iran-emrooz.net | Sun, 04.11.2007, 12:38
گزارش: ترانه بنی یعقوب- فریده غائب
شنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۶
كانون زنان ايرانی: روحيه خوب زهرا در بازداشتگاه همدان؛ دلداریهای خانوادهاش به ويژه برادرش كه بین پانزده تا بیست دقیقه قبل از مرگش با او صحبت كرده بود و اعتقادات قلبی و مذهبی دکتر زهرا همه از دلايلی است كه فرضيه خودكشیاش را در بازداشتگاه ستاد امر به معروف و نهی از منكر شهر همدان رد میكند.
دكتر "زهرا . ب"، ۲۷ ساله؛ بيستم مهر ماه به همراه نامزدش در پاركی در شهر همدان توسط نيروهای ستاد امر به معروف و نهی از منكر دستگير شد. نيروهای اين ستاد ادعا داشتند رابطه زهرا به لحاظ تاهل نا مشخص است در حالی كه پدر و مادر زهرا میگويند دخترشان سه ماه قبل با حضور دو شاهد و پدر نامزدش صيغه محرميت خوانده بودند.
پس از بازداشت ۴۸ ساعته زهرا وقتی پدر و مادر برای اطلاع از وضعيت دخترشان به همدان میروند ماموران خبر خودكشی زهرا را میدهند.
خانه دكتر زهرا در كوچه ای تنگ و باريك در محله خاوران در جنوب تهران است. جايی كه كودكی اش در آن گذشته است. ساختمان كوچك دو طبقه ای كه پدر و مادر داغدارش پذيرای مان میشوند.
یگانه برادر زهرا اشك ريزان از خواهرش میگويد:"اصلا در ذهن ما خودكشی زهرا نمیگنجد. او دختری مذهبی بود كه آخرين يادگاری اش قرآن بود. "
مادر گريه كنان قرآن نفیس روی تاقچه را نشان میدهد. قرآنی كه زهرا ماه رمضان امسال به عنوان هديه برای مادش خريده بود.
برادر از شب حادثه میگويد. زمانی كه او ساعت يك ربع به ۹ شب با خواهرش صحبت كرده است:"آنقدر حال زهرا خوب بود كه تمام نگرانیهايم بر طرف شد. به او گفتم خواهر نگران نباش. پدر و مادر در راهند و به زودی به همدان میرسند. "
اما پدر زهرا وقتی ساعت ۹ و نيم شب به همدان رسيد به او خبری دادند كه نمیتوانست آن را باور كند. پدر به ريشهای سفيدش دستی میكشد و با بغضی در گلو ماجرايی را تعريف میكند كه هنوز دركش بسيار سخت است:"به من گفتند دخترت ساعت ۹ شب خودش را كشته است. آخر چطور ممكن است دختری با نماز و مذهبی در يك ربع وسايل خودكشی را فراهم كند. آخر برای چه؟"
در همين زمان برادر میگويد:"به يقين میگويم كه خودكشی زهرا غير ممكن است. چون خوم يك ربع پيش از مرگش صحبت كردم با روحيه خوبش و دلداریهای من محال است او خودكشی كرده باشد. "
او از حرفهای ضد ونقيض مسئولان ستاد امر به معروف و نهی از منكر؛ اداره آگاهی و حتی گواهی پزشكی قانونی از مرگ خواهرش میگويد. اين كه مسئولان ستاد مرگ دكتر زهرا را ساعت هشت ونيم شب اعلام میكنند اما برادر ساعت يك ربع به ۹ شب با او صحبت كرده بود و پزشكی قانونی كه ساعت مرگ را ساعت ۹ اعلام كرده است.
