همکارى خود را با این اپرا ادامه داد. بعد از آن با محمد اوشال آهنگساز و رهبر ارکستر جاز فولکوریک دوستى عمیقى پیدا کرد که این دوستى به ادامه هارمونى و آکومپانى مان و فراگیرى دیگر اشتیاقات موسیقایى بیات منجر شد

ایرج جنتى عطایى شاعر و ترانه سرا و نمایشنامه نویس که از دوران کودکى تا قبل از انقلاب با بابک بیات همگام با هم موسیقى ترانه را ادامه دادند، در زندگى بیات و خانواده اش بسیار موثر بود . این دوستى به ساخت ترانه هاى بسیارى از جمله : غریبه، جنگل، بن بست، خونه، فریاد زیر آب، على کنکورى، تپش، خاتون، سایه، خورجین (بانوى شرقى)، فصل بد خاکسترى (روح بزرگوار)، سقف، هیچ کسى مثل تو نبود، طلایه دار (اى بزرگ موندنى) و بسیارى ترانه هاى دیگر منجر شد.

بابک بیات موسیقى فیلم را با فیلم غریبه که با همراهى واروژان ساخته شد، شروع کرد. بعد از فیلم غریبه، بیات موسیقى فیلم هاى : خوشید در مرداب، شب آفتابى ( با ترانه عروسک قصه من)، برهنه تا ظهر با سرعت، فریاد زیر آب، سریال چنگک و بسیارى موسیقى بیلم هاى دیگر را ساخت.

بعد از پیروزى انقلاب بابک بیات فعالیت موسیقى را در شرکت ابتکار، همراه با دوستش ابراهیم زال زاده و با کاست قاصدک، زندگینامه صمد بهرنگى و به صورت ترانه هاى کودکانه خانم سیمین غدیرى آغاز نمود. پس از آن کاست خروس زرى پیرهن پرى را به همراه احمد شاملو و کاست هاى سکوت سرشار از ناگفته هاست و چیدن سپیده دم را با صداى احمد شاملو موسیقى ساخت.

بابک بیات موسیقى فیلم را در بعد از انقلاب با فیلم مرگ یزد گرد ساخته بهرام بیضایى شروع کرد و در سال ١٣٦٢ موسیقى فیلم هاى نقطه ضعف و ریشه در خون را ساخت و در سالهاى بعد براى فیلم هاى شاید وقتى دیگر و مسافران ساخته هاى بهرام بیضایى, سریال سلطان و شبان, کشتى آنجلیکا، عروس، پرده آخر، طلسم، مرسدس، جهان پهلوان تختى، دستهاى آلوده، اتوبوس، قرمز، دو زن، شیدا و در حدود ٩٠ فیلم سینمایى موسیقى نوشته است و آخرین سریالى که وى براى آن موسیقى ساخته است سریال ولایت عشق است.

بابک بیات در سال ١٣٦٩ پس از چند بار کاندید بودن براى موسیقى فیلم بالاخره این سال وقتى که از پنج کاندید موسیقى فیلم سه بار نام او را اعلام کردند جایزه سیمرغ بلورین فجر را براى فیلم عروس دریافت کرد. همچنین در سال ١٣٧٥ وقتى که از بین چهار کاندید دو بار نامش اعلام شد، مجددا سیمرغ بلورین را دریافت نمود.در خانه سینما براى فیلم ساحره جایزه اول موسیقى فیلم را دریافت کرد. در جشن گزارش فیلم جایزه بهترین آهنگسازى را براى صد سالگى سینما از آن خود کرد.

در سال ١٣٨١ در مراسمى که در شیراز برگزار شد از بابک بیات و چهار هنرمند بزرگ دیگر ایران تقدیر به عمل آمد.همچنین در همین سال و در مراسمى دیگر از بابک بیات به خاطر یک عمر تلاش در زمینه ترانه ایران تقدید شد که در این مراسم پیامهایى از ایرج جنتى عطایى، بهرام بیضایى و... قرائت گردید.

