چهارشنبه ۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ - Wednesday 24 April 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 09.05.2010, 7:33


کمیته گزارشگران حقوق بشر - فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علم‌هولی و مهدی اسلامیان، صبح امروز، یکشنبه ۱۹ اردیبهشت اعدام شدند.

به گزارش امروز خبرگزاری فارس به نقل از دادسرای عمومی و انقلاب تهران، این افراد سحرگاه امروز اعدام شده‌اند.

خلیل بهرامیان، وکیل فرزاد کمانگر، دقایقی پس از انتشار این خبر گفت که «هیچگونه اطلاعی از اعدام این افراد ندارد.» وی اضافه کرد که برای اطلاع از صحت خبر به دادستانی تهران مراجعه خواهد کرد.

فرزاد کمانگر معلم کرد، در مرداد ماه سال ۱۳۸۵ بازداشت شد. وی در طول ماهها بازداشت تحت شکنجه‌های شدید جسمی و روحی قرار گرفت که آن را در رنجنامهای منتشر ساخت.

وی در اسفند ماه ۱۳۸۶ به اعدام محکوم شد. در تاریخ ۱۵ بهمن ۱۳۸۸، این معلم کرد، در نامهای به رئیس قوه قضاییه خواستار برگزاری مجدد دادگاه خود شد.

مهدی اسلامیان در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ماه ۱۳۸۸ بازداشت شده بود و شش ماه را در سلول انفرادی گذرانده بود. گفتنی است پیش از این محسن اسلامیان، برادر این زندانی سیاسی نیز اعدام شده بود.

شیرین علم هولی در اردیبهشت ۱۳۸۷ در تهران بازداشت شده و به اعدام محکوم شده بود.

علی حیدریان، به همراه فرهاد وکیلی و فرزاد کمانگر، دو زندانی سیاسی دیگر اعدام‌شده در سحرگاه امروز، از سال ۸۵ در بازداشت به سر می‌بردند. بسیاری روند برگزاری دادگاه این افراد را «ناعادلانه» خوانده بودند.


با قطع تلفن ها، فرزاد کمانگر و چهار زندانی سیاسی در اوین اعدام شدند

خبرگزاری هرانا - مسولان زندان اوین با قطع تلفن های این زندان از دو روز گذشته اقدام به اجرای حکم اعدام زندانیان سیاسی فرزاد كمانگر فرزند باقی، علی حیدریان فرزند احد، فرهاد وكیلی فرزند محمد سعید، شیرین علم‌هولی فرزند خدر و مهدی اسلامیان فرزند محمد نمودند.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا این احکام در حالی به اجرا درآمد که پرونده سه تن از متهمان این پرونده در مرحله بازنگری (اعمال ماده ۱۸) قرار داشت و همچنین هیچ یک از وکلا و خانواده ها در جریان اجرای این احکام قرار نگرفتند.




گزارشی از پرونده شیرین علم هولی

شیرین علم هولی متولد سال ۱۳۶۰ در روستای دیم قشلاق در حوالی ماکو پس از گذراندن یک سال و ۹ ماه حبس در زندان اوین تهران در روز هشتم آذر ماه به اتهام ارتباط با گروه پژاک دادگاهی شده و به اعدام محکوم گردید و در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹ بدون اطلاع خانواده و وکلایش در زندان اوین اعدام شد.

وی در تاریخ ششم خرداد ماه سال ۱۳۸۷ در تهران توسط سپاه پاسداران بازداشت شده بود و پس از تحمل ۲۱ روز حبس و شکنجه در محلی نامعلوم به زندان اوین منتقل شد. او در نامه ای که از زندان به دست خانواده اش رسانده، شرح کامل آنچه در طول سه ماه بر او رفته را توصیف نموده بود. شیرین در طول دوران بازجویی بارها تحت فشارهای جسمی و روانی شدید قرار گرفته و در آخرین نامه خود خطاب به بازجوهایش نوشته، آنچه در طول سه ماه اول بازداشت بر او گذشته است، کابوس شب هایش شده و عوارض جسمی و روانی ناشی از آن همچنان او را آزار می دهد.

