iran-emrooz.net | Tue, 19.09.2006, 19:07
جناب آقای خاوير سولانا
با سلام و احترام
اينجانب سيد حسين کاظمينی بروجردی، پيشوای مذهبی مستقل میباشم که به خاطر عدم دخالت در امور سياسی و تبليغ صرفِ مذهب آباء و اجدادم، سالهاست که مورد انواع فشارها و آزارهای مختلف قرار گرفتهام. بنده با منظور نساختن سانسور در مجالس موعظه و دعا، هر قشری را از آحاد جامعه مورد استقبال قرار میدهم و لذا از هر عقيدهای در مجالس وعظ و توسلم ديده میشود. در سال ١٣٥٨ ه.ش به امر يکی از مراجع دينی بزرگ وقت، اداره مسجد همتآباد واقع در تهران، خيابان وليعصر، خيابان البرز را به دست گرفتم و بهترين ايام عمرم را به پايش صرف کردم و مرا در سال ١٣٧٤ ه.ش به دليل همکاری نکردن با حکومت در اشاعه دين سياسی، به زندان بردند و در بازداشتگاه مجهول و مخوف توحيد در کنار پستخانه مرکز، ماهها مورد شکنجه قرار گرفتم و پس از دادن تعهد کتبی به عدم بازگشت به عقائد سنتی خود، بيرون آوردند و مسجد مرا مصادره کردند، ولی همچون کبوتری در قفس بودم که مطالبه آزادی خداداده را مینمودم، لذا عليرغم تحمل عذابهای روحی و جسمی، باز هم به تبليغات دينی پرداختم و ندای واقعی اسلام را که دور از خشونت و استبداد بود به گوش هموطنانم رساندم، ولی بازهم در سال ١٣٧٩ ه.ش به بند موحش ٢٠٩ اوين بردند و دوباره با وسائل ايذائی به فرسودگی اعضاء بدنم پرداختند و با ابتلائم به پيری زودرس با گرفتن وثيقه و تعهدات سنگين، بيرونم آوردند.
اينک قضاوت را به وجدانهای بيدار میسپارم که بازماندهای از نسل فريادگران تاريخ بشريت، چگونه میتواند دست روی دست گذاشته و تاراج ديانت و معنويت را به وسيله راهزنان بیدين و بیوطن، ملاحظه کند. بنابراين باز هم کار تبليغی الهی خود را شروع کردم تا جائی که دو ماه قبل در اوج تلاشهايم، بزرگترين ورزشگاه سرپوشيده کشور را مملو از مردمی نمودم که از زور بیپناهی و از شدت نااميدی و از کثرت ناراحتی، رو به سوی خداوند آورده بودند و با من در خداجويی و خداخوانی، همسوئی میکردند، اما اين وسعت جمعيت، آژير خطری برای سياستمدارانی بود که صدا و نام و نشان ما را مُخلّ آسايش خويش میدانستند و اقبال اجتماع را از حرکت دينی دور از سياست، فراگير و مسری میيافتند و لذا در روز يکشنبه مورخ هشتم مرداد ١٣٨٥ ه.ش همزمان به خانه ما و منزل پدرم که از بزرگان علماء اعلام کشور بود حمله کردند و ميراث پدرم را که عمری در عبادت و اطاعت پروردگار بیهمتا بود و عبارت از يک خانه محقر و قديمی میباشد به اهانت گرفتند و قفلها و درهايش را شکستند و بسياری از کتب و آثار مهم و قديمی آن روحانی پاکدامن را سرقت کردند و دختر و داماد و خادم و راننده و منشی منزل را به بند ٢٠٩ اوين بردند و مورد اذيت و آزار روحی و جسمی قرار دادند که هم اکنون، بيماريهای مختلفی در وجود خواهرم که تنها دختر آن مرجع دينی میباشد پيدا شده است. ناگفته نماند که پدرم در سال ١٣٨١ ه.ش به مرگ مشکوک و مرموزی در بيمارستان رحلت نموده که بلافاصله مسجدش را که نيم قرن درآن امامت و توليت داشت غصب کردند و فرزندان او را که ساليان دراز از ناحيه ايشان نيابت در امامت داشتند از ورود به مسجد منع کردند و مقبرهاش را که محل دفن او بود و بيرون شبستان قرار داشت خراب نمودند و زائرانش را به بند ٢٠٩ اوين کشاندند و با اعمال فنون روانی و بدنی سخت و سنگين، تعهد به دوری از مزار آن عالم ملکوتی گرفتند.
با ورودشان به خانه ما در همان يکشنبه مذکور، رعب و وحشت را بر زن و فرزندانم مستولی کردند و باعث بيماری اهل منزل شدند و با اطلاع اهالی محل و آشنايان، با اجتماعی از مردم خشمگين روبرو شدند و از منطقه گريختند، اما در طول پنجاه روز اخير، با حضور نيروهای امنيتی و اطلاعاتی در اطراف منزل ما و استقرار در خانههای خالی و بهره گيری از دوربينها و سلاحها، جو خشونت را بر ما و اهالی منطقه ، تحميل کردند و هر روز قسمتی از پيروانم را مورد تهاجمات گوناگون قرار میدهند و نيمههای شب با نردبان از منزلشان بالا می روند و آنها را با برخوردهای تند و غيرانسانی فيزيکی، به جنايتگاه ٢٠٩ اوين میبرند و وادار به اقرار در برابر دوربين بر عليه مسير دينی مشترکه مینمايند و القاء میکنند که بنده، انگليسی هستم و ميليونها دلار از آمريکا پول گرفتهام و يا سعی در گرفتن اقرارات ظالمانه و حيوانی دارند. بارها از ناحيه مسئولين وزارت اطلاعات و دادگاه ويژه روحانيت حکم کشتار جمعی را به من ابلاغ کردهاند که اگر حاضر به تسليم نشوم با تمامی يارانم کشته میشوم.
ما در بدترين لحظات تاريخ قرار گرفتهايم، روزنامههای داخلی که در سانسور است و ماهواره ها برچيده شدهاند و استمداد من و بسياری از ملت ايران که خواهان پيروی از دين منهای سياستند بیجواب مانده، ولی با همه لطمات روحی و اعتباری و اجتماعی و جسمی وارده، همچنان در منزل خويش، غريبانه و مظلومانه ايستادهام تا پای جان و از مجامع بينالمللی انتظار دارم که به داد بشريت برسند و اجازه استحاله فکری به انسانهای زده از سياست ندهند که خداوند آدمی را در بستر آزادی خلق کرده و اجازه استثمارش را به ديگران نداده و اولين و مهمترين وظيفه هر انسانی حمايت از استقلال و آزادی همنوعان میباشد. وقتی که از داخل و خارج، صدای حقطلبانه ما را میبندند مسئوليت شما گستردهتر میشود و تعهدات وجدانی جمعی، حکم میکند که پژواک دردهای ما باشيد و ياریگر نالههای ما، چرا که ما در ساختن تاريخ فردا، به آزادگان انساندوست نياز داريم. چگونه در بروز فجايع طبيعی مثل زلزله و سيل و تسونامی، اخبار و افراد از همه جا گسيل میشوند، اما در بلايای ستمکاری و تجاوزگری، همه آرامند و دلی شکسته نمیشود و اشکی نمیآيد؟
٢٧ شهريور ١٣٨٥ هجری شمسی