iran-emrooz.net | Sat, 16.04.2005, 21:22
عقاب خنده مرواريد
هرموز کِی
در فرسايش جامههايش هر روز کوشيده بود،
تکه تکه از آنها کنده شده بود و لقمه لقمه از آنها خرده،
آنها را به دور انداخته بود،
و با نگاهی که بر مرداری ،
و آنگاه که در زير آفتابی آبستن باد شود،
آز آنها گذشته بود و
خندان رفته!
و آنک جامهای ديگر!
و تا فروهشت آخرين تار و پود آن ديگر،
در شهرها و کوچه باغها راه سپرده بود!
پس آنگاه برهنه!
همچون صخرهای برهنه که عقابی تيز بين بر آن بنشيند،
به بازار رخت فروشان رفته بود،
و پيش از فرسايش،
با لبخندی مرواريد هر روز جامهای نو پوشيده بود و «روزها را در راه» گذرانده بود...
هرموز کِی
پاريس شانزدهم آوريل دوهزار و پنج