شیرین علم هولی در آخرین نامه خود نوشته بود، که در حالی بازجویی شده و به دادگاه برده شده که حتی زبان فارسی را به خوبی نمی دانسته است. اکنون وی در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ماه در حالی در زندان اوین به همراه چهار نفر دیگر اعدام شد که دیوان عالی کشور هیچ رایی را مبنی بر تایید حکم اعدام او به خانواده یا وکلایش ابلاغ ننموده و بر خلاف آیین نامه اجرایی زندان ها، وی را حتی بدون اطلاع به خانواده و وکلایش اعدام نموده است.

وی روز جمعه ۱۷ اردیبهشت طی آخرین تماسی که با خانواده خود داشت، هیچ خبری مبنی بر ابلاغ حکم اعدام از طرف دیوان عالی کشور به خانواده اش نداده است. خانواده شیرین علم هولی روحیه او را در آخرین ملاقات و آخرین تماسی که با وی داشته اند، بسیار خوب توصیف کرده اند. هر چند که وی طی دو هفته گذشته برای انجام مصاحبه تلویزیونی و اعتراف گیری به شدت تحت فشار بوده است.

شیرین علم هولی یکی از قربانیان خشونت در دستگاه قضایی ایران است که از بدو دستگیری همواره با او به روالی ناعادلانه برخورد شده و در نهایت نیز در کمال ناباوری و بدون هیچ اطلاع قبلی و بر خلاف تمام موازین قانونی اعدام گردید.

آدرس وبلاگ حمایت از شیرین علم هولی:
http://shirin-alamhooli.blogspot.com


آخرین نامه‌ی شیرین علم هولی: من گروگانم

دوران زندانیم وارد سه سالگی خود شده است، یعنی سه سال زندگی زجر آور پشت میله های زندان اوین، که دو سال از آن دوران زندان را بلاتکلیف بدون وکیل و بدون وجود داشتن حکمی مبنی بر قرار بازداشتم را گذراندم. در مدت بلاتکلیفیم روزهای تلخی را در دست سپاه به سر بردم و بعد از آن هم دوران بازجویهای بند ۲۰۹ شروع شد. بعد از دوران ۲۰۹ بقیه مدت را در بند عمومی گذراندم . به در خواستهای مکرر من برای تعین تکلیفم پاسخ نمی‌داند. در نهایت حکم ناعادلانه اعدام را برایم صادر کردند.

من بابت چه چیزی حبس کشیده ام، یا باید اعدام شوم؟ آیا جواب به خاطر کرد بودنم است؟ پس می‌گویم: من کرد به دنیا آمده ام و به دلیل کرد بودنم زحمت محرومیت کشیده ام.

زبانم کردی است، که از طریق زبانم با خانواده و دوستان و آشنایانم رابطه بر قرار کرده ام و با آن بزرگ شده ام و زبانم پل پیوندمان است. اما اجاز ندارم با زبانم صحبت کنم و آن را بخوانم و تحصیل بکنم و در نهایت هم اجاز نمیدهند با زبان خودم بنویسم.

به من میگویند بیا و کرد بودنت را انکار کن، پس میگویم: اگر چنین کنم خودم را انکار کرده‌ام.

جناب قاضی محترم، آقای بازجو!!

در آن زمان که من را بازجویی میکردید حتی نمیتوانستم به زبان شما صحبت کنم و من در طی دو سال اخیر در زندان زنان زبان فارسی را از دوستانم آموختم، اما شما با زبان خود بازجوییم کردیت و محکمه ام کردید و حکم را برایم صادر کردید. این در حالی بوده که من درست نمیفهمیدم در اطرافم چه میگذرد و من نمیتوانستم از خود دفاع کنم.

شکنجه هایی که بر عیله من به کار گرفته اید، کابوس شبهایم شده، درد و رنجهای روزانه ام در اثر شکنجه های که شده بودم با من روزی را سپری میکنند. ضربهای که در دوران شکنجه به سرم وارد شده، باعث آسیب دیدگی در سرم شده است. بعضی از روزها دردها ی شدید هجوم میاورند. سر دردهایم آنقدر شدید میشود، که دیگر نمیدانم در اطرافم چه میگذرد، ساعاتها از خود بیخود میشوم و در نهایت از شدت درد، بینییم شروع به خونریزی میکند و بعد کم کم به حالت طبیعی برمیگردم و هوشیار میشوم.

