ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 23.10.2006, 15:40
دولت‌‏آبادی: از انتشار آثارم امتناع خواهم كرد

ايلنا: "محمود دولت‌‏آبادی" خالق آثاری چون "كليدر" ، "روزگار سپری شده مردم سالخورده" و "اتوبوس"، عصر ديروز سومين ميهمان نشست كافه كتاب ويستار بود.
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و هنر ايلنا، "محمود دولت‌‏آبادی" در سومين نشست داستان كافه كتاب ويستار، گفت‌‏: قرار بود كه من ٣٠ شهريور ماه ميهمان اين نشست باشم به جهت آنكه در آن تاريخ كتاب‌‏هايی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مانده بود و بنا بود تا پايان مهر وضعيت اين كتاب‌‏ها مشخص شود، با هر ناشری كه در اين مدت صحبت كردم آمار عجيبی نسبت به وضعيت مجوز كتاب داد و بر اساس شواهد و مدارك از هر دو ناشر چيزی نزديك به ٤٠ عنوان كتاب در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی وضعيت سرگردانی دارند .
من اميد داشتم كه وضعيت اين كتاب‌‏ها و تجديد چاپی‌‏ها كه پشت درهای بسته وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مانده اند مشخص شوند، اما ٣٠ مهرماه هم آمد و دارد می‌‏رود و هنوز در وضعيت اين كتاب‌‏ها تغييری به وجود نيامده است و روز به روز به تعداد كتاب‌‏هايی كه در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مانده، افزوده می شود و كتاب روی كتاب تلنبار می‌‏شود .
دولت‌‏آبادی با ابراز تاسف از وضعيت صدور مجوز و نشر كشور يادآور شد: نمی‌‏دانم راه حل چه خواهد بود، چرا كه نه تنها ناشران را به آستانه تعطيلی كشانده‌‏اند، بلكه نويسندگان، شاعران و پژوهشگران را ديگر رغبتی به ادامه كار نيست.اين مشكل ساده نيست و بايد به نحوی حل شود و يكی از واكنش‌‏های طبيعی و منطقی نسبت به اين امر اين است كه ناشران اعلام كنند از انتشار كتاب معذوريم و نويسندگان نيز ديگر كتابی را برای نشر به ناشری نسپارند .
وی با اشاره به وضعيت توقيف كتاب‌‏ها گفت : اين موضوع اتفاق بسيار ناخوشايندی است،من در اين شرايط از انتشار آثارم امتناع خواهم كرد و به نظرم می‌‏رسد تا زمانی كه چنين وضعيتی ادامه داشته باشد، من هيچ كتابی به هيچ ناشری نخواهم سپرد، از اين رو امشب نيز برای شما پاره‌‏ای از كتاب‌‏هايی كه تا كنون منتشر شده‌‏اند را می‌‏خوانم .
دولت‌‏آبادی با اشاره به نشست‌‏های كافه كتاب ويستار اظهارداشت: من شنيده‌‏ام كه در چنين شب‌‏هايی جوانانی برای شنيدن داستان می‌‏آيند كه يا خود اهل ادبيات و هنر هستند و يا در آرزوی نوشتن و يا دچار نوشتن هستند ، من هميشه جوانان را از نوشتن برحذر می‏كنم؛ چرا كه اين كار آخر و عاقبت ندارد و اگر ناچار هستيد و دچار شده‌‏ايد ، بايستی جدی دچار شويد.
وی گفت: نوشتن رمان "كليدر" ١٥ سال طول كشيد ،البته در آن دو سال حبس كذابی نيز اين رمان را در ذهنم می نوشتم. نوشتن رمان "روزگار سپری شده مردم سالخورده" نيز در حدود ١٢ سال طول كشيد و در اين فواصل فكر می‌‏كنم گاهی حالم خوب بود و گاه بد، از اين رو در اين فواصل ياداشت‌‏های كوتاهی می نوشتم و حالا كه به اين يادداشت‌‏ها نگاه می كنم می‌‏بينم كه در آن تاريخ مثلا چه حالی داشتم.
دولت آبادی در ادامه با اشاره به ياداشتی كه در مهرماه ٦١ نوشته بود، اظهارداشت: اين مقدمه و يا اين يادداشت‌‏ها را به دوست تازه از دست رفته ام "عمران صلاحی" تقديم می‌‏كنم .برای يك رمان نويس هيچ عارضه‌‏ای وحشتناك‌‏تر از اين نيست كه تمركزش از هم گسيخته شود و برای پرهيز از چنين واقعه‌‏ای بر هر نويسنده‌‏ای لازم است كه خود را كشف كند و روح و خيال خود را در جهت تمركز تقويت كند .
