شنبه ۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Saturday 20 April 2024
|
عصر ایران؛ مازیار آقازاده
اوضاع یک هفته گذشته در عراق برای بسیاری از ناظران بسیار غیر منتظره بود. سربرآوردن نیروهایی به شدت خشن و پیشروی سریع آنها در روزهای نخست غالب ناظران را غافلگیر کرد.
موضوع این نوشتار اما بررسی ریشه بحران ناشی از شورش گروه داعش به همراه برخی عناصر بعثی در عراق نیست. بحث بر سر اینکه آیا دلیل این وضعیت ناکارآمدی و سیاستهای اشتباه دولت مالکی بوده است؟ یا توطئهای منطقهای یا فرامنطقهای از جانب برخی دولتها به منظور زیر کشیدن دولت مالکی از سریر قدرت و یا کاهش قدرت منطقهای ایران و یا احتمالا تجزیه عراق و ... هم موضوع این نوشتار نیست.
موضوع این نوشتار به طور مختصر بررسی این موضوع است که آیا دو کشور ایران و آمریکا نگاه یا مسیری مشترک به منظور دفع خطر داعش در عراق ومنطقه قرار دارند یا نه؟ نویسنده بر این اعتقاد است که به رغم تحلیلها و گزارشهایی که این روزها در رسانهها درباره بحران عراق منتشر میشود و بسیاری این بحران را دغدغه و فصل مشترک منافع آمریکا و ایران میدانند، این بحران بیشتر از اینکه برای آمریکاییها دغدغه امنیتی باشد برای مقامات ایرانی مایه نگرانی است و از این رو مقامات آمریکایی تمایل چندانی برای ورود به این بحران بنا به دلایلی که در پی خواهد آمد، ندارند و شاید هم ترجیح دهند از وضعیت کنترل شده بحران به عنوان ابزاری برای امتیازگیری از ایران یا مقابله با نفوذ ساختاری ایران در عراق برای رضایت خاطر برخی کشورهای عربی منطقه مخصوصا عربستان استفاده کنند.
برای باز کردن بیشتر موضوع باید کمی به گذشته برگشت و سیاستهای منطقهای ایران و آمریکا و نحوه تعامل این دو کشور در عراق را در یک دهه گذشته و پس از سقوط دولت صدام ، بررسی کرد.
ایران پس از سرنگونی رژیم صدام از شر یک دشمن منطقهای که یک جنگ ۸ ساله را بر او تحمیل کرده بود و یک ایدئولوژی پانعربیستی ضدایرانی داشت راحت شد و هر چند در سیاست اعلامی ایران ابراز نمیشد اما غالب تحلیلگران و ناظران میدانستند و میدانند که تهران برنده بزرگ تغییر رژیم عراق در یک دهه گذشته بوده است.
به عبارت دیگر دولت جورج بوش نومحافظهکار که به تندروی و نظامیگری شهره بود و در ظاهر سیاست «تغییر رژیم» را در ایران دنبال میکرد با حمله و دفع خطر از طالبان افغانستان و رژیم صدام در عراق، دو دولت را که جزء دشمنان یا دستکم رقیبان متخاصم منطقهای جمهوری اسلامی ایران بودند به زیر کشیده بود و در عوض دولتهایی در عراق و افغانستان به روی کار آمده بودند که نه تنها دشمنی سابق را با ایران دنبال نمیکردند بلکه بسیاری از مقامات دولتهای جدید افغانستان و عراق سالها به عنوان پناهندگان سیاسی در ایران اقامت گزیده و دارای پیوندهای نزدیکی با جمهوری اسلامی ایران بودند.
نکته دیگر اینکه ایران علیرغم احساس رضایت درونی از تغییر رژیمهای طالبان و صدام، سیاستی دو گانه را در قبال این دو کشور و حضور نیروهای آمریکایی در آنجا در پیش گرفت.
ایران از سویی در چارچوب دیپلماسی رسمی تلاش میکرد بهترین روابط را با دولت عراق و افغانستان برقرار سازد و روی مقامات آنها اعمال نفوذ داشته باشد و از طرف دیگر به شدت به دنبال خروج نیروهای آمریکایی از منطقه و جلوگیری از دایمی شدن حضور نظامی آمریکا در این دو کشور و پیوندهای نزدیک تر دو دولت همسایه با آمریکا بود.
این سیاست ایران در قبال عراق و افغانستان - که در بحث کنونی بررسی عراق منظور است – سبب شد تا فاز دوم سیاست تغییر رژیم بوش یعنی «دولت سازی» جدید در عراق ، با گشایشها و چالشهایی خاص مواجه باشد.
