جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ -
Friday 29 March 2024
|
نویسنده: یان بروما، استاد دموکراسی، حقوق بشر و روزنامهنگاری در کالج بارد
منبع: پراجکت سیندیکیت/ مترجم: روزبه آرش
دیپلماسی ایرانی
هیلاری کلینتون، نامزد حزب دموکرات در انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده، به تازگی طرفداران دونالد ترامپ را «سبد رقت انگیزها» خوانده است. عبارتی که نه زیبا بود و نه نزاکتی در آن وجود داشت. کلینتون بعدتر برای این سخنانش عذرخواهی کرد. اما او بیشتر حق داشت، تا این که در اشتباه باشد. ترامپ در بین کسانی که اعتقادات نژادپرستانه دارند، طرفداران زیادی جمع کرده است، مثالی که نشان میدهد واقعیت چقدر اسفناک است.
مشکل این است که بسیاری از این رای دهندگان رقت انگیر، نسبتا بی سواد هستند. این باعث میشود اظهارنظرهای کلینتون در نگاه آنها مغرورانه به نظر برسد. افسوس اصلی این است که ایالات متحده بیش از اندازه، مردم نسبتا بیسواد دارد. در میان کشورهای توسعه یافته، ایالات متحده از نظر سواد، دانش عمومی و علم در رتبههای پایین قرار دارد. ژاپن، کره جنوبی، هلند، کانادا و روسیه به طور مداوم رتبههای بالاتری نسبت به آمریکا به دست میآورند. این حداقل نتیجه ی رها کردن بیش از حد آموزش و پروش به بازار است: کسانی که پول دارند به تحصیلات عالی دست پیدا میکنند و کسانی که ابزار و پول کافی ندارند از تحصیلات بالاتر محروم میمانند.
تاکنون، به نظر مشخص است که کلینتون توانسته رای دهندگان شهری با تحصیلات بهتر را به خود جلب کند، درحالی که ترامپ مردان سفیدپوست با تحصیلات کم را جذب کرده است. بسیاری از این افراد در نسلهای قبلی به عنوان کارگران معدن، زغال سنگ و یا کارگران صنعتی در سبد دموکراتها بودند. آیا میشود گفت که به این ترتیب، رابطهای میان آموزش و پرورش یا کمبود آن و جذب شدن مردم به افراد خطرناک و عوام فریب، وجود دارد؟
یکی از قابل توجهترین نکات در مورد ترامپ میزان جهل او با وجود پیشرفت در مدارج تحصیلی بالا است. این واقعیتی است که او از نمایان کردن جهلش سود میبرد. شاید برای یک جاهل فریادزن، متقاعد کردن عده زیادی از مردم، که سوادشان در حد او است، کار آسان تری باشد. اما مساله این جاست که پشت سر این فرضیات و شعارهای پوپولیستی، حقایق واقعی جهان در جریان است. به نظر میرسد که بسیاری از حامیان، به بحثها و استدلالها اهمیتی نمیدهند، این قضیه برای روشنفکران لیبرال هم صادق است. احساسات بیشتر میارزد، و احساسات نخستین چیزی است که عوام فریبان آن را دستکاری میکنند. چه در آمریکا و چه در جاهای دیگر هم اکنون احساساتی مانند ترس، خشم و بی اعتمادی موج میزند.
این همان واقعیت موجود در آلمان بود، زمانی که هیتلر به قدرت رسید. اما حزب نازی در روزهای اولیه خود بخش عمدهای از پشتیبانیاش را در بین طبقه مردم با تحصیلات پایین به دست نیاورد. میزان سواد و تحصیلات در آلمان، بیشتر از هر کشور دیگری بود. نازیها مشتاقترین معلمان مدرسه، مهندسان و پزشکان را داشتند، به همان اندازه که در میان خرده تاجران، کارگران یقه سفید و کشاورزان محبوب بودند. کارگران کارخانجات شهری و محافظه کاران کاتولیک در کل، کمتر از پروتستانهای تحصیل کرده به نازیها و هیتلر علاقه داشتند. استانداردهای پایین آموزشی، ظهور محبوبیت هیتلر و به قدرت رسیدن او را توضیح نمیدهد.