وی در ادامه به يادداشت ديگری كه در فاصله نوشتن رمان "كليدر" نوشته بود، اشاره كرد و بخشی از آن را برای حاضران خواند؛‌‏ ساعت چهار بعد از نيمه شب است و من توانسته‌‏ام آخرين قسمت جلد پنجم "كليدر" را به پايان برسانم، البته دست نويس جلد پنجم را، از اين بابت احساس زندگی می كنم، گويی يك سنگ ديگر را نيز از سر راهم برداشته‌‏ام، فقط اگر نويسنده‌‏ای كار بزرگی در دست داشته باشد با پايان رساندن هر بخش آن ‌‏گويی يك مرحله به موفقيت نزديك تر شده است، چون آدم‌‏ها احساس می كنند به پايان وظيفه خود نزديك‌‏تر شده‌‏اند و به پايان رساندن "كليدر" برای من يك آرزوی مهم بود . هيچ‌‏ چيز برای انسان مطلوب‌‏تر از اين نيست كه سرانجام احساس كند كه دين خود را نسبت به خود و ديگران ادا كرده است .
در سال ٦٠ نوشتن جلد ششم "كليدر" را آغاز می كنم تصميم دارم دست‌‏نويس آن را تا پايان سال به پايان برسانم، البته اين كاری بود كه بايد تا سال ٥٧ آن را تمام می‌‏كردم ،چون برای نوشتن اين كتاب ١٠ سال وقت گذاشته بودم، اما دستگيری‌‏ام توسط ساواك در سال ١٣٥٣ اين كار را به تعويق انداخت و به اينجا كشاند كه اميد بندم به پايان سال ٦٠ كه تمامش كنم، البته بالاخره بر شرايط متشنج روزانه غلبه خواهم كرد و كار آفرينش رمان "كليدر" را به پايان خواهم رساند‌‏، اميدوارم كه خود كار نوشتن نيروی پنهانی و شگفتی‌‏آور را در انسانی كه نهفته است بيدار كند ،اميدوارم كه پايان كار نوشتن "كليدر" مثل هميشه از آنجا كه دچار شگفتی می‌‏شوم و اميدوارم "كليدر" را چنان پايان ببرم كه مردم از داشتن آن در ميان خود احساس لذت و شادی بكنند و بر خود ببالند .
دولت‌‏آبادی در ادامه با بيان اين مطلب كه "كليدر" در ٢٠ فرودين سال ٦٢ به پايان رسيد، گفت: انتشار "كليدر" دو سال به تاخير افتاد، پس از آن، نوشتن "روزگار سپری شده مردم سالخورده" را آغاز كردم. "روزگار سپری شده" ، تجربه بسيار عجيبی بود، اما ادامه نوشتن "روزگار سپری شده" به سال ١٣٦٨ مربوط می شود كه هر چه از آن فاصله می‌‏گيريم بيشتر درمی‌‏يابم كه كار مشكلی بوده است، اما وقتی از آن فاصله می‌‏گيرم وحشت و دشواری مرا در برمی گيرد .
دولت‌‏آبادی اظهارداشت : تا روزگاری كه قلق نوشتن رمان "روزگار سپری شده مردم سالخورده" دستم بيايد ، چهار سال طول كشيد،‌‏ اما وقتی كه جا افتادم نوشتن جلد اول آن را يك ساله به پايان رساندم و همين قدر می دانم نبايد گذاشت فاصله با كار وسيع و عميق شود، اما چه كنم قادر نيستم برنامه كاری منظمی داشته باشم، بنابراين مثل هميشه ناچاريم كه با كار درآميزيم .
وی افزود :جلد دوم كتاب "روزگار سپری شده مردم سالخورده" در سال ١٣٧١ به پايان رسيد، فكر كردم نام كتاب دوم را "برزخ چشم بخيل" بگذارم، اما بعد تصميم گرفتم آن را "كارد روی استخوان" نام بدهم، داستان اين كتاب در يك شب می گذرد.
دولت‌‏آبادی خاطرنشان كرد: وقتی نمی نويسم ، احساس می‌‏كنم آدم نيستم، وقتی هم كارم به پايان می‌‏رسد دچار وسواس می‌‏شوم كه آيا كارم درست بود يا نه ؟ رمان "روزگار سپری شده مردم سالخورده" ١٣ و ١٤ شروع متفاوت داشت، اما در نهايت با رغبت همان شروع نخستين را ادامه دادم .
