ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sat, 05.03.2005, 19:40

حلاوت بهار

ويدا فرهودی

يكشنبه ١٦ اسفند ١٣٨٣

چگونه می‌شود زبان، به هر بهانه‌ای گشود
سپیده را به رسم شب، مگر که می‌توان سرود؟
من آن همیشه عاشقم، که نقش عشق می‌کشم
به هر کرشمه‌ی قلم ، اگر چه ساکت و خمود
خمودم از مرور ِ غم، دروغ، فتنه و ستم
که ماهرانه شور را، ز نسل تشنه‌مان ربود
و هرزه بذر کینه را به نای نای سینه‌ها
فشاند و موریانه وش، ز هَم درید تار و پود
چگونه گویم از بهار، در این خزان ِ پایدار
که رنگ گل پریده و پرنده در قفس غنود
اگر پیام فروَدین شکفتن است بر زمین
چه رفته بر جوانه‌ها که رنگشان شده کبود
مگر که تازیانه‌ای به دست دارد این نسیم
که زخمی‌اند غنچه‌ها و خسته‌اند چنگ و عود
بهار می‌رسد که باز به این بهانه‌ی نجیب
به رغم غربت مهیب، بخوانمت به صد درود
کلام مان رها شود ز حبس سرد نیک و بد
" نبایدی" نباشدت به گاه ِ گفتن و شنود
رها به سان ابر‌ها که هر کجا روند تا
رسد سلام آسمان به گوش ماهیان ِ رود
بهار می‌رسد ولی به گسترای فاصله
نشست گـَرد خاطره و خنده از لبان زدود
تو در غبار ماندی و منم رها ولی غریب
سکوت بی قرار تو، به غلظت غمم فزود
ببین در استخوان شعر، رسوخ کرده زهر ِاو
حلاوت بهار هم، دوای تلخی اش نبود
ببخش اگر کلام را به اشک شور شسته ام
که یاد غنچه بغض را به قلب دفترم گشود


ویدا فرهودی
اسفند ماه ١٣٨٣