iran-emrooz.net | Wed, 14.11.2007, 9:38
چالش روابط ايران و آمريكا، خطرات و تهديدها و وظايف ملى ما
سه شنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۶
در چند ماه گذشته، تنش ميان دولتهاى ايران و ايالات متحدهى امريكا شدت گرفته و بارها شاهد سخنان تهديدآميز و اتهامات گستردهاى بودهايم كه روساى جمهور محافظهكار دو كشور در سطح رسانههاى داخلى و بينالمللى عليه يكديگر به كار مىبردهاند. اين امر از افزايش تشنجات بين دو كشور و ورود دو دولت به سطحى ديگر از روابط نامطلوب سياسى حكايت دارد. بديهى است كه اين درگيرىها اسباب نگرانى عميق هر دو ملت، به ويژه فرهيختگان و فعالان سياسى خواستار دمكراسى و صلح، را در هر دو كشور فراهم كرده است.
براى ورود به بحث و بررسى بحران كنونى ميان ايران و امريكا و آسيبشناسى روابط ديپلماتيك دو كشور يادشده، بىفايده نخواهد بود اگر به پيشينهى اين روابط و اسباب و عللى كه به سردى و خصمانه بودن روابط دامن زده است، بپردازيم :
۱- روابط ايران و آمريكا، در طول نزديك به ۳۰ سال پس از انقلاب اسلامى سال ۱۳۵۷ دچار تيرگى و تلاطم بىسابقهاى شده است، چه ريشههاى آن به سالهاى پيش از انقلاب و در دوران استبداد سلطنتى، يعنى از زمان كودتاى نظامى ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با مديريت مستقيم مالى و اجرايى سازمان مركزى اطلاعات امريكا ـ سيا ـ برمىگردد كه نه تنها به سرنگونى دولت ملى دكتر محمد مصدق كه به تداوم و تعميق استبداد، نقض حاكميت ملى، به تعويق افتادن روند دمكراسى در ايران، سركوب آزادىخواهان و حبس، شكنجه شدن و اعدام بهترين فرزندان اين مرز و بوم منجر شد، در نهايت، احساس نااميدى و شكست غرور ملى در ملت ايران را براى ساليان متمادى فراهم آورد. اما، در سالهاى پس از انقلاب نيز رويدادهاى متعدد، مانند گروگانگيرى، حمله نظامى عراق به ايران و جانبدارى سياسى و حمايت نظامى دولت امريكا از ارتش مهاجم و حكومت مستبد صدام حسين، آثار منفى عميق و پايدارى را در روابط دو كشور بر جاى گذاشته است.
اگر چه روابط ميان دو كشور سيرى يكنواخت نداشته و فراز و نشيبها، همگرايىها و واگرايىهايى را تجربه كرده است، با روى كار آمدن دولت جديد در آمريكا، روابط ميان دو كشور بيش از هر زمان ديگر خصمانه و ستيزهجويانه شده است. در بروز اين وضعيت، نيروهايى در آمريكا و ايران نقش مهمى داشتهاند. در آمريكا، محافظهكاران جديد، لابى اسرائيل و صهيونيستها و بخشى از نظاميان آمريكا در پيدايى و اعمال چنين سياستهايى نقش تعيين كنندهاى داشتهاند. در ايران نيز، جريانى كه با نگرش نظامى ـ امنيتى زمام امور دولت را در دست گرفته است نه تنها در مهار كردن دامنهى تشنجات هيچگونه علاقهمندى از خود نشان نمىدهد كه در برخى موارد بر اين آتش مىدمد.
از زمانى كه بوش پسر به رياست جمهورى آمريكا انتخاب شد و به رغم همكارى ايران با آمريكا در افغانستان، در جهت از ميان برداشتن طالبان، ايران را، به همراه كره شمالى و عراق، از اعضاى "محور شرارت" خواند، تا به امروز، كه در يك نبرد رسانهاى تمام عيار، جهان را به تحميل "جنگ سوم جهانى" از سوى دولتمردان ايرانى تهديد مىكند، جوى از نگرانى و التهاب نه تنها ايران و خاورميانه بلكه سراسر گيتى را فرا گرفته است. با احساس چنين خطراتى است كه امروز جنبش ضد جنگ در بسيارى از كشورهاى جهان فعال شده است.
