iran-emrooz.net | Tue, 16.08.2011, 17:07
هنگامهی درو
برزین آذرمهر
از جرزهای شهر به نفرت شده عجین
نفت غلیظ کینه کند نشت روز و شب
آتشزنه کجاست برادر،
ببین که باز
در زاغههای ملتهب از زخمههای فقر
بر چهرههای سخت تکیده براستخوان
گشته پدید موج عظیمی از انزجار…
دوران دوباره بار گرفته زخشم و کین
کشته زمانه باز به دل تخم انفجار…
یارا!
مگو زهمره هردم بهانه جو
وقتی دگر نمانده است
بهر بگو مگو
گردد به هر جرقهای
این برج زیر و رو
اما به هوش باش و
درایت
به کار بر!
کاین شعله در نگیرد
یکسان به خشک و تر
برزین آذرمهر