iran-emrooz.net | Sat, 08.01.2011, 18:32
چهار شعر کوتاه از مانا آقایی
زمان
دنیا سفرهٔ هفت سین بود
زندگی تنگ بلور
و من کودک
نشستم و زل زدم
به رد پای ماهیهائی که در آب تبخیر شده بودند.
ادراک
از باد ممنونم
که مرا حتی از چشم کلاغهای مزرعه انداخت
حالا میفهمم مترسک چه احساسی دارد.
آفتابگردان
نور میافکنند
چراغهای زردرنگ بیمارستان
بر «ون گوگ» آویزان از دیوار
روی برگردانده از آنها
آفتابگردان افسرده.
فداکاری
از همه درختانی که کاغذ شدند
تشکر میکنم
اگر بخاطر فداکاری آنها نبود
هیچوقت معنای زیرین مرگ را
در آگهیهای ترحیم روزنامه نمیفهمیدم.
.(JavaScript must be enabled to view this email address)