مادر روی پاهايش میكوبد و ضجه كنان میگويد:"روی پاهای زهرا چند كبودی كه جای لگد بوده؛ديده شده است. حدس میزنم كه همان موقع زهرا به ماموران گفته كه بگذاريد تا پدر و مادرم بيايند تا نشان تان بدهم. شاید همین حرفهای زهرا مامورا را عصبانی کرده و او را زیر کتک گرفته اند"
اعضای سه نفره خانواده كوچك دكتر زهرا در اتاق كوچك خانه نشستهاند و از اتفاقی میگويند كه ۲۱ روز از آن میگذرد و هنوز باور مرگ دخترشان سخت است. گوشه اتاق مادر؛عكسهای فارغ التحصيلی زهرا را روی زمين چيده است. يه عكسها زل زده :"يك و نيم سال پيش از دانشگاه تهران دكتری اش را گرفت. هفت سال در مدرسه تيزهوشان درس خواند و با رتبه ۲۱ در رشته پزشكی وارد دانشگاه تهران شد. امسال هم امتحان تخصص داشت. او میخواست اورولوژيست شود. "
برادر عكسها را از دور نظاره میكند و همين طور اشكهايش سرازير میشود:"زهرا دختر مقاومی بود. از آن دسته دخترهايی كه بر نمیتافت حرف زور بالای سرش باشد و هميشه از حقوق اش دفاع میكرد. "
برادر همين نكته را پررنگ و تاكيد میكند:"احتمال میدهم زهرا جواب نيروهای ستاد امر به معروف را داده و جر و بحث بالا گرفته است و آنها هم زهرا را مورد ضرب و شتم قرارداده اند. "
برادر كه خودش فارغ التحصيل رشته مهندسی است شك ندارد كه خودكشی زهرا ساختگی است:" ماموران ستاد امر به معروف عكسهای جای پای زهرا را در خودکشی ساختگی زهرا نشانم دادند اين عكس به قدری ساختگی بود كه با يك نگاه و كمی فكر میتوانستی به ساختگی بودنش پی ببري. يك جای پای پررنگ كه مانند مهر به زمين كوبيده شده بود. در حالی كه برای فراهم كردن خودكشی حتما نياز است كه چند بار از صندلی بالا و پايين بروی و قطعا از يك جای پا بيشتر خواهد بود. "
ادعا میشود كه زهرا با پارچههای تبليغاتی موجود در بازداشتگاه طناب دار ساخته است. در حالی كه پدر و مادر زهرا اين موضوع را رد میكنند: "زهرا ۱۷۰ سانتی متر قد و ۷۷ كيلو وزن داشت و پارچههای تبليغاتی چگونه میتوانند تحمل چنين وزنی را داشته باشند؟"
مادر با لهجه شمالی دائما زير لب زمزمه میكند كه گناه دخترم چه بود؟به چه جرمی او را کشتندو در همين زمان پدر به اتاق ۹ متری طبقه بالا اشاره میكند. اتاق زهرا كه بيشتر اوقات تا صبح و هنگام سحر چراغش روشن بود و زهرا كتابهای دشوار تخصصی و پزشكی را میخواند.
و مادر همچنان گريه كنان زمزمه میكند:"در همین خانه كوچك يك مهندس و يك دكتر تحويل جامعه دادم اما چنين بلايی بر سر دخترم آورد. "
شکایت خانواده زهرا از ستاد امر به معروف
ليلا صحت / چهار شنبه 9 آبان 1386
كانون زنان ايرانی: نزدیک به سه هفته از مرگ دکتر زهرا میگذرد. خانواده اش ،سوگوار مرگ ناباورانه فرزندشان هستند هنوز نگاه شاد و سرشار از زندگی زهرا را در آخرین خداحافظی فراموش نکرده اند. آنها هرگز چنین پایان غم انگیز وبی رحمانه ای را برای زندگی زهرای از دست رفته شان تصور نکرده بودند .جسم بی جان او اکنون در بهشت زهرا آرام گرفته است و پدر سالخورده و مریض در پی شکایت به اتهام قتل دخترش از ستاد امر به معروف همدان بین تهران ودادگستری همدان همراه با بار سنیگن غم در رفت و آمد است. هنوز وقت دادگاه داده نشده است وپرونده در مرحله بازپرسی است .