از دیگر فعالیتهایى بابک بیات در این سالها ساخت قطعه کرال و ارکسترال "سرزمین خورشید" بود، که در سال ١٣٧٦ توسط ارکستر سمفونیک تهران و به رهبرى استاد "فریدون ناصرى" اجرا شد.

بابک بیات در کنار ساخت موسیقى، حدود هشت سال در دانشگاههاى تهران مشغول به کار بوده و موسیقى فیلم تدریس مى کرد. وی همیشه از دوستانش مانند محمد اوشال، ایرج جنتى عطایى، خسرو شریف پور و مهندس فریدون حمیدى و ... که مشوق او بودند یاد مى کند. از دوستی اش با ایرج جنتى عطایى و خاطراتشان، از سفرش با احمد شاملو به کشور سوئد که موسیقى اش صداى شاملو را در شبهاى شعر در کنسرت هوست و چند جاى دیگر که به چند ماه انجامید همراهى مى کرد، و از خاطراتش با نصرت رحمانى : "زندگى بازی است، ما خود صحنه مى سازیم تا بازیگر بازیچه هاى دیگران باشیم، واى زین برد روان فرساى، من بازیگر بازیچه هاى دیگران بودم، گرچه مى دانستم این افسانه را از پیش، زندگى بازی است. و زمزمه مى کند شاملو را که : "همه لرزش دست و دلم، از آن بود که عشق پناهى گردد، پروازى نه گریزگاهى گردد، آى عشق آى عشق چهره آبیت پیدا نیست."

از شفیعى کدکنى مى گوید. از ایرج جنتى عطایى مى گوید و از پرسه هاى در کوچه پس کوچه هاى جنوب شهر تهران. از سینما رفتن هاى ساعت ١١ صبح و سینما نیاگارا. از اسفندیار منفرد زاده و و دوستى هاى قدیمى و از ملودیهاى او که از بچه تهران قدیم صحبت مى کند. از جمعه، از رضا موتورى، فرهاد مهراد و شهیار قنبرى. از واروژان، از محمد اوشال و رفاقتهایشان که حتى بلنداى بلندترین سپیدارها هم به اندازه آن نیست.از بهرام بیضایى و استادى و احاطه اش در موسیقى فیلمى که قرار است برایش نوشته شود.از احمد شاملو و همسرش آیداى مهربان.

بابک به زندگى گذشته خود مى بالد واز بیان آن ترسى ندارد. از محله هاى جنوب شهر تهران و از آشنایى با ایرج جنتى عطایى در همین محله ها.سرآسیاب دولاب،خیابان شهباز، شکوفه، کرمان، و آن همه خاطره از خانه محقرى که حتى کوچکترین صدایى به گوش همسایه ها مىرسید و آغاز آهنگسازیش از همین خانه محقر ٤٨ مترى بود. و خاطرات شیرین زندگى گذشته اش با پدر و مادر و دو برادرش که سراسر تعریف از عاطفه و مهربانى و فداکارى والدینش براى او بود. زمزمه کردن هنگام رفتن به دبیرستان با کفش سوراخ و ساختن ملودى تازه، در حالى که سرماى طاقت فرسا از سوراخ کفش تمام وجودش را فرا گرفته بود. میدان ژاله، چهارراه آبسردار و راه مدرسه و پدرش که دوست داشت او یک ورزشکار شده و به دانشگاه افسرى برود و زندگى نطامى را شروع کند.اما او با این تفکر پدر جنگید و موسیقى را دنبال کرد و به همین دلیل بدون حمایت پدر راه خود را ادامه داد.

