ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 07.02.2006, 8:11

منم حوّا

مهرانگيز رساپور(م . پگاه)

سه‌شنبه ١٨ بهمن ١٣٨٤





بگو!
         منم آورنده‌‌ی آدم به زمين
         (آغوش زاينده‌ی خود)
                                         منم حوا! 

بگو!
         هوش روشن كليد
        از انسجام حسادتِ قفل نمی‌ترسد
         و عقايدِ فرتوت
         مرا به گمشدگی عادت نمی‌دهند 
                                                   منم حوا!

بگو!
          ترس‌های مادر زاد
          از قضاوت‌های عالم احتمال
           و دليل‌های متروك
                                   در خرابه‌های شعار
           مرا به  پنهان شدن 
           در زير پوستِ تقلب
           نمى‌توانند مجبور كنند 
                                         منم حوا !
 
بگو!
       مردگانی  که حرف‌هاشان
       تعبير مضحکِ کابوس‌هاشان باشد،
       به يکديگر 
                   فردا را وعده می‌دهند!
     
       اما زندگان، هميشه در امروز می‌‌زيند
                                                       منم حوا!

بگو!
          درفش‌های سربی سرزمين‌های مترقی 
          درفش‌های بی‌خون
                                    بی‌حس 
                                     بی‌صفت
          نمی‌توانند اندوه تكنيكی آدم آهنی‌ها را
          در فريب‌های كامپيوتری
          به ضجه‌های مادرانه بدل كنند
                                                منم  حوا !

بگو!
         مفسر لحظه‌های زلال می‌گويد:
         جنازه‌های فاسد را
         هيچ بشکه‌ی الکل  حيات نبخشد

        من در زهدان آب  جاری‌ام
        ای سد !
                  پيشه‌‌ی توست  توقف!
                                                 
بگو !
         من حقوق بين‌المللی آغوش خود را می‌شناسم
         به آينه می‌روم 
         و شكوهِ زايندگی خود را اعتراف می‌كنم 
                                                            منم حوا !

بگو!
           من بودم 
          باز کننده‌ی پنجره‌های ادراك شما
          منم!
          كاشفِ نفس‌های فاضلانه
                                           منم حوا !

بگو!
        من بودم
        برای به زمين آمدن راهنمای شما
        منم !
        آموزاننده‌ی لذتِ شرم و گناه
                                             منم حوا !

در عدالتِ زنانه‌ی من 
مگر برگی نبود
                       پوشش مساوی من و شما؟
اكنون من ِ راهنما 
پنهان كنم خود را؟!
قه قاه . . . گمشدگان ِ فردا ! 
                                   منم حوا ! 
                                  

منم حوا
پشت سرم مرزبندی‌هاست
روبه رويم اما :  
                    اقيانوسی از اشك‌های شكستِ ابليس
                    و يك پگاهِ  بكرِ مجلل
                    همچون لحظات شاعرانه‌ی پيش از خلقت
                    وآهنگی
                             كه رام شدن چشمان ترا 
                                                           ستايش می‌كند 
.   .   .

مرا به آن جشن
كه در اعماق تفكرت جاری است . . . دعوت كن 
                                                               منم حوا