برادر زهرا میگوید :"ما به خودکشی اعتقاد نداریم ، میگويیم زهرا به قتل رسیده است وبا همین اتهام از ستاد امر به معروف شکایت کردیم چون دلایل و شواهد بسیاری وجود دارد و ضمیمه پرونده است که نشان میدهد قتل صورت گرفته است با این وجود نمیدانیم چه نتیجه ای از دادگاه خواهیم گرفت."
در مورد اینکه گفته میشود گواهی پزشکی قانون مبنی بر سالم بودن بکارت درست نبوده و زیر فشار ستاد امر به معروف برای سرپوش گذاشتن به تجاوز و سپس قتل صاردشده است میگوید:"در درست یا نادرست نبودن گواهی پزشکی قانونی اطلاع دقیقی نداریم. وقتی ما جسد زهرا را تحویل گرفتیم بلافاصله دفنش کردیم و از نظر روحی دروضعیتی نبودیم که خودمان به فکر گرفتن گواهی دیگری از پزشکی قانونی بیافتیم مرگ زهرا آنهم به این شکل برای ما دور از انتظار بود .او داوطلبانه درحال خدمت به هموطنان مناطق محروم بود با وجود این که میتوانست به خاطر آزاده بودن پدر از انجام دوره ی طرح معاف باشد ولی به دلیل شوق به خدمت بیشتر داوطلبانه برای این وظیفه پیش قدم شده بود."
پدر زهرا از زندانيان سياسی در رژيم سابق بوده و طبق قانونی که سالهای زندان معادل آزادگی محسوب میشود، از قانون اجباری خدمت پزشکان در مناطق محروم معاف بوده است .
دکتر پ.م همکار و هم اتاقی زهرا در گزارش وبلاگ یک پزشک دیگر، میگوید: " زهرا به اصرار خودش وبرا ی اینکه حقوقی داشته باشد به اینجا آمده بود و مشكلات و در گيریهای معمولی همه ما را داشت البته اين اواخر روحيه اش خيلی هم بهترو شاداب تر شده بود از فروردين ماه با يكی از گويندههای راديو به اسم حميد آشنا شده بود و قرار بود با هم ازدواج كنند."
اورابطه بین زهرا و حمید را خيلی عاشقانه و احساسی میخواند و ادامه میدهد : "حميد استخدام صدا و سيمای تهران بود (البته اکنون به علت ماجرای مرگ زهرا اخراج شده است)و شنبه شبها ساعت دوازده در راديو فرهنگ يك برنامه ادبی را اجرا میكرد كه زهرا شنونده پر و پا قرص اين برنامه بود و اين راديو گوش دادن او در پانسيون هميشه موضوع شوخی بچهها با زهرا بود . حميد جمعهها در همدان يك برنامه راديويی را كارگردانی میكرد و مجبور بود پنج شنبهها از تهران به همدان بيايد و معمولا سعی میكردند در اين فاصله كوتاه هم ديگر را ببينند . قرارهايشان هم هميشه در پارك بود.
دکتر پ.م اعتقاد دارد زهرا كاملا يك دختر مذهبی بود و میگوید:" د ستگیری او به جرم بی حجابی و آرایش غلیظ خیلی بی معنی است. هميشه مانتوی بلند و مقنعه سر میكرد و اين بحث هميشگی من با او بود كه اصرار داشتم اگر كمی مقنعه اش را عقب ببرد و كمی آرايش كند خيلی خوش تيپ تر میشود اما زهرا هيچ وقت حرف من را قبول نمیكرد و میگفت كه حميد مرا همين طوری ديده و میداند كه من هميشه همين طور هستم . باز هم میگويم و تكرار میكنم زهرا يك دختر كاملا مذهبی و مقيد بود و اين نهايت بی شرافتی است كه بخواهند بازداشت او را و خون ريخته او را اين چنين لوث كنند. زهرا فارغ التحصيل دانشگاه تهران بود . پزشك اين مملكت بود جزو باهوش ترين و درس خوان ترين بچههای نسلی بود كه سال 77 كنكور دادند . خانواده زهرا و دوستانش به او افتخار میكنند."
نامه خانواده زهرا ب به مردم همدان و ملت آگاه ایران