مردم ايران، بيش از هر كشور ديگر نگران يك جنگ احتمالى عليه كشورشان هستند و حق هم دارند كه نگران باشند، زيرا نيروهاى نظامى آمريكا و متحدانش در كشورهاى همسايهى ما، بويژه عراق و افغانستان، مستقرند. آمريكا در كشورهاى آسياى مركزى، در قفقاز و در كشورهاى عرب حوزهى جنوب خليج فارس (عربستان، قطر، كويت، بحرين و...) پايگاههاى نظامى دارد و حجم عظيمى از پيشرفتهترين تجهيزات و سلاحهاى جنگى آمريكا در خليج فارس، درياى عمان و اقيانوس هند مستقر شدهاند. تمركز بىسابقهى چنين حجمى از تجهيزات نظامى به خودى خود مىتواند موجب ناآرامى و احساس خطر و ناامنى بشود. بنابراين، ملت ايران بهحق نگران تهديدهاى احتمالى و پيامدهاى وحشتناك جنگ بر ساختارهاى سياسى و اقتصادى كشور، ازجمله و به خصوص بر تماميت ارضى كشور، مىباشد.
۲- در سالهاى اخير، دولتهاى غربى به طور عام و آمريكا به طور خاص چهار مساله يا ايراد اساسى زير را عليه ايران به طور مرتب مطرح كردهاند: تلاش براى دستيابى به سلاحهاى كشتار جمعى و ازجمله سلاحهاى هستهاى، حمايت از تروريستها، مخالفت با روند صلح خاورميانه و، بالاخره، نقض مستمر حقوق بشر. در حال حاضر، غنى سازى اورانيوم در ايران مهمترين محور بحران بين المللى عليه ايران محسوب مىشود. آمريكا موفق شده است كه اجماع نظر جهانيان را در مورد پرونده هستهاى ايران و توقف غنى سازى اورانيوم كسب كند. اگر چه كشورهاى غربى و اعضاى گروه ۱+۵ ، بويژه چين و روسيه، با نظر آمريكا درباره تصويب قطعنامههاى شديد عليه ايران موافق نيستند، در ضرورت توقف غنى سازى اورانيوم در ايران با آمريكا و اروپا متفق القولند. در صورتى كه ايران همچنان از اجراى قطعنامههاى شوراى امنيت سازمان ملل متحد و توقف غنى سازى اورانيوم خوددارى نمايد، كشورهاى عضو گروه ۱+۵ و اعضاى ديگر شوراى امنيت به تدريج و خواه و ناخواه مواضعشان را در راستاى نظر آمريكا و به ضرر ايران تغيير خواهند داد. درآن صورت، دو پيامد احتمالى قابل پيش بينى است : در مرحله اول تحريم فروش فراوردههاى نفتى ـ شامل گازوئيل و بنزين ـ به ايران، و در مرحله دوم، در صورت ادامه سياستهاى فعلى ايران، تحريم صدور نفت ايران مورد نظر قرار خواهد گرفت. اگر چه اين مساله قابل طرح است كه، با توجه به وضعيت بازار نفت در جهان، تصويب چنين تحريمى موجب بالا رفتن آنى و قابل توجه قيمت نفت خواهد شد و كشورهاى عمدهى خريدار نفت خاورميانه، از جمله اروپا، ژاپن و چين، به علت هزينههايى كه از اين بابت به آنها تحميل خواهد شد، با آن موافق نيستند، در همين دوران معاصر ما شاهد تحريم فروش نفت عراق در زمان حكومت صدام بودهايم. پيش از آن هم، در جنگ رمضان (۱۹۶۷) ميان اسرائيل و مصر، كشورهاى عربى، از جمله عربستان سعودى و كويت، صدور نفتشان را به كلى قطع كردند. بنابراين، غير قابل تصور را بايد تصور و ارزيابى كرد كه قطع سهم نفت ايران از بازارهاى جهانى غير ممكن نيست و خريداران نفت پيش از اين نيز از تجربهى چنين وضعيتى، در صورتى كه منافع بيشترى را در دراز مدت نصيب ايشان مىكرده است، حذر نكردهاند. از سوى ديگر، بايد به پيامدهاى اين گونه تحريمها براى كشورى كه ۸۰% بودجه سالانهاش را از طريق فروش نفت تامين مىكند و به ورود گستردهى فرآوردههاى نفتى نيازمند است توجه داشت و يادآورى كرد كه در صورت اجراى چنين