iran-emrooz.net | Mon, 22.11.2010, 9:52
با آنها كه بالاى ديوار نشستهاند
سيد على صالحى
دوشنبه ۱ آذر ۱۳۸۹
نان از سفره و كلمه از كتاب،
چراغ از خانه و شكوفه از انار،
آب از پياله و پروانه از پسين،
ترانه از كودك و تبسم از لبانمان گرفتهايد،
با روياهامان چه مىكنيد!
ما رويا مىبينيم و شما دروغ مىگوييد ...
دروغ مىگوييد كه اين كوچه، بن بست و
آن كبوتر پر بسته، بى آسمان و
صبورى ستاره بى سرانجام است.
ما گهواره به دوش از خوف خندق و
از رود زمهرير خواهيم گذشت.
ما مىدانيم آن سوى سايه سار اين همه ديوار
هنوز علايمى عريان از عطر علاقه و
آواز نور و كرانهى ارغوان باقى ست.
سرانجام روزى از همين روزها برمىگرديم
پردههاى پوسيدهى پر سئوال را كنار مىزنيم
پنجره تا پنجره ... مردمان را خبر مىدهيم
كه آن سوى سايه سار اين همه ديوار
باغى بزرگ از بلوغ بلبل و فهم آفتاب و
نم نم روشن باران باقى ست.
ستاره از آسمان و باران از ابر،
ديده از دريا و زمزمه از خيال،
كبوتر از كوچه و ماه از مغازله،
رود از رفتن و آب از آواز آينه گرفتهايد،
با روياهامان چه مىكنيد؟
ما رويا مىبينيم و شما دروغ مىگوييد...
دروغ مىگوييد كه فانوس خانه شكسته و
كبريت حادثه خاموش و
مردمان در خواب گريهاند.
ما مىدانيم آن سوى سايه سار اين همه ديوار،
روزنى روشن از روياى شب تاب و ستاره روييده است.
سرانجام روزى از همين روزها
ديده بانان بوسه و رازداران دريا مىآيند
خبر از كشف كرانه ى ارغوان و
آواز نور و عطر علاقه مىآورند.
حالا بگو كه فرض
سايه از درخت و رى را از من،
خواب از مسافر و رى را از تو،
بوسه از باران و رى را از ما،
ريشه از خاك و غنچه از چراغ نرگس گرفتهايد،
با روياهامان چه مىكنيد!؟
Tribute2Freedom