جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - Friday 19 April 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 09.01.2008, 21:52



نويسنده : يوشكا فيشر
منبع: Zeit online
اعتماد-ترجمه؛ محمدعلى فيروزآبادى

آغاز سال جديد با خود نگاهى سياسى به سال گذشته يعنى سال ۲۰۰۷ را به همراه دارد. اما بهتر اين است كه در مورد سال ۲۰۰۷ نگاهى متفاوت داشته باشيم. نگاهى غيرتقويمى كه ارتباطى به وقايع روزانه و سلسله روند ها ندارد بلكه به دنبال آن است تا تغيير و تحولات ساختارى در لايه هاى عميق تر سياست بين الملل و اقتصاد را درك كند. از اين نقطه نظر مى توان سال ۲۰۰۷ را سالى بى نهايت مطلوب به شمار آورد زيرا تغييرات ساختارى فشرده از لايه هاى عميق تحولات بين المللى به سطح آمده و امور روزمره سياسى را به صورتى محسوس و روشن شكل دادند. بدين ترتيب يك نظم نوين جهانى (يا نظم نوين جهانى بهتر؟) قابل مشاهده بوده و مى توان تركيب و قالب سياسى «جديدی» را انتظار داشت.

در نظم سابق جهانى قاعده بر اين بود كه جهانى سازى بيش از هر چيز امتيازى است براى غرب و ديگر نقاط جهان بهره چندانى از آن ندارند. بيست درصد از مردم جهان (به ويژه در غرب و در ژاپن) از بركات آن سرمايه دارى مصرفى بهره مى‌بردند و اين در حالى بود كه هشتاد درصد از مردم دنيا از آن بركات محروم بودند.

اين قاعده و فرمول دهه هفتاد، امروزه مدت‌هاست كه ديگر اعتبارى ندارد. جهان دو قطبى عصر جنگ سرد ناپديد شده و آن پندار باطل تك قطبى هژمونى جهانى ايالات متحده هم كه در سال‌هاى ۱۹۸۹ تا ۲۰۰۵ جريان داشت به دليل فاجعه جنگ عراق و بى كفايتى بزرگ دولت امريكا و كاهش ارزش دلار و بحران بانك و مسكن، رخت بربسته است.

حتى در محافل نومحافظه كاران هم اين آگاهى پديد آمده است كه گزينه امپراتورى امريكا، گزينه يى واقعى نيست زيرا عظمت جهانى امريكا نيز امروزه خود را در مقابل قدرت هايى مى‌بيند كه فاصله چندانى با اين ثروتمندترين و قوى‌ترين قدرت جهانى ندارند.

در عوض اين مساله روز به روز بيشتر احساس مى‌شود كه محور قدرت جهانى در حيطه اقتصاد و سياست از غرب به سوى شرق تغيير مكان خواهد داد.

چند مثال؟ امروزه مناقشه اتمى با شبه جزيره كره بدون مديريت فعال چين ديگر قابل حل نيست (اين در حالى است كه در دوران پرزيدنت كلينتون اين وضعيت كاملاً شكل ديگرى داشت). چين امروزه در قاره آفريقا از نظر سياسى و اقتصادى قدرت غالب به شمار مى آيد و ديگر براى غرب در اين مورد آلترناتيوى وجود ندارد. بدين ترتيب مناقشه دارفور در سودان هم بدون چين و هندوستان كه مهم ترين سرمايه گذارى ها را در صنايع نفتى اين كشور دارند، حل شدنى نيست.

هندوستان نه تنها در شبه قاره هند بلكه به صورتى فزاينده در افغانستان، ايران، آسياى مركزى و تا چندى ديگر در خليج فارس و در آينده يى نه چندان دور بازيگر سياسى غالب منطقه خواهد شد.

بازارهاى انرژى و مواد خام هم از غرب به شرق منتقل مى شود و روند صعودى قيمت نفت علامتى است از اين تغيير و تحولات. آلمان هم در سال ۲۰۰۸ يا در سال پس از آن به طور قطع جايگاه خود به عنوان قدرت شماره يك صادركننده جهانى را از دست خواهد داد. از نظر اقتصادى هم چين جايگزين بزرگ ترين پيرو ايالات متحده امريكا يعنى ژاپن مى شود و البته در همان حال بازارهاى امريكا براى رشد و پيشرفت چين در حكم موتور جلوبرنده است.

اگر پانزده سال پيش كسى وابستگى متقابل ابرقدرت كاپيتاليست امريكا به قدرت كمونيستى چين را پيش بينى مى كرد، بى ترديد به شدت مورد تمسخر قرار مى گرفت. اما امروز آن وابستگى غيرممكن به واقعيت پيوسته و ديگر كسى به آن نمى خندد.

مذاكره در مورد حفظ محيط زيست هم اين وابستگى جديد را در دنياى جهانى شده آشكار ساخت. رشد جهانى جمعيت هفت ميلياردى زمين به استفاده بيش از حد از اكوسيستم اين سياره منجر مى شود. با توجه به اين تهديد، قدرت نظامى و اقتصادى كارايى در حد صفر خواهد داشت و تنها در صورتى چنين اتفاقى نخواهد افتاد كه اكثريت كشورها لزوم به كارگيرى يك سياست فعال حفظ محيط زيست را باور كنند و براى مشاركت فعال در آن راهى پيدا كنند. اين مساله اما لزوم توازن منافع مشترك را غيرقابل ترديد مى كند. در صورت شكست اين امر مهم، پيامدهاى آن به صورت گسترده در جهان قابل لمس خواهد بود. شايد ثروتمندان و قدرتمندان بتوانند براى خود زمان بخرند اما طولى نمى كشد كه پيامدهاى تغييرات آب و هوايى جهان، دامنگير همه مى شود.

شكل گيرى و رشد تروريسم نشانگر آن است كه در دنياى جهانى شده ديگر چيزى به نام «راه دراز» وجود ندارد. در قرن بيست و يكم امنيت تعريفى متفاوت با ديگر دوران خواهد داشت. از اين به بعد امنيت نه به معناى تسليح بلكه در چارچوب توسعه، حاكميت قانون، رعايت حقوق بشر، نهادهاى دولتى كارآمد و آزادى و در چارچوب يك جامعه مدنى قدرتمند تعريف خواهد شد. اگر خواهان پيروزى باشيم بايد به جاى هژمونى و برترى طلبى، در چارچوب سياست هاى امنيتى، همكارى و هماهنگى را مورد توجه قرار دهيم. گرچه امروزه همچنان در مناسبات ميان دولت ها امنيت بر پايه قدرت و منافع تعريف مى شود اما «توازن قدرت ها» امروز و پس از پايان دوران «تك قطبى» بار ديگر اعتبار پيدا كرده است. با اين حال اين قاعده از نظر تاريخى پايان يافته تلقى شده و براى حل مسائل و مشكلات قرن بيست و يك و وابستگى هاى جهانى آن ديگر كارايى ندارد. ايالات متحده امريكا تحت رهبرى دولت بوش مثال روشنى است از پيامدهاى نامطلوب غروش هاى ناكارآمد گذشتهف بر منافع ملى. اين تناقض علت اصلى ضعف متقابل سيستم هاى بين المللى و نهادهاى آنها است.

اينكه چه مدت طول خواهد كشيد و چه تعداد بحران ها و فاجعه ها نياز است تا اين تغيير و تحولات عينى در سيستم بين المللى به صورت ذهنى و نهادينه شده كامل شود، قابل پيش بينى نيست و تنها مى توان به تجربه ها در اين مورد تكيه كرد.



 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024