تحريمهايى چه بلايى بر سر ملت ايران، بويژه اقشار كم درآمد، اقتصاد كشور، كه عميقا به درآمد نفت وابسته است و اين وابستگى در دوره رياست جمهورى آقاى احمدى نژاد به مراتب شديدتر شده است، خواهد آمد. در ارزيابى پيامدهاى چنان تحريم هايى، همراهى كشورهاى عرب نفتخيز منطقه با آمريكا و شوراى امنيت را نبايد ناديده گرفت، به خصوص آن كه دولت آمريكا در جلب نظر كشورهاى عربى عليه ايران موفق بوده است، به گونهاى كه چندى پيش، پادشاه عربستان در سفرى به چين به مقامات آن كشور اطمينان داد كه در صورت تحريم فروش نفت ايران، عربستان سعودى نيازهاى نفتى چين را تامين خواهد كرد. سياست راهبردى دولت آمريكا عليه ايران، برخلاف عملكردش در افغانستان، عراق يا ليبى و كره شمالى، يك جانبه نيست. دولت آمريكا مىكوشد كه كشورهاى ديگر را در اقدامهاى تنبيهى عليه ايران، در زير پوشش قطعنامههاى شوراى امنيت سازمان ملل متحد، همراه سازد. شايد به همين علت است كه رسيدگى به پرونده هستهاى و صدور قطعنامههاى جدىتر عليه ايران زمان بر شده و به درازا كشيده شده است.
در صورت ادامه وضعيت كنونى و موفقيت آمريكا در صدور قطعنامهاى داير بر تحريم صدور نفت ايران، احتمال اقدام نظامى آمريكا عليه ايران به شدت افزايش خواهد يافت. دولت آمريكا احتمالاً، به بهانه اجراى مفاد قطعنامهى سازمان ملل از نيروهاى نظاميش در درياى عمان ـ در ورودى تنگه هرمز ـ براى مهار كردن و بازرسى كشتىها، به مقصد ايران يا از مبدا ايران، استفاده خواهد كرد. در آن صورت، خطر درگيرى نظاميان دو كشور بسيار جدى خواهد بود. اما تا پيش از تصويب چنان قطعنامهاى احتمال درگيرى نظامى ضعيف است.
از سوى ديگر، نمىتوان و نبايد احتمال حمله نظامى ـ موشكى اسرائيل را به مراكز معينى در ايران از نظر دور داشت. بيانات رئيس جمهورى ايران در مورد محو اسرائيل از روى كرهى زمين و تشكيك درباره وقوع يا ابعاد هولوكاست به وسيله آلمان هيتلرى، به رغم تعديل و توجيه بعدى اين سخنان ـ كه نمىتوانست آثار آن را خنثى يا كمرنگ كند ـ فرصتى بسيار مناسب و بهانهاى بسيار جدى به دست رهبران افراطى و فرصتطلب حاكم در اسرائيل داده است كه جنگ تبليغاتى شديدى را عليه ايران به راه اندازند و افكار عمومى ملتهاى آمريكا و اروپا را آنچنان آماده سازند كه اگر اسرائيل در يك شرايط ويژه سياسى بين المللى به مراكزى در ايران حمله موشكى كند، با اعتراض جدى و اثربخشى روبرو نشود. بى ترديد، ايران هم واكنش مناسبى نشان خواهد داد، اما حاصل آن همان چيزى خواهد بود كه اسرائيل خواهان آن است وآن كشاندن دولت آمريكا به درگيرى نظامى با ايران است. بديهى است كه امريكا در منازعهى ميان ايران و اسراييل هيچگاه متحد استراتژيك خود در منطقه را تنها نخواهد گذاشت و از اين كودكى كه هزينهى تولد نامشروع و پرورشش را پرداخته است به هر طريق حمايت خواهد كرد. تصور احتمال بروز و پيامدهاى چنان جنگى در كشورمان نبايد خيلى دشوار باشد. اسرائيل نه تنها مخالف هر نوع بهبود روابط ايران و آمريكا است، بلكه همراه با محافظهكاران جديد و جناحهاى جنگ طلب حاكم در امريكا، خواهان حملهى نظامى آمريكا به ايران به هر بهانهاى مىباشد. اما سياست آمريكا عليه ايران محدود و منحصر به يك جنگ احتمالى نيست، بلكه، بايد ابعاد اقتصادى، سياسى و روانى آن را نيز از نظر دور نداشت.