هدیه دیگر آنها برای من ضعف بینایی چشمانم است که دائم تشدید میشود و هنوز هم به درخواستم برای عینک پاسخ نداده شده. وقتی وارد زندان شدم موهایم یک دست سیاه بود، حال که سومین سال را میگذرانم، هر روز شاهد سفید شدن بخشی از آنها هستم.

میدانم که شما نه تنها این کار را با من و خانواده ام نکرده اید، بلکه این شکنجه ها را برعلیه تمام فرزندان کرد و از جمله با کسانی مانند زینب (جلالیان) و روناک (صفارزاده) و ..... به کار برده اید. چشم مادران کرد هر روز در انتظار دیدن فرزندانشان اشک باران است، دائم نگرانند از اینکه چه اتفاقی در پیش است، با هر زنگ تلفنی وحشت شنیدن خبر اعدام فرزندانشان را دارند.

امروز ۱۲ اردیبهشت ۸۹ است (۲/۵/۲۰۱۰) و دوباره بعد از مدتها مرا برای بازجویی به بند 209 زندان اوین بردنند و دوباره اتهامات بی اساسشان را تکرار کردند. از من خواستنند، که با آنها همکاری کنم تا حکم اعدمم شکسته شود. من نمیدانم این همکاری چه معنی دارد، وقتی من چیزی بیشتر از آنچه که گفته ام برای گفتن ندارم.

در نتیجه آنها از من خواستند تا آنچه را که میگویند تکرار کنم و من چنین نکردم. بازجو گفت: ما پارسال میخواستیم آزادت کنیم اما چون خانواده ات با ما همکاری نکردند به اینجا کشید. خود بازجو اعتراف کرد که من فقط گروگانی هستم در دست آنها و تا به هدفهای خود نرسند مرا نگاه خواهند داشت، یا در نتیجه اعدام خواهم شد، اما آزادی هرگز.

شیرین علم هولی
۱۳/۲/۸۹ – ۳/۵/۲۰۱۰




از آخرین نامه به جا مانده از فرزاد کمانگر

اما امروز که قرار است زندگی را از من بگیرند با عشق به همنوعانم تصمیم گرفته ام اعضای بدنم را به بیمارانی که مرگ من میتواند به آنها زندگی ببخشد هدیه کنم و قلبم را با همه عشق و مهری که در آن است به کودکی هدیه نمایم.

فرقی نمیکند که کجا باشد بر ساحل کارون یا دامنه سبلان یا در حاشیه کویر شرق و یا کودکی که طلوع خورشید را از زاگرس به نظاره می نشیند، فقط قلب یاغی و بیقرارم در سینه کودکی بتپد که یاغی تر از من آرزوهای کودکیش را شب ها با ماه و ستاره در میان بگذارد و آنها را چون شاهدی بگیرد تا در بزرگسالی به رویاهای کودکی اش خیانت نکند،

قلبم در سینه کسی بتپد که بیقرار کودکانی باشد که شب سر گرسنه بر بالین نهاده اند و یاد حامد دانش آموز شانزده ساله شهر من را در قلبم زنده نگهدارد که نوشت: "کوچکترین آرزویم هم در این زندگی برآورده نمیشود" و خود را حلق آویز کرد.

بگذارید قلبم در سینه کسی بتپد مهم نیست با چه زبانی صحبت کند یا رنگ پوستش چه باشد فقط کودک کارگری باشد تا زبری دستان پینه بسته پدرش ، شراره طغیانی دوباره در برابر نابرابریها را در قلبم زنده نگهدارد.

بگذارید قلبم در سینه کودکی بتپد تا فردایی نه چندان دورمعلم روستایی کوچک شود و هر روز صبح بچه ها با لبخندی زیبا به پیشوازش بیایند و او را شریک همه شادی ها و بازیهای خود بنمایند شاید آن زمان کودکان طعم فقر وگرسنگی را ندانند و در دنیای آنها واژه های زندان ، شکنجه ، ستم و نابرابری معنا نداشته باشد.





