iran-emrooz.net | Thu, 16.07.2009, 2:06
روزنامه سرمایه / امیر عباس نخعی
پنجشنبه، ۲۵ تير، ۱۳۸۸
یکی از روزهای سرد زمستان سال پیش در تحریریه بودم که گفتند جمعی از «مادران صلح» به روزنامه آمدهاند. پذیرایشان که شدیم از چهرههایشان نیز همچون خواستهای که داشتند نشانی از مادر بودن موج میزد. بیانیهای در دست داشتند در حمایت از مردم غزه. بیشتر از مادران و کودکانی میگفتند که بی گناه در خون میغلتیدند. درخواست چاپ بیانیه کوتاه شان را داشتند و پیشتر نیز تجمعی کوچک در حمایت از مردم غزه برگزار کرده بودند. پروین فهیمی یکی از مهمانان آن روز ما اکنون با بزرگواری درخواست مصاحبه مان را پاسخ مثبت میدهد. او مادر «سهراب اعرابی» است؛ جوانی که این روزها کمتر کسی است که وی را نشناسد.
مادرش بارها پیش از آغاز مصاحبه تاکید کرد فرزندش عضو هیچ گروه و دسته سیاسی نبوده و آن روزها اغلب به فکر امتحانات پیش روی کنکورش بوده است.
پروین فهیمی میگوید: «تا آخرین لحظه زندگی خود به دنبال احقاق حق و خون ریخته شده فرزندم خواهم بود و در این راه مادران دیگر را نیز با خود همراه خواهم کرد. من در این خونخواهی به هیچ وجه میرحسین موسوی را مقصر نمیدانم و راه رفته او را قبول دارم.»
مادر سهراب اعرابی میگوید: «بیست و پنجم خردادماه روز راهپیمایی مسالمت آمیز بود که سهراب و من به قصد حضور در راهپیمایی از خانه بیرون آمدیم البته سهراب میخواست در میدان انقلاب کتاب تست کنکور نیز تهیه کند و این آخرین دیدار ما بود. وی افزود:« از آنجا که شبکه مخابراتی در آن روزها کاملاً قطع بود من پس از جدایی از سهراب هرچه تلاش کردم با او تماس بگیرم که همراه خودم او را به خانه ببرم، موفق به تماس و پیدا کردن او نشدم.»
وی افزود: «پس از پایان راهپیمایی مسالمت آمیز بعد از آنکه به خانه رسیدیم و شنیدم که میدان آزادی شلوغ شده، مجدداً به آنجا برگشتم. با شنیدن صدای گلولهها و دیدن صحنههای تنش بیشتر نگران میشدم اما هرچه در میدان آزادی و اطراف آن گشتم موفق به پیدا کردن سهراب نشدم و موبایلها هم کماکان قطع و امکان تماس با او همچنان منتفی بود.»
پروین فهیمی میگوید: «همان شب به بیمارستان رسول اکرم رفتم. جمعیت انبوهی در آنجا بود. از مسوول اطلاعات بیمارستان سراغ مجروحان را گرفتم و هرگز حتی جرات پرسیدن از کشته شدگان را به خود راه ندادم. اثری از سهراب نبود. همان شب از بیمارستانهای دیگر تهران نیز پرس وجو را آغاز کردم و تا پنج صبح در خیابانهای تهران به دنبال فرزندم صحنههای بسیاری دیدم و حتی یک بار برای نجات پسر جوانی که گرفتار شده بود چه التماسها که نکردم.»
مادر سهراب اعرابی توضیح داد: «چون سهراب کارت شناسایی به همراه نداشت فردای آن روز به کلانتری محل رفتم و انصافاً با رفتار بسیار انسانی نیروهای انتظامی و همکاری خوب آنها مواجه شدم.
ماجرا را کاملاً توضیح دادم و آنها من را به آگاهی خیابان وحدت اسلامی فرستادند و پس از آن به دادسرایی در میدان انقلاب رفتم، و دوباره مرا به کلانتری خیابان وحدت اسلامی فرستادند تا دستورالعمل پیگیری دریافت کنم اما در آنجا به من گفتند این افراد در اختیار مراجع دیگری هستند و ما آمار دقیقی از بازداشت شدگان نداریم. از آن روز به بعد کار من رفتن روزانه به پلیس امنیت، دادگاه انقلاب و زندان اوین شد. دیگر کمتر کسی بود که مرا نشناسد، این وضعیت تا روز بیستم تیرماه ادامه داشت یعنی از ۲۵ خردادماه تا ۲۰ تیرماه من همه جا را به دنبال فرزند خود میگشتم و هیچ پاسخ درستی دریافت نمیکردم.»
وی افزود: «صبح روز بیستم بود که به دادگاه انقلاب رفتم و باز هم جواب مساعدی نشنیدم. آن روز برخلاف همیشه که به من گفته میشد او در زندان اوین است گفته شد نام سهراب در فهرست زندانیان اوین نیست؛ دوباره به کلانتری خیابان وحدت اسلامی برو و فردا بیا اینجا.»
مادر سهراب اعرابی گفت: «همان روز به کلانتری وحدت اسلامی رفتم. مسوول پرونده ما مثل همیشه همکاری کامل را انجام داد. گفتند یک نامه مربوط به رهگیری موبایل است و یک نامه مال تشخیص هویت. مسوول پرونده گفت پیگیری موبایل را خودش انجام خواهد داد و از من خواست به تشخیص هویت برم.»
پروین فهیمی میگوید: «من به هیچ وجه توان رفتن به تشخیص هویت را نداشتم بنابراین همراهم را به تشخیص هویت فرستادم. پس از رفتن او انتظارم طولانی شد و هرچه صبر کردم او بازنگشت. از اتاق که بیرون رفتم او را دیدم که پشت ستونی ایستاده و جرات دیدن من را ندارد.»
مادر سهراب اعرابی افزود: «کاش میتوانستید از افرادی که آنجا بودند حال آن روز مرا میپرسیدید. نفس کشیدن هم دیگر برایم سخت بود. گفتند برای تشخیص هویت نهایی من باید بروم.
در مانیتور سهرابم را که دیدم دیگر نمیدانستم چه میگویم. هیچ گاه در زندگی به آن اندازه درد نکشیده بودم. هیچ لحظه در زندگی برایم سخت تر از آن نبود. من سختیهای زیادی تحمل کردهام. من شوهرم را که بسیار دوست میداشتم پیش از آن از دست داده بودم، اما رنجی که آن روز تحمل کردم را هرگز فراموش نخواهم کرد و برای احقاق حق خون فرزندم هر کاری که بتوانم و از طریق هر مرجعی که بتوانم تلاش خواهم کرد.»