نمونه چنين ابعادى تحريمهاى اقتصادى اخير است. شرايط و مناسبات سياسى ـ اقتصادى كنونى جهان به گونهاى است كه بسيارى از كشورها، حتى ناخواسته از سياست تحريم اقتصادى و مالى آمريكا عليه ايران حمايت مىكنند. آثار نامطلوب اين تحريم ها بر اقتصادِ نه چندان سالم ايران از هم اكنون روشن و آشكار است. و اما، حماسهسرايىهاى جنگ محور و نظامى آمريكا عليه ايران دو بعد دارد. يك بعد آن بى ترديد از مقوله " جنگ روانى " است اما محدود كردن آن به "جنگ روانى" و ناديده گرفتن احتمال بروز جنگ واقعى، گرچه با احتمال ضعيف، غفلتى است كه مىتواند به يك فاجعهى ترسناك ختم شود. در ارزيابى احتمال حمله نظامى آمريكا و بروز جنگ ميان دو كشور بايد به چند نكته توجه داشت:
نكته اول اين است كه امروزه نيروها و نهادهاى قدرتمندى در دولت و كنگرهى آمريكا فعالند كه به شدت جنگ عليه ايران را تبليغ و در راستاى آن تحريك و توصيه مىكنند و حتى تدارك مىبينند. سه گروه عمدهى اين جناح عبارتند از صهيونيستها و لابى اسرائيل، محافظهكاران جديد (نئوكانها) و بخشى از ميليتاريستهاى آمريكا. اگر چه در حال حاضر برخى از جمهورىخواهان يا دموكراتها با سياست جنگ محورانهى بوش مخالفت مىكنند، اخبار حكايت از آن دارد كه از نظر مقابله با خطر ايران هستهاى اختلاف و وجه تمايز اساسى و جدى ميان دموكراتها و جمهورى خواهان وجود ندارد.
نكته دوم اين كه بنابر يك گفته مشهود، در سياست بايد هر پديده غير قابل تصور را تصور كرد و آنگاه دربارهى واكنشهاى ضرورى و ممكن نسبت به آن به مطالعه و تدارك پرداخت. حمله نظامى آمريكا يا اسرائيل به ايران ممكن است براى بسيارى غير قابل تصور باشد. اما تصور آن به تصميمسازان سياسى و دولتمردان ايرانى امكان مىدهد كه جوانب امر را بررسى و واكنشهاى مناسب را پيشبينى كنند.
نكته سوم اين كه تجربه جنگهاى گذشته، به خصوص در قرن بيستم، حاكى از آن است كه جنگ هنگامى به وقوع مىپيوندد كه دو طرف تخاصم و درگيرى نتوانند ميان اراده واقعى براى جنگ و بلوف و تهديد را از يكديگر تميز دهند. در جنگ روانى، طرفين درگيرى از شيوههاى تهديد و بلوف استفاده مىكنند، اما ممكن است كه يك طرف بلوف را تهديد واقعى ارزيابى كند و به جاى اقدامات سياسى ـ ديپلماتيك پيشگيرانه، در شروع جنگ پيشقدم شود يا، برعكس، تهديد واقعى را بلوف تصور كند و با خوش خيالى و سادهانديشى از اقدامات پيشگيرانهى ديپلماتيك، اقتصادى و نظامى ممكن غفلت ورزد. معمولاً، هر جنگى كه قابل پيش بينى باشد قابل پيشگيرى نيز هست. به عنوان مثال، مردم آمريكا به شدت از سياست ها و عملكرد جنگطلبانه و خشونتآميز دولت بوش در مورد عراق و افغانستان ناراحتند و ناخشنودى و اعتراض در همه جا موج مىزند. بر اين اساس، زمينه براى مخالفت مردم آمريكا با حمله به ايران، به رغم امكانات تبليغاتى گستردهى سه گروه صاحب نفوذ ياد شده در بالا، بسيار زياد است. اما استفاده از اين زمينه و بستر به درايت، خردمندى و فرزانگى دولتمردان ايران، فهم ساختارهاى فكرى ـ ذهنى مردم امريكا و توانايى آنان در استفاده ازاين شرايط بستگى دارد. متاسفانه، اظهارنظرها و سياستهاى دولت ايران تاكنون به سود گروههاى سهگانهى پيشگفته بوده است.
