ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 22.08.2005, 14:24

خاطرات نیست! فریاد است

عفت ماهباز

.(JavaScript must be enabled to view this email address)
دوشنبه ٣١ مرداد ١٣٨٤

کتاب «در جست‌وجوی رهایی» نوشته مریـم نـوری از زندانيان سياسی سابق و نجات يافته از كشتار تابستان ٦٧ است كه به تاز‌گی توسط انتشارات باران در سوئد نشر يافته است. مریـم نـوری را از زندان می‌شناسم. از ورای دیوار و میله‌ها، در روزهای خاکستری بی‌باران اوین. چهره آرام او و قهرش با روزگار به خوبی در خاطرم مانده، به همراه خاطره‌ایی تلخ... هفت تیر ١٣٦٧ بود. از دفتر بند، اسم من و مریم و دونفر دیگر را برای ملاقات داخلی خواندند. اين آخرین ملاقات من با همسرم شاپور اسکندری(٣) و مریم با همسرش رحمت فتحی(٤) بود. آن روز، شادی ما دو نفر که عزیزترین عزیزمان را بعد از مدتها از پشت شیشه می‌دیدیم، دیدنی بود... اين ملاقات پردرد تمام شد و من و مريم بازگشتیم بی‌آنکه کلامی با هم رد و بدل کنیم و از رنج مشترک سخن گوئیم. دیوارهای بلند سرد فاصله مانع شدند. بعد از فاجعه ١٣٦٧ هم فرصتی دست نداد تا مريم را از نزدیک بشناسم. اما کتابش را تا آخر خواندم. در بلابلای سط سطر كتابش اورا بیشتر و بیشتر شناختم...
در تمام مدت خواندن كتاب آرام بودم جز آنجا که شرح حیرانی آیدین از خشونت مادر نسبت به خود و بازگشت دوباره و دردناکش به فضای غیرانسانی زندان بود. زارگریستم بر خود و بر مریم! کار عجيب او را با فرزندش درک نمی کردم. در حین خواندن، بی‌اختیار سرم به اینسو و آنسو تکان می‌خورد. با خودم بلند بلند حرف می‌زدم: وحشتناکه، وحشتناکه،... چند روزی چشمان حیران کودک، در آن جمع نامتجانس، مهمانان خوانده و ناخوانده که ناخوانده‌ترینش، آیدین کوچولو بود، جلویم رژه می‌رفت. آیدین ، كودك ده ماهه مورد معامله مادر و مادربزرگ قرار گرفته بود. آنان او را تبدیل به ابزار و شکنجه برای یکدیگر کرده بودند. تنبیه مادر بزرگ، آیدین است که به زور از آغوشش می‌کنند تا تازیانه بر سر مادر در زندان کنند:

او می‌فهمد كه مادر و پدرش برای آنکه او زنده بماند و به اعتصاب غذایش پایان دهند به او دروغ گفته‌اند اما باز کودکش را قربانی می‌کند.

مریم آیدین را در برابر دوستان «انقلابی» همبندش قربانی می‌کند برای اینکه به آنها، بگوید: با دیده شك به من نگاه نکنید من نبریدم! نرفته بودم مرخصی برای خوشی!

مریم آیدین را در سخت ترین شرایط آنهم در سرمای طاقت فرسای اوین، شش ماه دربندی که به دلیل تنبیه زندانیان بی‌موکت است! در زندان نگه می‌دارد! بچه‌ایی که هنوز تنها می‌تواند، چهار دست و پا بخیزد!

کودک و مادر هردو تازیانه‌ می‌شوند. برای یگدیگر.