به گزارش "مهر" در زندگى بابک مرگ پسرش بسیار اثر گذار بود. پسرش "مانى" که ده سال از بهترین دوران زندگى بابک را با او گذراند و تنها یک کودک سرمایه ذهنى یک پدر بود و شاید هم آن کودک، پدر بابک بود که خود را براى بابک ده ساله کرده بود.و بعد بزرگوارانه و ساکت و عمیق، با فریادهایى از درونش مرد و بابک را به دنبال خود برد، که بابک موسیقى اش را بسازد و نزد زندگان بماند. او بسان عشق "ارف ئوس" رفت و بابک بسان "ارف ئوس" آنقدر نواخت، نواخت که خداوند پس از چهار سال کودکش را به او برگرداند. و این کودک نامش "بامداد" است، و خدا معجزه اى کرد و در کنار "بامداد"، "باربد" را هم به بابک هدیه کرد. بابک همیشه از دخترش "غزل" که در آینده نزدیک از هنرمندان نقاش خواهد شد و دو پسرش "باربد" و "بامداد" که موسیقى را دنبال مىکنند، رضایتمندانه صحبت مى کند. و از همسرش که همیشه و در همه حال آرامش او را فراهم کرده است.

پهلوانان نمی‌میرند / آسیمه سر/ کتیبه / دلم گرفت / شب عشق / لیلای من کو / هم گریه / طپش / خسته نشو/ بوی سفر/ سیاه و سپید برخی از آثار مرحوم بابک بیات هستند .

موسیقی فیلم

تنها مرد محله (١٣٥١) شیرتوشیر (١٣٥١) کیفر (١٣٥٢) خورشید در مرداب (١٣٥٢) هیاهو (١٣٥٣) مسلخ (١٣٥٣) تنها حامی (١٣٥٥) فریاد زیر آب (١٣٥٦) برهنه تا ظهر با سرعت (١٣٥٥) مرگ یزد گرد (١٣٦٠) نقطه ضعف (١٣٦٢) سلطان و شبان (مجموعه، ١٣٦٢) راه دوم (١٣٦٣) ریشه در خون (١٣٦٣) مترسک (١٣٦٣) آتش در زمستان (١٣٦٤)ا توبوس (١٣٦٤) جستجو در شهر (١٣٦٤) صاعقه (١٣٦٤) ترنج (١٣٦٥) تشکیلات (١٣٦٥) طلسم (١٣٦٥) ایستگاه (١٣٦٦) شاید وقتی دیگر (١٣٦٦)شکار (١٣٦٦) گاویار (١٣٦٦) گمشدگان (١٣٦٦) مزدوران (١٣٦٦) مکافات (١٣٦٦) ویزا (١٣٦٦) شاخه های بید (١٣٦٧) شب حادثه (١٣٦٧)عروسی خوبان (١٣٦٧) کشتی آنجلیکا (١٣٦٧) تمام وسوسه های زمین (١٣٦٨) دستمزد (١٣٦٨) دوسرنوشت (١٣٦٨) شب مکافات (١٣٦٨) شنا در زمستان (١٣٦٨) گل سرخ (١٣٦٨) پرده آخر (١٣٦٩) عروس (١٣٦٩) دو فیلم با یک بلیط (١٣٦٩) آقای بخشدار (١٣٧٠)هترین بابای دنیا (١٣٧٠)عشق من، شهر من (١٣٧٠) قربانی (١٣٧٠) مار (١٣٧٠) مسافران (١٣٧٠) موتو (١٣٧٠) خوش خیال (١٣٧١) روز فرشته (٧٢/١٣٧١) تماس شیطانی (١٣٧١) آتش در خرمن (١٣٧١)افعی (١٣٧١) بیا با من (١٣٧١) دیدار (١٣٧٢) جنگ نفت کشها (١٣٧٢)عروسی خون (١٣٧٣) روز شیطان (١٣٧٣) توفان (١٣٧٤) سرزمین خورشید (١٣٧٥) دیپلمات (١٣٧٥) حرفه ای (١٣٧٥) مردی شبیه باران (١٣٧٥) پهلوانان نمی میرند (مجموعه، ١٣٧٥) مرسدس (١٣٧٦) جهان پهلوان تختی (١٣٧٦) ساحره (١٣٧٦) قرمز (١٣٧٧) معصوم (١٣٧٧) فریاد (١٣٧٧) دوزن (١٣٧٧) شیدا (١٣٧٧) ولایت عشق (مجموعه، ١٣٧٨) دستهای آلوده (١٣٧٨).