۳- دولتمردان ايران، درست يا نادرست، پيوسته از " توطئه عليه نظام جمهورى اسلامى " و خطر انواع براندازىها ـ از نوع نرم و آرام و قانونى يا انقلاب مخملى، نارنجى و غيره، كه هيچ محمل سياسى و توجيه حقوقى و قانونى ندارد ـ صحبت مىكنند و هر انتقاد يا اقدام غير موافقى از جانب هر گروه صنفى يا سياسى را با برچسب " براندازى" سركوب مىكنند، اما از يك نكتهى اساسى غافلند و آن اينكه درد آنان از خودشان و دواى دردشان هم در درون خودشان است. آنان خود موجبات سقوط يا براندازىشان را در حال تدارك هستند و از آن غافلند.
در تقابلهاى بين المللى، درگيرى و تعارض و تخاصم ميان گروهها پديدهى جديدى نيست و سابقهاى برابر عمر بشر دارد. اما در دوران جديد، يكى از راههاى فلج ساختن و نابودى هر كشورى، تحميل وضعيت ناامنى واقعى يا ذهنى به آن كشور و ايجاد شرايطى است كه دولتمردان، به بهانه خطرات تهديد كننده مستمر خارجى، نتوانند برنامههاى كلان توسعه سياسى و اقتصادى در سطح ملى را به اجرا در آورند. چنين شرايطى را مىتوان " صلح مسلح " ناميد. صلح مسلح پديده دوران جنگ سرد است كه به شوروى سابق تحميل شد. اتحاد جماهير شوروى سابق، بدون پرده پوشى و به طور علنى و شفاف، هدف يا آرمانش را "محو امپرياليسم" و "بهگور سپردن سرمايهدارى" اعلام كرده بود و از هر فرصتى براى پيشبرد هدفش استفاده مىكرد. آمريكا و متحدانش در غرب براى مقابله با چنين خطرى، استراتژى نظامى بازدارنده را مطرح و پيگيرى كردند. در نتيجه، يك رقابت تسليحاتى بىسابقه و خطرناك ميان دو بلوك شرق و غرب پديد آمد. اما آن رقابت نامتعادل بود. زيرا در حالى كه منابع اقتصادى آمريكا تداوم چنان مسابقهاى را براى آمريكا امكان پذير ساخته بود، صرف هزينههاى عظيم نظامى در شوروى موجب شد كه دولت شوروى نتواند خدمات اقتصادى مورد نياز مردم را تامين كند. تهديدهاى خارجى نيز بهانهاى براى تشديد ديكتاتورى و سركوب هر نوع انتقاد و اعتراض گرديد. نتيجه آن شد كه صلح مسلح شوروى را از درون و بدون بر اندازى نرم و قانونى يا انقلاب مخملى و نارنجى متلاشى كرد. هنگامى كه تهديدهاى درونى يا بيرونى، اعم از واقعى يا ذهنى و خيالى، موجب ادامه وضعيت فوق العاده در كشور مىگردد، نخستين و مهمترين پيامد آن توسعهنيافتگى، عدم تامين نيازهاى مردم و فقدان خدمات ضرورى به مردم است. در چنان وضعيتى، شكاف دولت ـ ملت روز به روز عميق ترمىشود، موقعيت كشوربه تدريج به " وضعيت شكننده " مىرسد و به علت فقدان توسعهى سياسى و سركوب مطالبات و جنبشهاى مدنى و سياسى، مردم نسبت به حاكميت احساس بدگمانى و نااميدى كرده، از هرگونه حمايت و همكارى سر باز مىزنند.
بديهى است كه راه مقابله با اين خطر تشديد سركوبى نيست، بلكه اعتماد و اتكا به صاحبان اصلى اين سرزمين و باز كردن فضاى سياسى كشور براى تشويق و حضور فعال تمام نيروهاى سياسى و فكرى است.
