iran-emrooz.net | Sun, 26.02.2006, 17:54
سرود برج دريايی
سرودهی هلن آدام / برگردان: پيرايه يغمايی
چهار خواهر در کنار يک برج دريايی ،
بين آبهای نيلگون و دشت زنبقهای وحشی
زندگی میکردند.
يکی گرگ بود و يکی برهای سر بهراه
و آن ديگری قو
و چهارمی ، يک ماهی که از ژرفای افسانهای از درياها میآمد.
هر چهار خواهر دلباختهی يک مرد بودند.
مردی زيبا و جوان
که هر روز در آبهای نيلگون ،
در کنار دشت زنبقهای وحشی
تن به آب میسپرد.
بره ، کُرکهای نرمش را به او داد ،
تا بستر تنهايیاش را گرم بدارد.
قو ، پرهای زيبايش را به او بخشيد،
تا تاجی بر موهای تابدارش باشد.
ماهی ، از کشتیهای اشرافی غرق شدهی ته دريا
برايش انگشتریهای پر زرق و برق پيشکش آورد.
گرگ – اما – به تنهايی پيرامون زنبقهای وحشی میدويد...
گرگ به تنهايی میدويد ، آنجا که زنبقها مغرورانه سر کشيده بودند
او به مرد جوان چيزی بجز نيمنگاهی از برق نگاهش را نداد
تنها صاعقهای از چشمان وحشیاش را...
آنگاه... در کنار دريای تابستان
و در امتداد دشت زنبقهای وحشی
مرد جوان موجها را رها کرد و گرگ را دنبال گرفت...
سه خواهر افسون شده ،
در برج ،
همانجا که قلبهای عاشقشان بيدار شده بود
بناگزير چشم به راه ماندند...
سه خواهر افسون شده ؛
ماهی
بره
و قو
"اگر ما صبورانه منتظر بمانيم
- هر چند که اين انتظار رنج آور باشد –
سر انجام روزی ،
آن ايزد عشق
از ميان آبهای سبز باز میگردد... "
و اکنون ساليانی دراز است که؛
زمان همچنان میگذرد...
و موجها همچنان به بدنهی برج میکوبند...
و سه خواهر اسطورهای همچنان صادقانه،
چشم به راه جوان عاشقی هستند ؛
که گرگ او را خورده است...
* برگرفته از کتاب open poetry ، سروده ی Helen Adam شاعر اسکاتلندی ( 1992- 1909 )