به عبارت دیگر تهران از سویی به دولتسازی در عراق کمک شایانی نمود و از سوی دیگر روابط ویژه و نزدیک تهران با برخی گروههای ضدآمریکایی در عراق سبب رنجش واشنگتن شد تا جایی که آمریکا ایران را به بازیگردانی اصلی شورشهای متناوب شبه نظامیان صدری در عراق در فاصله سالهای ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۸ علیه نظامیان آمریکایی متهم کرد؛ اتهامی که ایران همواره آن را رد کرده است.
با تدابیری که دولت مالکی در پیش گرفت شورش میلیشیای شیعی در عراق علیه سربازان آمریکایی خوابانیده شد ، اما آمریکاییها نیاز داشتند پس از کشته شدن نزدیک به ۴۵۰۰ نظامی خود در عراق از سال ۲۰۰۳ بدین سو، برای حفظ حضور خود در عراق پیمانی امنیتی با این کشور امضا کنند.
با خارج شدن بوش از کاخ سفید و جایگزینی اوباما، رییس جمهور جدید آمریکا تمایل چندانی به حضور در عراق نداشت و حتی در ایام انتخابات وعده خروج نیروهای آمریکایی از عراق را داده بود. اصرار دولت واشنگتن به مالکی برای حفظ بخشی از نیروهای نظامی آمریکا در عراق در قالب امضای یک توافقنامه امنیتی بلند مدت در نهایت منجر به نتیجه نشد و دولت مالکی از این کار خودداری کرد.
نا گفته پیداست که ایران مخالف امضای چنین پیمانی بود و خواستار خروج هر چه زودتر نیروهای آمریکایی از عراق بود و در نهایت فشارهای ایران به دولت عراق برای عدم امضای پیمان نظامی کارگر شد و اوباما نیز دو هفته مانده به سوت پایان سال ۲۰۱۱ ، نیروهای نظامی آمریکایی را از عراق خارج کرد تا در انتخابات سال ۲۰۱۲ به یکی از وعدههای انتخاباتی سال ۲۰۰۸ خود به مردم آمریکا عمل کرده باشد.
پس از خروج نیروهای آمریکایی از عراق در ظاهر قضیه همه از این وضعیت راضی بودند. مقامات تهران شادمان از خروج نیروهای آمریکایی از مرزهای غربیشان بدون امضای یک پیمان بلند مدت برای حضور دایمی مزاحمان آمریکایی بودند و دولت اوباما هم طبیعتا به دلیل به انجام رساندن یک وعده انتخاباتی داده شده به مردم آمریکا و پایان یافتن سریال همهروزه کشتار سربازهای آمریکایی در عراق و هزینههای گزاف جنگ عراق (بیش از ۷۵۰ میلیارد دلار) خشنود و راضی بود و دولت مالکی نیز از اینکه میتوانست ژست ملیگرایی و «عدم امضای پیمان ننگین حضور نظامیان خارجی در عراق» را بگیرد، احساس استقلال بیشتری میکرد؛ البته در این میان مسالهای که ظاهرا فراموش شده بود این بود که «آینده ثبات عراق» با وجود خروج نیروهای آمریکایی و خلا امنیتی و شکافهای قومی این کشور چه خواهد شد؟
خروج نیروهای آمریکایی از عراق دقیقا مصادف بود با آغاز موجی از انقلابهای مردمی در بسیاری از کشورهای عربی خاورمیانه و شمال آفریقا که به «بهار عربی» معروف شد.
موج سقوط حکومتهای تک نفره از تونس و مصر و لیبی آغاز شد و جرقه انقلابها به یمن و بحرین و سوریه رسید و اعتراضات و ناآرامیهایی نیز در دیگر کشورهای عربی به وقوع پیوست.
سوریه اما بدترین شرایط را به خود گرفت. جنگ داخلی گسترده در سوریه یک خلا امنیتی جدی در این کشور پدید آورد و ترکیب این وضعیت با خلا امنیتی ناشی از عدم حضور نظامی آمریکا در عراق وضعیتی بغرنج و نامتعین را در عراق و سوریه به عنوان دو متحد منطقهای مهم ایران حاکم کرد.
لبنان به واسطه ساختار متفاوت سیاسی و اجتماعی و حضور مستقیم و موثر حزبالله در این کشور، تا حدود زیادی از این موج در امان ماند حتی حزب الله در سال ۲۰۱۳ به دولت بشار اسد کمک کرد تا موازنه نظامی را در جنگ داخلی سوریه به نفع خود تغییر دهد، اما مناطقی از بخشهای شرقی سوریه از ۲۰۱۳ بدین سو به دست گروههایی تروریستی و به شدت تندرو همچون جبهه النصره و داعش افتاد و هم اکنون نیز این گروهها کنترل مناطق شرقی سوریه را در دست دارند.
در سال ۲۰۱۳ اعتراضاتی در مناطق شمال و شمال غرب عراق به ویژه الانبار علیه دولت مالکی به وضوع پیوست. معترضان که از گروههای اقلیت سنی بودند خواستار اعاده آنچه که حق خوردهشدهشان به دست دولت مالکی بودند، شدند اما دولت مالکی در برابر این اعتراضات مقاومت کرد و امتیازی به معترضان نداد.