متاسفانه، برخى از نهادها و نيروهاى دولت ايران در خلاف اين جهت عمل مىكنند. يعنى از يك سو، تهديدها را جدى و خطرناك توصيف مىكنند و از سوى ديگر، به همان بهانه، وضعيت فوق العاده ايجاد كرده، به محدود كردن هر چه بيشتر آزادىهاى اساسى مردم و امنيتى كردن محيط و فضاى سياسى ـ فرهنگى كشور پرداختهاند. اگر در پاكستان، ژنرال مشرف صريحاً وضعيت فوق العاده اعلام كرده است، در ايران اين نهادها و جريانها، بدون اعلام وضعيت فوقالعاده، به محدود كردن آزادىهاى قانونى مردم، تشديد فشار بر فعالان سياسى، احزاب، زنان، كارگران، معلمان، دانشجويان، حقوقدانان، روزنامه نگاران، نويسندگان و صاحبان هنر پرداختهاند، بهطورى كه فضاى سياسى كشورمان بيش از هر زمان امنيتى شده است. برخى از اين نهادها ناكامى دولت در اجراى برنامههايش، تشديد مشكلات اقتصادى مردم و عميق تر شدن شكاف ميان دولت و ملت را خطرهايى جدى براى اقتدارشان مىبينند، اما بهجاى اصلاح اوضاع از داخل، دامن زدن به بحرانهاى بينالمللى و تنشزايى را به عنوان راه نجات خود انتخاب كردهاند. از سوى ديگر، برخى از نهادها و دولتمردان، با آن كه تهديدهاى احتمالى را جدى مىدانند و درباره آنها هشدار مىدهند، منفعل بوده، گام جدى و موثرى در راه بهبود مناسبات سياسى در درون كشور بر نمىدارند.
نهضت آزادى ايران با درك و اعلام وضعيت بحرانى و توجه به خطرات و تهديدهايى كه كشورمان با آنها روبرو است، به حاكمان و تصميم سازان جمهورى اسلامى ايران توصيه مىكند كه:
۱- خطر ها و تهديدها را در ابعاد نظامى، سياسى يا اقتصادى، جدى بگيرند. نوع و چگونگى اين تهديدها هم قابل پيش بينى هم قابل پيشگيرى است.
۲- سياستهاى راهبردى ايران بايد بر اساس پيشگيرى از وقوع خطرات احتمالى باشد. براى پيشگيرى از اين تهديدها و خطرات، توصيههاى ما به شرح زير است :
۲-۱- در روابط بين المللى، دولتمردان ايران از هرگونه سخنان و شعارهاى تحريك آميز و تنشزا خوددارى كنند. در چنين شرايط حساس، خويشتندارى يك ضرورت اجتناب ناپذير است. دولتمردان ايران حق ندارند كه، با رفتارها يا گفتارهاى تحريك آميز، دشمنان را به سوى واكنشهاى مخرب عليه كشور و ملت ايران ـ كه در نهايت، بايد تمامى هزينهها را پرداخت كند ـ سوق دهند. كاربرد فرزانگى در سياست خارجى، على الاصول، كاهش تهديد ها و نه تشديد آنها است.
۲-۲- در شرايط بحرانى و در برابر تهديدهاى خارجى، تدبير سياسى حكم مىكند كه نه تنها در جبههى داخلى آتشبس داده شود، تا آرامش و انسجام به وجود آيد، بلكه تماميتخواهان يك بار براى هميشه به دمكراسى و حاكميت ملت تن در دهند. براى پديد آمدن آرامش و انسجام، ضرورت دارد كه نهادها و مقامات امنيتى و حكومتى فشار بر گروهها، احزاب، قشرها، اصناف و... را متوقف سازند. اعلام شعار "اتحاد ملى و انسجام اسلامى" اگر چه در هر شرايطى يك هدف مطلوب است اما اولاً اين شعار بدون تأمين پيش نيازهاى آن تحقق پيدا نمىكند، ثانياً در شرايط اضطرارى و تهديدها، ضرورت تحقق آن بيش از هر زمان ديگر است. رفتارهاى سياسى غير قانونى آشكار و اعمال محدوديتهاى مستمر بر جامعه مدنى، احزاب و مطبوعات نقض غرض است. اتحاد ملى با شعار "همه با هم" ميسر است، نه با شعار "همه با من". نبايد فراموش شود كه در هر جنگى، روحيه رزمندگان در جبهه مقدم جنگ با روحيه مردم پشت جبهه ارتباط مستقيم دارد. بديهى است كه اين توصيه به معناى همراهى مردم با دولت در آغاز كردن جنگ با امريكا يا اسراييل يا فراهم كردن زمينه حمله آنها به ايران نبايد ارزيابى شود، چرا كه اولا با توجه به عدم توازن قوا ميان دو طرف، بازندهى جنگ از هماكنون مشخص است و شركت در چنين جنگى هيچ حجت عقلى يا شرعى ندارد و دوم اين كه ما مصرانه تاكيد مىكنيم كه در شرايط كنونى ـ كه امكان پيشگيرى به آسانى وجود دارد، به هر نحوى بايد از بروز جنگ پرهيز شود.
