ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sat, 16.07.2011, 10:12

در سوگ آن عقاب

برزين آذرمهر



در سوگ آن عقاب
وقتی که
آسمان و زمین
می‌گریست خون...  

بی‌شرم طوطيان،
با چینه‌دان‌ِ‌های پر از کین
و دانه‌های زرق به منقار،
کردند سر
             فسانه‌ی نٌه تویی از دروغ...

گفتند همزمان:

گفتند همزبان:

گفتند:
"آن عقاب ستيهنده، گر نماند
                           در اوج آسمان،
زان بود که
                به چالشِ بی‌گاه رفته بود؛
در فتح قله‌های چنان فتح ناپذير
                             بيراه رفته بود،
بشکسته بود یکسره پیمان و
                                    کنده بود
- دل -
     ازهر آن چه بود،
گرديده بود هرزه پَر و هرزه خوار و 
                                          پست،
ماننده‌ی کلاغ!"

‌با اين همه به باغ من آنجا که در غم‌اند،
مرغان باورم؛
حتی چکاوکی
باور بدان نکرد ...
زيرا به گاه فاجعه اين زخم خوردگان
زآنجا که چشم باز بر این صحنه داشتند،
ديدند آشکار،
تيری که خورد
بر تن مجروح این عقاب
در اوجِ آسمان!
خونی که ريخت از تن او
                       در نشیبِ کوه 
بر ‌بال  ِ کرکسان!...



برزين آذرمهر





نظر کاربران:


سلامی چوبوی خوش آشنایی
جلال عزیز به خاطر لطفی که به من داری بی‌اندازه از توسپاسگزارم. من هم چهل سالی هست که با شعرهای تو آشنایی دارم و آنها را همیشه با علاقمندی خوانده‌ام. دستت را از دور به گرمی می‌فشارم و به امید دیدار می‌گویم.
با مهر و دوستی، برزین

*

برزین عزیز
با شعرهای تو نزدیک به چهار دهه است که آشنایی دارم. از همان آغاز تا امروز تو و کسرایی انگار یک نفر بودید. نه او از تو مایه می‌گرفت. نه تو از او. اما یک روح انگار در دو بدن. دستت را می فشارم. ای کاش از نزدیک می‌دیدمت.
با احترام بسیار / جلال سرفراز