مریم نوری به صراحت و صداقت این تصاویر تکان‌دهنده را در صفحات کتاب می‌گنجاند و به خواننده می‌دهد و او را با خود همراه می کند. تا جائیکه می‌توانی بر او خشم بگیری و بپرسی با خویشتن چه کردی؟

مریم در همه جا یک نه است. به رژیم، به کودکش، به مادرش، به همسرش و به خود. درهمه جا در جستجوی عدالت، درگیر جنگی نابرابر می‌گردد. قلب پردردش از اینهمه خشونت حشمگین است. او بی‌عدالتی انسانی بر انسان دیگر را تاب ندارد. در همه جا فریاد خشم و درد است، بیشتر بر کسانی که بنام انسان پا بر قلب همبندان خود مینهند. آنهایی که به دیده تحقیر به انسان های دیگر، به صرف اندیشه متفاوتشان می‌نگرند. او خود یکی از آنهاست
اما حق حیات برای دیگر اندیشه‌های انسانی قائل است...

در لابلای سطور کتاب خواننده این را میتواند حس کند که هنوز بعد از ١٣ سال وقتی از آنها که بانام «كاست حكومتی انقلابي» یاد می‌کند از خشم میلرزد. کسانی که او قادر نبود نظرات غیرانسانی‌شان را تغیر دهد. او خود را در مقابل آنها مسئول و مقصر می‌داند از این بابت خود را نمی‌بخشد و خویش را به تازیانه می‌بندد.

بعد از آزادی از زندان و در خارج از کشور در محافل حقوق بشری، از جمله در گفتگو با موریس کاپیتورن كميسر حقوق بشر سازمان ملل، بر سر آنچه در زندان بر زندانیان گذشت سخن‌ها رفت. اینکه در زندان جمهوری اسلامی انسان به چه تبدیل می‌گردد، چگونه مقاومتش درهم شکسته و شخصيت‌اش خرد و خاکستر می‌گردد و ادامه زندگی امکان ناپذیر. چگونه روح و روانشان آسیب دیده است و آنها برای باز یافتن خویش نیاز به درمان و کمک دارند و... شرایطی که به بهبودشان، بعد از خروج از زندان، کمک کند تا به زندگی عادی در جامعه بازگردند. درد و رنج ما تنها در کلام گفته شد، بی‌سندی مکتوب. و امروز نوشته مریم نوری گزارشی مکتوب و مستند است. اين كتاب فریاد همه زندانیان است. که امید کمک دارند.
از زندان رهائی یافته اما احساس خفقان و اسارت بزرگتری او را همچنان در چنگال خود دارد. تازیانه در دست مادر مریم است که آیدین را شلاق کرده و بر روح زخمی مریم می‌نوازد. زندان‌بانان از پدر و مادرش می‌خواهند تا نقش تازیانه را تقبل کنند که مریم ادب شود. آنها با انگیزه نجات دختر چنین می کنند و بارها پس از آزادی او را دوباره تحویل زندان‌بانان می‌دهند. به کودک یاد می‌دهند تا به مادر بگوید اگر مادر بودی اینهمه مدت مرا تنها نمی‌گذاشتی!
در این کتاب تنها صدای مریم شنیده نمی‌شود. "مهوش کشاورز" (٢) را در لابلای سطورش می‌یابی. مهوشی که ١٠ سال زندان و شکنجه را تاب آورد و بر تازیانه یگانه فرزندش سرخم نمود و بخاطر او آنچه را که نمی خواست یعنی انزجار نوشت. بیرون آمد. یاوری ندید نه از جانب فرزند که بی تقصیر بود و نه از جانب خانواده. دستش را برای یاری به هر سو دراز کرد و آن را نیافت. در این کتاب صدای زهرا پدیدار (٢) و فرح پژوتن (٢) نيز به گوش می‌رسد که علیرغم جوانی‌شان، توان تداوم زندگی را در خود نیافتند و خودکشی کردند.

مهوش در آخرین دقایق به مریم زنگ می‌زند. صدایش از آن سوی تلفن ملتمس به گوش می رسد. می‌خواهد او را ببیند. مریم بی‌خبر از پیروزی خویش بر زندگی، درگیر مشكلات است. دیدار را به آینده موکول می کند و... او از این بابت خود را به محاکمه می کشد. و خود را مقصر در مرگ او می داند...