از سوى ديگر، نهضت آزادى ايران بر اين باور اصولى است كه استقرار حاكميت ملت يا مردمسالارى (دمكراسى) يگانه راهحلى است كه مىتواند در حل بحرانها و معضلات كنونى، از جمله پيشگيرى از جنگ، موثر واقع شود. آنانى كه به حق ملت ايران در تعيين سرنوشت خود باور ندارند و دمكراسى برايشان متعفن است، مسلماً عزم و توانايى حل بحرانهاى ملى و گامنهادن در مسير منافع ملى را نخواهند داشت.
در حال حاضر، روابط ملت- دولت در ايران بيش از هر زمان دچار تنش و تلاطم است و اكثر مردم به شدت ناراضى هستند. در چنين شرايطى، توجه و اقدام جدى براى بهبود وضعيت در داخل ايران بايد اولويت نخست داشته باشد.
نهضت آزادى ايران همچنين از همه شخصيتها، احزاب و گروههاى ملى، ملى ـ مذهبى و روشنفكران عرفى، كه به ميهن عزيزمان علاقهمند و به تماميت ارضى آن متعهد هستند دعوت مىكند كه عليه تهديدهاى خارجى و جنگ احتمالى موضع بگيرند و اعتراض نمايند. تهديدهاى خارجى دو پيامد قطعى و محتمل دارد. تشديد تهديدها به نيروها و نهادهاى سركوبگر، كه مخالف حقوق ملت هستند، بهانه مىدهد كه آخرين بقاياى دموكراسى را در ايران از بين ببرند. تهديدهاى خارجى و واكنشهاى كنونى به آنها به ضرر فرايند دموكراسى در ايران است. از طرف ديگر، هزينهها و پيامدهاى اقتصادى و انسانى اين تهديدها به مردم كشورمان تحميل مىشود. به موجب آمار رسمى بانك مركزى، خط فقر براى يك خانوادهى متوسط شهرى به درآمد ماهانه شش ميليون ريال رسيده است. ادامه و تشديد تهديدهاى خارجى، فقر را عميقتر و گستردهتر خواهد ساخت و بروز هر نوع درگيرى به گسترش غيرقابل پيشبينى ابعاد فشارهاى اقتصادى خواهد انجاميد و بالاخره، خطرات و تهديدهاى موجود و درگيرىهاى محتمل نظامى تماميت ارضى كشورمان را به مخاطره خواهد انداخت.
نهضت آزادى ايران، به عنوان حزبى ملى و اسلامى كه به استقلال، آبادانى، حاكميت ملى و سربلندى ايران علاقهمند است و از سوى ديگر، صلح و امنيت را مواهبى الهى و دستاوردهايى عقلانى ـ كه تمامى مردم جهان بايد از آنها برخوردار باشند ـ مىداند، با يادآورى حوادث تلخى كه بويژه در سدهى گذشته طى جنگهاى خانمانسوز جهانى يا منطقهاى به جهان تحميل شد، خاطر نشان مىسازد كه رفتارهاى كنونى حاكمان ايران و آمريكا در راستاى منافع ملى دراز مدت دو كشور ارزيابى نمىشود و از اين رو، ضمن توصيه و دعوت طرفين به شكيبايى و عقلانيت، به ملت شريف ايران، بويژه فعالان عرصههاى سياسى و اجتماعى، اعلام مىكند كه اگر چه جنگ يك خطر احتمالى است، وظيفه و رسالت ملى و دينى ما ايجاب مىكند كه براى پيشگيرى آن موضع بگيريم و به سياستهاى جنگطلبانه اعتراض كرده، پيام صلح خواهى ملت ايران را به گوش جهانيان برسانيم.
نهضت آزادى ايران