iran-emrooz.net | Sun, 21.06.2009, 7:23
مصاحبه محسن مخملباف با روزنامه گاردین
روز شنبه بیست ژوئن دو هزار و نه
به من مسئولیت داده شده است که به دنیا بگویم در ایران چه اتفاقی دارد میافتد. ستاد آقای میرحسین موسوی، کسی که مردم ایران میخواهند او رئیس جمهورشان باشد، از من خواستهاند که این کار را انجام دهم. آنها از من خواستهاند که بگویم که چطور ستادهای آقای موسوی توسط افراد لباس شخصی مورد تهاجم و تخریب قرار گرفت. از من خواستهاند که بگویم چطور فرماندهان نظامی به او دستور دادهاند که باید ساکت بماند. از من خواستهاند که به مردم بگویم در خیابانها باشند، چرا که سیستم اطلاع رسانی مختل شده.
مردم خواهان رای گیری دوباره هستند. چرا که فراتر از یک تقلب اتفاق افتاده است. این نقطه حساس در تاریخ ماست. در ۳۰ سال گذشته از انقلاب سال ۱۹۷۹ ما ۸۰ درصد دیکتاتوری و فقط ۲۰ درصد دمکراسی داشتهایم. ما دیکتاتوری داریم، چرا که یک نفر مسئولیت ایران را بر عهده دارد و آن یک نفر رهبر است. که اول خمینی و در حال حاضر خامنهای است. او ارتش، روحانیت، سیستم قضایی، مدیا و همچنین پول نفت را تحت کنترل دارد.
و اما در مورد آن ۲۰ درصد دمکراسی: انتخاب خاتمی و اصلاح طلبان در یک دوره مجلس و این واقعیت که شخصی مثل موسوی میتواند در انتخابات حضور یابد.
اما از جمعه گذشته این ۲۰ درصد دمکراسی هم از بین رفته است. خامنهای اعلام کرد که احمدی نژاد برنده انتخابات بوده و هرکسی که با این مسئله مخالفت کند مورد سرکوب قرار خواهد گرفت. مردم میخواستند که در چهارچوب قانون تظاهرات کنند اما مقامات به آنها اجازه ندادند. این برای اولین بار است که ما پس از ۳۰ سال، میلیونها نفر را بدون اجازه رهبر در خیابانها میبینیم. مردم ایران در حال حاضر گرد هم میآیند تا برای کسانی که کشته شدهاند عزاداری کنند. مردم ایران فرهنگی دارند که شهادت را خیلی متعالی میداند، مردم ایران امروز برای کسانی که روز سه شنبه مورد اصابت گلوله قرار گرفتهاند دور هم جمع شدهاند و اگر این کشتار ادامه یابد این گردهمایی ادامه خواهد داشت. و چرا مردم ایران نمیخواهند که احمدی نژاد رهبر آنها باشد؟ زیرا او چیزی جز بلندگوی خامنهای نیست. اوضاع اقتصادی برخلاف ۲۸۰ میلیارد دلار درآمد نفتی، بدتر شده است. آزادیهای فردی و اجتماعی بسیار محدودتر از دوران خاتمی است و دنیا به ما به عنوان یک ملت تروریست که به دنبال جنگ است نگاه میکند.
هنگامی که خاتمی رئیس جمهور ایران بود، بوش رئیس جمهور آمریکا بود. در حال حاضر آمریکاییها اوباما را دارند و ما یک نسخه از بوش را. ما به یک اوباما احتیاج داریم که بتواند راه حلهایی را برای مشکل کشور پیدا کند. با وجود آن که قدرت همچنان در دست خامنهای خواهد بود اما رئیس جمهوری مثل موسوی میتواند استبداد را تخفیف دهد.
بعضیها معتقدند که این اعتراضات کمرنگ خواهد شد، چرا که کسی آن را رهبری نمیکند. تمام نزدیکان موسوی دستگیر شدهاند و ارتباط او با جهان خارج محدود شده است. مردم فقط از طریق حرفهای دهان به دهان به خیابانها میآیند، چرا که تلفنهای موبایل و اینترنت آنها بسته شده است. ادامه گردهمایی آنها نشان میدهد که آنها چیزی بیش از یک انتخابات میخواهند. آنها آزادی میخواهند و اگر به آنها داده نشود ما با یک انقلاب دیگر مواجه خواهیم شد.
۳۰ سال پیش در دوران انقلاب قبلی، ما از همدیگر حمایت میکردیم. وقتی پلیس از گاز اشک آور استفاده میکرد، برای خنثی کردن اثر آن آتش روشن میکردیم. مردم ماشینهای خود را به آتش میکشیدند تا دیگران را نجات دهند. از آن موقع دولت سعی کرده است، تا مردم را از هم جدا کند، مثل دریایی که قطره قطره شده باشد. آن چه ما از دست دادیم "با هم بودن" بود. در ماه گذشته ما همدیگر را از نو یافتیم.
تمام نیروهای مسلح در ایران تنها برای سرکوب یک شهر کافی هستند و نه کل یک کشور. بعضی میگویند که موسوی نمیتواند چیزی را عوض کند، چرا که او خود قسمتی از این سیستم است. این تا حدودی درست است چرا که آنها نمیگذارند کسی که متعلق به حلقه آنها نیست بتواند در یک مقام برتر قرار گیرد، اما تمامی اعضای یک خانواده مثل هم نیستند و در مورد موسوی هم باید دانست که او در این سالها عوض شده است. قبل از انقلاب او یک روشنفکر مذهبی و یک هنرمند بود که انقلابی بود، اما از ملاها حمایت نمیکرد. چرا که او شاگرد دکتر شریعتی بود.
بعد از انقلاب هنگامی که تمام روشنفکران مذهبی و حتی روشنفکران چپ از خمینی حمایت میکردند او برای ۸ سال نخست وزیر بود. اقتصاد وضع ثابتی داشت و او نه دستور کشتن مخالفان را صادر کرد و نه فاسد شد. برای خنثی کردن قدرت او مقام نخست وزیری از قانون اساسی برداشته شد، و او از سیاست رانده شد.و موسوی به دنیای هنرمندان بازگشت.
در کشوری که احزاب سیاسی واقعی وجود ندارند، هنرمندان میتوانند مثل یک حزب عمل کنند. هنرمندان از خاتمی حمایت کردند و اینک هم از موسوی حمایت میکنند.
در حال حاضر موسوی یک اصلاح طلب است. او اینک گاندی را میشناسد، قبلا او فقط چه گوارا را میشناخت. اگر او قدرت را از طریق خشونت به دست آورد آن را باید با خشونت هم حفظ کند. به همین دلیل مردم ایران یک انقلاب سبز راه انداختهاند که با صلح و دمکراسی تعریف میشود.