مریم دیروز و امروز در جست‌وجوی رهایی‌اش، سزیف‌وار، فرشته عدالتی می‌گردد که می خواهد همه بدی های جهان را بر دوش کشد و تغییرشان دهد و چون نمی تواند خود را مقصر می‌شمارد و زجر می‌کشد. از اینکه نتوانسته مرحم بر زخم توده‌ایی، اکثریتی‌ها بگذارد که بایکوت شده بودند، غمگین است. از اینکه نتوانسته فاطمه مدرسی(فردین) (٥) را در آخرین دقایق زندگی‌اش برای وداع در آغوش کشد غمگین است و خود را مقصر می‌داند. نگاه در نگاه او می کند و اشگ در چشم تنها با نگاه او را بدرقه می کند...... او خود را به محاکمه می کشد. او امروز نیز وقتی از آن سخن می گوید اشك بر چشمانش حلقه می زند... او همواره مقصر است مقصر جهالت نسل خويش، کم تجربیگی همسر و همراهان خویش، مقصر مرگ مهوش، مقصر بایکوت اکثریت و توده‌ایی‌ها ... مقصر وصعیت همسر:

مقصر تنها ماندن مادر شوهر:

مقصر فرزندش که تنهاست. مقصر بزرگ شدن اینگونه‌ی پسرش: از پسرش می پرسد: آیا من به تنهایی مقصر بوده‌ام: ص ٢٧١

مریم، در مقابل رژیم و شکنجه‌هایش تا لحظات آخر که پا به بیرون می‌گذارد، مقاوم بوده و به آنها نه گفته است. اما در بیرون است ‌که در کنار دوستان و خانواده، فرو می‌ریزد، و درهم می‌شکند. در مقابل کسانی که دوستشان دارد می‌شکند.

او برای آنکه، همه چیز را فراموش کند از همه می گریزد. فارسی خواندن را کنار می‌گذارد ایرانی بودن را! و ایرانیان را...

او همه جا سایه اش در تعقیبش است و دچار اصطرابش می‌کند...

زخمی پی زخم دیگر بر پیکرش نشسته و بی‌آنکه التیام یابند. او می خواهد از خشم خود رها یی یابد اما....

مریم در جست‌وجوی رهایی، با صداقت کوشید در همه شرایط انسان بماند. در این مسیر، از دیگرانی که چون او فکر نمی‌کردند آزار دید و تنها ماند. «در جست‌وجوی رهایی» فریاد مریم است که می‌گوید: ای آدم که در ساحل نشسته شاد و خندانید. دستش برای کمک به سوی آدمیان دراز است و امید کمک دارد.


عفت ماهباز
١٨ اگوست کلن

----------------------
١- در جست‌وجوی رهایی / مریـم نـوری / نشر باران، سوئد /چاپ اول: ٢٠٠٥ (١٣٨٤) /شابك: 3ـ99ـ88297ـ91
٢- دکتر مهوش کشاورز «اقلیت» درسال ١٣٧٠ بعد از تحمل ده سال زندان، زهرا پدیدار «پیکار» بعد از تحمل ٩ سال زندان، فرح پژوتن «اکثریت» بعد از تحمل ٣ سال زندان، هرسه در بیرون از زندان دست به خودکشی زدند.
٣- علیرضا اسکندری (شاپور) در ٥ مرداد در جريان قتل عام زندانیان در سال ١٣٦٧ در زندان اوین، اعدام شد.
٤- رحمت‌الله فتحی، در جريان قتل عام زندانیان در سال ١٣٦٧ در زندان اوین، اعدام شد.
٥- فاطمه مدرسی تهرانی در ٦ فروردین ١٣٦٨ به دلیل ندادن انزجار در زندان اوین، اعدام شد