وی با اشاره به اينكه نويسنده و اثرش متاثر از شرايط موجود است، افزود : بايد اظهار كنم كه من سعی كردم سيمای آرمانی انسان ايرانی را در رمان"روزگار سپری شده مردم سالخورده" جستجو و به تصوير بكشم ،اما هنگامی كه اين كتاب را می‌‏نوشتم به درك هولناكی رسيدم كه مردم ما در طول مدت اخير دچار مشكل روحی شده اند و اگر اغراق آميز بخواهم بگويم مثل اينكه دارند راه زوال را طی می كنند، ديده‌‏ايم كه به هيچ ارزشی پايبند نيستند ،اما فكر می‌‏كنم اين واكنش طبيعی آنها است و گويی ناشی از فرو ريختن باورهای آنها است و فرقی نمی كند، زيرا چنين ادراكی نتيجه را تغيير نمی‌‏دهد ، واقعا آيا مسافت جامعه ما می‌‏رود تا مفاصل و اجزای تباهی را بپذيريم ، باری اگر چنين است ، چقدر بد ، اگر چنين است من متاثر از اين فضا دست به نوشتن "روزگار سپری شده" زدم .
وی ادامه داد: شايد در نفش نوشتن در چنين شرايطی در زندگی من و مردم در لايه‌‏های مختلف نوعی اميد نهفته باشد، اما چنان اميدی بس پوشيده و پنهان و گم است و اگر چنين باشد خيلی با ارزش است. آنچه كه مرا وادار به نوشتن می كند عطش باز شناختن مردابی است كه در آن زيسته‌‏ام و اميدوار به بازتاب آن هستم.
دولت‌‏آبادی گفت:با آغاز جلد سوم "روزگار سپری شده مردم سالخورده" وارد مرحله‌‏ای از بازآفرينی خروارها تجربه شدم، تجربه‌‏هايی كه ناشی از به منزل رساندن بار امانت بود، رمانی كه نوشتن مضامين آن مثل براده آهن به تن آهن ربا ، به تن و ذهن نويسنده چسبيده است و گاه چنين نوشتن ذهن مرا فلج كرده است و در آن زمان اين سوال مدام در ذهن من تكرار می‌‏شد آيا خواهم توانست اين رمان را به پايان برسانم .
وی خاطرنشان كرد: رمان "كليدر" سبك و سياق خود را يافته بود، اما "روزگار سپری شده مردم سالخورده" به هيچ وجه در سبك و سياق رمان "كليدر" نمی‌‏گنجيد. در هنگام نوشتن رمان "روزگار سپری شده" بسياری از هنجارها كه ذهنم با آن شكل گرفته بود در حال فروريختن بود، دم به دم صدای شكستن آن به گوش می رسيد. در هنگام نوشتن رمان "روزگار سپری شده" دچار فقدان انسجام ذهنيت لازم شدم و هنگام نوشتن آن ذهنم دچار دوران شده بود و عدم تمركز در نگاهم به چشم می خورد، گويی نگاهم از روی اشياء می‌‏پريد و روی يك نقطه آرام نمی‌‏گرفت .
وی ادامه داد: در هنگام نوشتن كتاب "روزگار سپری شده"می ديدم كه چگونه آدم های ايستاده به زانو درمی آمدند و هر لحظه صدای شكستن آنها را می شنيدم كه اين صدا هر لحظه پيوسته تر می شد و من تنهاتر می شدم و هر روز خودم نيز در انتظار مرگ بودم، گويی اگر من نوشتن كتاب "روزگار سپری شده مردم سالخورده" را آغاز نمی‌‏كردم، روزگار مرا در می نوشت.
دولت‌‏آبادی اظهارداشت: در هنگام بازآفرينی "روزگار سپری شده"‌‏، حس نحسی بر من غالب شده بود،حتی عشق هم نبود . من در آغاز نوشتن "روزگار سپری شده" دچار چنين احساسی بودم و ناگزير بودم پای را در دالانی بگذارم كه بوی ماندگی و نا می‌‏داد. ناچار بودم از آن دالان گذر كنم و اكنون نيز در پايانه اين دالان ايستاده ام.
"دولت آبادی" پس از آن بخش‌‏هايی از رمان "كليدر" و "روزگار سپری شده مردم سالخورده" را برای حاضران خواند.