iran-emrooz.net | Thu, 06.10.2011, 23:16
یکی سرودِ مرگش میخواند، دیگری شعرِ زندگی
شکوفهتقی
جمعه ۱۵ مهر ۱۳۹۰
١
و جویبار پرسید:
این درخت سوختهی چنار
تعبیر رویای من است
یا کابوسی که
برگهای تازه میدهد
٢
و صاحبخانه نالید:
شمعهایم را نیفروختهام .
عودهایم را نسوزاندهام.
حیاط پر از برگهای زرد است
گلدانهای رازقی را،
گرد حوض نچیدهام.
آب حوض را عوض نکردهام.
و میهمان ناخوانده بر در است.
٣
آنگاه پروانهای سفید
روی دماغ خانه نشست
زمزمهی یک باغ، عطر یاس در اتاق پیچید:
منم مرگ، مادر شیرین تو
۴
و خواند:
همه چیز بر خاک ریخته میشود
یکی سرودِ مرگش میخواند
دیگری شعرِ زندگی