در برابر اعدام کردها سکوت نکنیم تا جشن کودتاگران تکمیل شود

منبع: فیس بوک «مسیح علی‌نژاد»

در آستانه خرداد، ماه اعتراض، ماه متولد شدن جنبش اعتراضی ایران، باز کردها قربانی شدند. باز کردها اعدام شدند. طبق معمول خبر این اعدام ها را هم خبرنگاران خبرگزاری فارس سحرگاه امروز در راستای وظیفه خبررسانی شان، اینگونه تنظیم کرده اند:

به نقل از روابط عمومی دادسرای عمومی و انقلاب تهران، فرزاد كمانگر، علی حیدریان، فرهاد وكیلی، شیرین علمهولی و مهدی اسلامیان، پنج تن از گروهكهای ضد انقلاب كه در عملیات تروریستی از جمله بمبگذاری در مراكز دولتی و مردمی شهرهای مختلف ایران دست داشتند سحرگاه امروز یكشنبه در زندان اوین به دار مجازات آویخته شدند.

در آستانه خرداد و سالگرد خیزش عظیم مردم ایران در اعتراض به کودتای انتخاباتی هستیم و در این میان حاکمیت ایران باید ضرب شصتی به جامعه نشان می داد. باید رعب و وحشتی در دل معترضان ایجاد می کرد. اعدام کسانی به نام انجمن پادشاهی و اینک گروه تروریستی آسان ترین و کم هزینه ترین راه برای نشان دادن اقتدار دستگاه قضایی ایران است. اما در کدام دستگاه عادل، اتهامات دو اعدامی منسوب به انجمن پادشاهی و اقدامات تروریستی این پنج کرد اعدام شده ثابت شده بود؟

در دستگاه قضایی غیرمستقل ایران، وقتی برای روزنامه نگاران و معلمان و حتی کارگر ساده یک بقال به حکم اقدام علیه امینت ملی حکم طولانی مدت زندان صادر می کنند، تردید کنیم که برای برادران و خواهران کرد ما به جرم بمب گذاری و ترور، حکم اعدام صادر کرده باشند.

وقتی برای تعداد بی شماری از افغان ها به جرم اخلال در امنیت ملی حکم اعدام صادر می کنند بی آنکه حتی یک بار خبری از دادگاه آنان در اختیار افکار عمومی قرار گیرد باور نکنیم که دادگاه ها کردها بی هیچ انگیزه مسمومی صورت گرفته باشد.

وقتی سران جنبش سبز به کرات اعلام کردند قوه قضاییه غیرمستقل است، فاسد است، یعنی صدور احکام برای کردها و اعضای انجمن پادشاهی در دل این دستگاه قضایی نیز صرف نظر از دیدگاه ها و وابستگی های فکری شان، مردود و فاسد است. نمی شود یک دستگاه قضایی را فاسد اعلام کنیم ولی برخی از احکام آن را بپذیریم و هیچ نگوییم و یا حتی سکوت کینم. وقتی برای صدور احکام غیر قانونی دانشجویان و روزنامه نگاران و فعالان سیاسی مان همدل می شویم باید بار دیگر در صدور احکامی که با انگیزه های سیاسی از این دستگاه قضایی صادر می شود با همان همدلی ها و همبستگی های همیشه ایجاد تردید کرد.

کاش بار دیگر و اینبار پررنگ تر از اعتراض همگانی که نسبت به اعدام دو عضو منسوب به انجمن پادشاهی صورت گرفت، ، همه گروهها تردید به این اعدام ها را با صدای بلند فریاد کنند بی هیچ تزلزل و ترسیدن از انگ های بعد از این که تا بوده همین بوده . اتهامات بزرگ را برای همین بر گرده اعدامیان آویزان می کنند تا مردم و سیاستمداران به آسانی نتوانند داد دفاع سر دهند.

