ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 09.05.2010, 16:45

پرنده و زندانی

برزین آذرمهر


چکاوک!

میهمان ِ صبحگاهی

تلخ می‌خوانی!

اگر در بسته بر من دست ِ سرمای زمستانی

بیا تا با بهار ِ حرف‌های تازه بگشایی!


کنون که هر کلامت مرهمی بر زخم‌های این دل ِ خسته است

در آ ای پر شکسته؛

از گزند ِ باد و باران بارها جسته،

که بی‌تو می‌خورد غم از دلم آهسته، آهسته...


در آ، ای یار تر با من

در آ ای یارتر از خیل ِ یارانی

که عمر ِ دوستی‌هاشان

چو عمر ِ آذرخشی،

سخت کوته بود؛

ولی در کوره‌های سختی دوران،

چه آسان چهره گرداندند و

حتی گاه

به مارانی بدل گشتند

پر کینه!


درآ ای یار تر با من

که از کف می‌رود ایام و می‌بینی

به زیر ِ آن همه رگ‌های شادی که به تن بودم

کنونم استخوان ِ غصه‌ای باقی‌ست

که من هم چون تو گریانم

ندارم نان شادی

سفره‌ام خالی ست؛

ولی در سینه پنهان اخگری دارم

که گرما می‌دهد

هر دم مرا

در یاس بار ِ ابر ِ نیسانی

که گرما می‌دهد

حتی مرا

در زمهریر ِ ضعف ِ انسانی!

درآ ای یار تر بامن!




برزین آذرمهر