در نتیجه تحقیرهای پس از شکست در جنگ جهانی اول و رکود اقتصادی ویرانگر، ترس، خشم و بی اعتمادی در آلمان بسیار بالا بود. اما تعصبات نژادی، که با بمباران تبلیغاتی نازیها به وجود آمد مشابه آن چیزی نیست که امروز در میان حامیان ترامپ میبینیم. نخبگان یهودی، که کنترل بانکها، وکالت، رسانهها و تفریحات را برعهده داشتند به عنوان عامل عدم بزرگ شدن دوباره آلمان معرفی شدند. حامیان ترامپ خشم مشابهای را نسبت به نخبگان و نمادها همچون بانکداران وال استریت، جریان اصلی رسانهها و مدیران واشنگتن نشان میدهند. اما بیگانه ستیزی خود را در برابر مهاجران فقیر مکزیکی، سیاه پوستان یا پناهندگان خاورمیانه نشان میدهند، افرادی که از نظر آمریکاییها جای آنها را در سلسه مراتب اجتماعی غصب کردهاند. این مشکلی است که مردمی که از روند جهانی شدن جا ماندهاند با آن روبه رو میشوند، در جهانی که چندفرهنگی بودن به طور فزایندهای در آن در حال رشد است، دیگر جایی برای چنین نفرتهایی باقی نمیماند.
در آمریکای امروز، مشابه آلمان نازی، رنجش و ترس، اعتماد کمی را به نهادهای سیاسی و اقتصای باقی گذاشته است. به همین علت مردم رهبری را دنبال میکنند که وعده حداکثر اختلال را میدهد. با تمیز کردن اصطبل، عظمت بازخواهد گشت. در آلمان هیتلری، این امید در همه طبقات وجود داشت، نخبگان و عوام. در آمریکای ترامپ این امید بیشتر در میان عوام رشد پیدا کرده است.
در ایالات متحده و اروپای جهان امروز، در میان طبقات مرفهتر و با آموزش بهتر، با وجود مرزهای باز، کارگران مهاجر ارزان، فن آوری اطلاعات و مخلوطی غنی از تاثیرات فرهنگی، ترس کمتری وجود دارد. به همین ترتیب، مهاجران و اقلیتهای قومی که به دنبال بهبود سهم خود هستند، هیچ علاقهای به پیوستن به یک شورش پوپولیستی که تا حد زیادی علیه آنهاست ندارند. به همین دلایل بسیاری از آنها به کلینتون رای خواهند داد.
در نتیجه ترامپ باید روی سفیدپوستانی حساب باز کند که احساس عقب افتادن به آنها دست داده است: حقیقت این است که مردمی با چنین احساسی، به اندازه کافی وجود دارند و نامزد جمهوری خواهان را رهبر خود در این کیفرخواست جامعه آمریکا میدانند. این باید ربطی به سیستم آموزشی داشته باشد نه فقط به این خاطر که افراد تحصیل کرده در برابر عوام فریبی ایمن میشوند بلکه به این علت که یک سیستم آموزشی شکست خورده، ضرر زیادی به تعداد فراوانی از مردم میرساند.
در گذشته، مشاغل صنعتی مناسب و کافی، برای رای دهندگان کمتر تحصیل کرده وجود داشت تا برای خود زندگی درخور و معقولی بسازند. حالا با اضمحلال جوامع پساصنعتی، بسیاری از مردم احساس میکنند که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند. این مساله در بسیاری از کشورها صدق میکند اما در ایالات متحده بسیار مهم تر است. جایی که قرار گرفتن یک عوام فریب متعصب در راس کار نه تنها به آمریکا آسیب میرساند، بلکه برای تمام کشورهایی مضر است که برای رسیدن به آزادی در جهانی که هر روز خظرناک تر میشود، تلاش میکنند.
| |||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|