شَغاد
شَروه خوان مرگ تَهَمتَن شدهاست اکنون
کنار چاه سیاه برادرکُشانهی خویش
دریغا
که پیکان واپسین
در کمان کیانی سردار مانده است
از مرگ شیر بگفتم
هزار بارَت من
که شیون شغال
شومتر از انتظار کفتار است
شانه واسپرده به چوبهی تابوت
رهزنان رند
مرده ریگ رزم کرا
به خانهی تسلیم میبرند؟
کمانهی رخشان ماه نو
خنجر نقرهگون نبرد است
روی جوشن شب
رخش بر ستیغ ستیز
منتظر است وُ
خاطرهی خروشان راکب
از خیال رکاب میگذرد.