ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 12.04.2011, 8:49

تصویر‌های نبض زمانه

نعمت آزرم




هر پاره از زمان به نشانی زمانه است
مانند فصل‌های طبیعت
هرچند رود بار زمان از دو سوی‌‌ همان بیکرانه است

زنجیرۀ درازنای زمان زان سوی سپیدۀ آغاز تا کبودۀ پایانش،
از حلقه‌های رنگ به رنگ زمانۀ ناهمسرشت پدید امده ست
پس هر زمانه بهره‌ای از گسترای گونه گونۀ کوتاه یا بلند زمان است
با رنگ و بوی ویژه که ازخوی وخواست باشندگان خویش گرفته ست
چونان زمانۀ من و تو باشناسه‌های جدا زانچه بوده است ز ما پیش یا که در راه است.

باری زمانه آفریدۀ انسان است
انسان که در برابر هنجار سرنوشت زخود سرگذشت می‌سازد
یعنی که نقش بود وباید خود را برین گذارۀ همواره می‌تند
آری حضور ماست کزین بیکران جاری سرخود، زمانه می‌زاید
تا با زمان چگونه درآویزیم،
ما را زمانه گسترۀ باز گوی و چوگان است

آهنگ‌های تو گلواژه‌های آبی و سرخ و سپید و مضطرب سرگذشت ماست
تصویرهای گاهشمار زمانه‌ای ست که خود آفریده‌ایم
نجوای رودبار و هیاهوی موج و هیبت دریاست
نت‌های تو روایت پنجاه سال حادثه و افت و خیز و رهپوئی ست
از جستجوی صبح در شب تاریک تا سپیده دمان
تا رستن بهار، بهار خجسته پی که نپائید
موسیقی تو بازتاب نبض زمانه ست
نبضی که می‌تپیده به جنگل به کارخانه و دانشگاه
نبض زمانه‌ای که ز دیروز تا سپیدۀ فردای دیرو زود، روانه ست

نسل من و تو نسل حماسه ست در شکست:
باور به داد در برابر بیداد
یعنی شکست را نپذیرفتن
بر سنگلاخ وزیر صاعقه و برف وگرد باد
در شیب تند گردنه و پرتگاه راه پیمودن
از منزلی به منزل دیگر
بسیار بار عزیزان سوخته از آذرخش به خاک سپردن
در راه باخلوص خطا کردن
از بیم مور در دهن اژد‌ها شدن*
اما ز راه باز نماندن
از خانه تا فراسوی دریا‌ها
نیمیش آشنا و دگر نیمه‌اش غریب
با سرگذشت خویش هیمنۀ سرنوشت را هماره زدودن

نسل من و تو هیچ نمی‌خواست از برای خودش
جز اینکه خانه‌ها همه بر روی آفتاب و نسیم و پرنده باز شوند
جز اینکه هیچ سفره نماند تهی ز گرمی نان
و دست‌های خردسالگی از دفتر و مداد و کتاب
و بازوان کار زپاداش دسترنج
اما تمام درد نه این بود گرچه بود همانا درست و راست
در گیرو دار معرکه دریافتیم- دریغا چه دیر- که آزادی،
خورشید بی‌غروب در می‌انۀ منظومه‌های ارزش هاست

جان جوان پاک تو هفتاد بار نسیم بهار نوشیده ست
هفتاد واژه‌ای ست اشارت به بی‌شماری و سرشاری
یعنی که چنگ جان تو سرشار از تراوش آهنگ است
بسیار بیشتر از آنچه بوده است ازین بیش تاهنوز
تا سال‌های سال به پرباری

اینک زمانه نو شده در سرزمینمان
با همت بلند جوانان اعتراض به هر کوی و بوم ایرانشهر
با این بهار تازه درین سرگذشتمان
جانت پراز ترنم و شور و ترانه باد
موسیقی‌ات که زیروبم نبض زندگی ست
پژواک دادخواهی اهل زمانه باد
نبض زمانه را که چنین خوش نواختی
تا جاودان زمانۀ ما را نشانه باد
عمری برای مردم و آزادی و برابری و عشق سربلند
حیثیت زمانۀ ما را نگاشته‌ای و نواخته‌ای
چونان همیشه زیستنت عاشقانه باد

پاریس. فروردین ۱۳۹۰ خورشیدی
______________

* از شاه زی فقیه چنان بود رفتنم/ کزبیم مور در دهن اژد‌ها شدم
ناصر خسرو