از سوی دیگر خلا امنیتی ناشی از عدم پشتیبانی هوایی ارتش عراق در مناطق مرزی با سوریه دست گروههایی چون داعش را برای جولان دادن در داخل عراق و نفوذ به داخل مناطقی چون استان نینوا و صلاح الدین و الانبار و حتی مناطقی چون فلوجه و... باز گذاشت و در نهایت در اثر ترکیب نارضایتیهای بخشی از اهل تسنن از دولت مالکی و خلا امنیتی ناشی از عدم حضور موثر ارتش و نیروهای امنیتی در مناطق ناآرام مرزی با سوریه، بعثیها نیز از فرصت موجود استفاده کرده و وارد معرکه شدند و شاخههای داخلی خفته خود در ارتش عراق و یا نظامیان بازنشسته شده بعثی در عراق برای به زیر کشیدن دولت مالکی به گروه داعش پیوستند و حالا شورشیان و تروریستها برای تسخیر شهر بغداد لحظهشماری و برنامهریزی میکنند و عملاً کنترل ارتش عراق بر بخشهای مهمی از مناطق شمالی این کشور از دست رفته است.
در ابتدای این نوشتار اشاره به این مساله شد که ایران و دولت اوباما از خروج نیروهای نظامی آمریکایی از عراق شادمان بودند؛ چون نه دیگر آمریکا بابت حضور نظامی در عراق مجبور به پرداخت هزینه بود و نه ایران مجبور بود حضور دهها هزار نظامی «شیطان بزرگ» را در مرزهای غربی خود به عنوان یک تهدید همیشگی امنیت ملی خود تحمل کند.
اما ماحصل این وضعیت برای عراق گران تمام شد. در واقع خروج نظامیان آمریکایی از عراق علاوه بر اینکه سبب ایجاد خلا امنیتی در عراق آن هم در بدترین شرایط منطقهای (پس از وقوع موج انقلابهای عربی و جنگ داخلی در سوریه) شد، هزینه تامین امنیت عراق را بر عهده ایران گذاشت و ایران نیز به عنوان یک قدرت منطقهای و کشوری که داعیه رهبری منطقه خاورمیانه را دارد از ایفای چنین نقشی استقبال کرد.
با وجود و حضور تهدید داعش هر چند در ظاهر همه چیز را به هم ریخته است و به نظر میرسد ایران و آمریکا بار دیگر به یکدیگر احساس نیاز کردهاند، اما آمریکاییها پس از تحمل صدها میلیارد دلار هزینه و کشته شدن بیش از ۵ هزار نظامی در اشغال نظامی عراق، احساس میکنند گریبان خود را از این بحران و کلاف پیچیده تازه رها کردهاند و به نظر میرسد درباره حضور نظامی دوباره در عراق تردیدهای جدی دارند.
اما اگر شعلههای آتش فتنهای که عراق را بر گرفته بالاتر بگیرد چه؟ به نظر میرسد آمریکاییها خود را از بحران عراق رها شده میبینند و معتقدند حتی اگر عراق وضعیتی مشابه سوریه به خود بگیرد ارزش مداخله نظامی ندارد.
آمریکاییها در مورد سوریه نیز چنین سیاستی در پیش گرفتهاند و دولت اوباما بر خلاف کشیدن چند باره خطوط قرمز پس از ماجرای مبهم استفاده از سلاحهای شیمیایی در تابستان سال گذشته در سوریه حتی از حمله محدود به سوریه اجتناب کرد.
در مورد عراق نیز به نظر نمیرسد آمریکا میل و تمایل چندانی به مداخله داشته باشد مگر اینکه تهدیدی جدی منافع حیاتی واشنگتن را به خطر اندازد.
از نظر آمریکاییها هزینه این بحران را باید ایرانیها بپردازند، چون این خواسته همیشگی آنها بود که میگفتند نیروهای نظامی آمریکا در منطقه نباشد و حالا آمریکاییها در عراق نیستند و تهدیدی جدی علیه آنها متصور نیست و تنها نگرانی مساله اتباع و دیپلماتهای آمریکایی در بغداد است که باید فکری برای آنها کرد تا در صورت اشغال احتمالی بغداد آسیبی به آنها نرسد.
توماس فرید من در یادداشت اخیر خود در روزنامه نیویورک تایمز آمریکا به ظرافت به این نکته اشاره کرده است: «ایران از ما میخواست در عراق نباشیم دولت اوباما هم با خروج نظامیان آمریکا از عراق این خواسته را استجابت کرد و حالا ما نیرویی در عراق نداریم و باید ایران به عنوان کشوری که داعیه هژمونی بر منطقه خاورمیانه دارد این بحران را حل کند.»
| |||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|