کاش این اعدام هایی که سحرگاه و بی صدا در زندان ایران رخ داده است ما را تا همیشه بی صدا نگاه ندارد. معلوم است که حاکمیت با اعدام پنج کرد که آنان را وابسته به گروه تروریستی معرفی کرده است به آسانی می خواهد در آستانه خرداد، جنبش سبز را در دامی دوباره بیاندازد و بعد اگر جنبش سبز اعدام ها را محکوم کرد، آنگاه با منتسب ساختن جنبش به گروههای تروریستی، راه سرکوب جنبش را آسان تر کند. ولی در این دام کهنه گرفتار شدن رسم نیست. این رسم همیشگی حاکمیت است که با انگ ها و اتهامات بزرگ راه را برای دفاع می بندد، زبان ها را در کام نگاه می دارد. باید بی نگرانی از اتهامات همیشگی، این اعدام ها که حاصل یک روند بیمار و غیرقانونی در همان دستگاه غیرمستقل قضایی است را محکوم کرد تا هراس از خرداد و اطمینان به سکوت جنبش، حاکمیت را میان تردید ها و سکوت های مان وادار به قربانی کردن شهروندان دیگرمان نکند. در تلویزیون جمهوری اسلام اینک تبلیغات این اعدام به گونه ای است که خیلی از روستاییان و مردم معمولی ایران تقریبا ایمان دارند که اگر فرزاد کمانگر یا شیرین علم هولی، اعدام نمی شدند، فردا تمام مدارس ایران را با بمب گذاری ویران می کردند و فرزندانشان را شهید.

می ترسم از روزی که همین دستگاه قضایی وقتی سکوت ما را دید چنان بر این توطئه خود مغرور شود که به مردم معمولی شهر بباوراند که اگر روزنامه نگاران و معلمان و فعالان حقوق بشری که این روزها در زندان هستند هم آزاد باشند، آنها نیز شهر و خانه مردم را به آتش می کشند.

در قاموس من نمی گنجد حاکمیتی که به تمام دنیا می گوید هیچ کس به خاطر بیان دیدگاهش در زندان نیست، هیچ کس برای اعتراض در زندان نیست و همه کسانی که ماشین ها و امکان عمومی را آتش زده اند زندانی شده اند، در مورد برادران و خواهران کرد من هم راست می گوید. در ذهن ام نمی گنجد کسانی که مسعود علی محمدی استاد فیزیک را ترور کرده اند، و بعد جنازه بی جان اش را دزدیده اند و برایش مرثیه راه انداخته اند تا دیگران را متهم به ترورکنند، خودشان به نام کردها بمب گذاری نکنند تا راهی برای ساکت کردن و سرکوب کردن بیایبند.

حاکمیتی که از میان صدها شهید و کشته شدگان روزهای اعتراض به انتخابات نه تنها یک قاتل را دادگاهی نکرده است بلکه خود جنبش را متهم کرده است به اینکه ماشین نیروی انتظامی را دزدیده اند و از روی یکی دیگر از اعضای جنبش رد شده‌اند، برایش کاری ندارد که در خلاء رسانه ای از تبلیغات تلوزیونی و نمازجمعه ای و امکانات آموزشی مدارس بهره بجوید تا ایران و کردستان را روبروی هم قرار دهد. قوم ها را علیه هم نگاه دارد.

ما را ملتی سرشار از بدبینی و کینه نگاه داشته‌اند در این سالها و در نظام آموزشی بیمارمان سالهاست که به زمین و زمان تردید داریم. برای همین است که وقتی جنبشی با آن عظمت در ایران شکل می گیرد، کردها سکوت می کنند، ترک ها سکوت می کنند و بعد وقتی کردها را سحرگاه به صف می کنند و از دروازه شهر آویزان می کنند ما چه می کنیم؟ ما هم سکوت می کنیم؟ ما هم در دفاع تردید می کنیم؟ همانگونه که کشته شدن صدها نفر در جریان اعتراضات پس از انتخابات چندان موجی در کردستان ایجاد نکرد، اعدام کردها هم موجی در خیابان های تهران و باقی شهرهای ایران ایجاد نمی کند؟

این روزها بازار صدور احکام اعدام کردها و افغان ها در ایران داغ است. آنان که از سکوت ما در برابر هم پروار می شوند چه کسانی هستند؟ همان دستگاه ناسالم قضایی و همان حاکمیتی که ذهن ملت اش را سرشار از سوء تفاهم های تاریخی می خواهد.

اگرچه ما را ملت متکبر و نژاد پرستی معرفی می کنند اما ما ملت متکبری نیستیم، نه در برابر کردها و نه حتی در برابر افغان ها. ما فقط همان گونه که حاکمیت جمهوری اسلامی می خواهد سالهاست که با سوء تفاهمی عمیق به هم نگاه می کنیم و هر کدام در برابر مرگ دیگری سکوت می کنیم.

کاش جنبش این سکوت را بشکند تا جشن حاکمیت برای مرگ معترضان متکثر تکمیل نشود.




 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024