iran-emrooz.net | Sun, 28.05.2006, 17:42
شلاق
مهرانگیز رساپور( م . پگاه)
يكشنبه ٧ خرداد ١٣٨٥
اقرار کن . . . شلاق!
اقرار کن . . . شلاق!
صبح مسروقه کجاست؟
« در قارهی خون!»
تحریک میکنی؟!. . . شلاق
در چه حالی دستگیر شدی؟
« پاسپورتِ صبح را مُهر ورود میزدم»
قاچاق وارد میکنی!؟ . . . شلاق
همسرات کجاست؟
«در پیراهن سپیدِ عروسیاش گم شد»
منع وصل میکنی!؟ . . . شلاق
تبات را از کجا دزدیدهای؟
« اِهِه اِهِه از جراحتِ روز»
سرفههای باستانی میکنی!؟ . . . شلاق
رؤیایت را ظاهر کن!
« گریخت»
بگیرش!
« پناهنده شد»
به کجا؟
« به نافِ ستاره!»
کدام ستاره؟
« ستارهی بختِ فردا»
امید تزریق میکنی!؟ . . . شلاق
خوابهایت دیده شدهاند!
غلغلهی افکارت را شنیدهاند
چه داری بگوئی؟
« باید . . . تبی
تبی باید . . . خیانت کرده باشد!»
تسلیم نمیشوی؟ . . . شلاق
زمزمهات را بلند کن!
« من ، به روشنی شما را در ظلمت میبینم »
چشمانت را در میآوریم . . . شلاق
« با پوستم میبینم»
پوستت را میکنیم . . . شلاق
« با استخوانهایم میبینم!»
استخوانهایت را میسوزانیم . . . شلاق
« با خاکسترم میبینم!»
خاکسترت را به باد میدهیم . . . شلاق
« بدهید
نگاهِ مرا تکثیر میکنید!
هوا پُر از نگاهِ من خواهد شد
با جوانهها چه میکنید؟
با پرندهها؟
با آب؟
با خود؟!
هوا را قرنطینه کنید!»
لغز میفروشی؟ . . . شلاق
سرنوشتت را کجا پنهان کردهای؟
« در عاقبتِ روز»
شب را نیش میزنی؟ . . . شلاق
نیروهای تنفرت را کجا جمع کردهای؟
« به نشانی کودکم ، پست کردم همه را دیروز»
کودکات؟ . . . قه قاه
چراغ عمرش را خاموش کردیم . . . پریروز!
« جایش . . .
جایش . . . روشن . . .
جایش روشن . . .
جایش روشن باد! »
پدرت چه میکرد؟ . . . شلاق
« در امتدادِ بدبختی خویش میدوید»
مادرت کجاست؟
« همانوقت که مرا گرفتید ، رفت»
کجا رفت؟ . . . شلاق
« رفت برسر خاکِ آرزوهایش »
آرزوهایش کجاست؟ . . . شلاق
« زیر شلاق شماست!»
مسخره میکنی؟! . . . شلاق . . . شلاق . . . شلاق
شلاق
شلا. . . ق
شلا . . .
* * *
قه قاه قه قاه قه قاه
روح خندید
صبح مسروقه را باز کرد
سرش را روی افق گذاشت
و برسطح نور . . .
غلتيد!