iran-emrooz.net | Sun, 10.09.2006, 12:09
من از مرگ و طناب دار وحشت دارم
من يك انسان از تبار شما هستم. نمیخواهم بميرم. اما الان جسم بیروحی هستم كه ترس طناب دار، خنده و شادی را از يادم برده است. خيلیها به من میگويند كه تو اينهمه معروف هستيد، هنوز در زندان هستی؟ از زندان سختتر به همه آنها بگوييد من دوباره در يك قدمی مرگ ايستادهام. من مثل همه شما از مردن میترسم. كمكم كنيد تا اين آخرين نامه من نباشد.
همنوعان، انسان دوستان!
پدر و مادر عزيزم و برادر معلولم كه خيلی نگران من هستند، هميشه دلشان به حمايتهای شما گرم بوده است. من خيلی وقتها با خودم فكر میكنم، كاش زندگيم طور ديگری پيش میرفت. كاش میتوانستم، درسهای پيش دانشگاهی را تمام كنم. كاش مجبور نميشدم كار كنم و به مستخدمی خانواده شوهرم در بيايم. كاش به حد جنون نرسيده بودم. ولی من خيلی عذاب كشيدم و خيلی اذيت شدم. من واقعا قربانی هستم. و الان همين قربانی را میبرند تا با طناب دار اعدام كنند. اين سرنوشت لايق من نبوده و نيست.
من در اين روزهای وحشت و ترس، دوباره دست ياری به سوی شما دراز میكنم. از همه مطبوعات و رسانه ها و همه مردمی كه از من حمايت كرده و گفتهاند كبرا نبايد اعدام شود تشكر میكنم. اينبار شايد برای آخرين بار میخواهم، آخرين اقدامات لازم را بكنيد تا واقعا اعدام نشوم و شايد آزاد شوم. من آزادی را دوست دارم. در روياهايم به آزاد شدن و زندگی خوب بعد از آن فكر میكنم.
من به اندازه كافی رنج كشيدهام، كمك كنيد تا كابوس وحشتناكی كه خيلی وقتها در خواب ديده و از ترس جيغ زده و از خواب پريدهام، عملی نشود. كمك كنيد از مرگ نجات يابم. هر چه میتوانيد بكنيد، وقت تنگ است و روزها از پی هم سپری میشود و هر تيك تيك ساعت، برای من صدای نزديك شدن طناب دار است. لطفا كمكم كنيد! من از مرگ و طناب دار وحشت دارم. من از طناب دار و جرثقيل نفرت دارم. من میخواهم زنده بمانم. تمام راههای ديگر به روی من بسته است. كسی به داد من نمیرسد. تنها اميدم به مردم و همنوعانم است. دلم ميخواهم پدر و مادرم را بغل كنم.
در پايان از زحمات خانوادهام و همه كسانی كه برای نجات من تلاش میكنند متشكرم.
كبرا رحمانپور از زندان اوين
شهريور ۱۳۸۵
" width="640" />