ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 28.09.2009, 17:38

”خاطرات روزانه يك روس”

برگردان حبيب فرجزاده

دوشنبه ۶ مهر ۱۳۸۸

Anna Stepanovna Politkovskaya (Russian: А́нна Степа́новна Политко́вская; 30 August 1958 – 7 October 2006)

بخشى از كتاب خاطرات روزانه يك روس

۳ سپتامبر

در بسلان ”beslan” در حادثه گروگان گيرى ۳۳۱ نفر كشته شدند.

۴ سپتامبر
«راف سياكيرو» مدير روزنامه ايزوستيا اخراج شد. او نه انقلابى، ستيزه‌جو و نه فعال حقوق بشر، بلكه يك روزنامه نگار شهرت‌طلب بود. او تنها يك بار از درك نظريه تازه دولت غافل ماند و موقعى‌كه بايد سكوت كند، بلند حرف زد.
هنگاميكه ايزوستيا گزارش تصويرى وحشتناك و واقعى را از حمله به مدرسه بسلان منتشر مى‌كند. حاكميت بخاطر شدت تكان‌دهندگى آن، برآشفت.

ايزوستيا دولتى نيست، مال سرمايه‌دار پوتانين است، اما بالاى سر او مانند "چودركوسكى" جولان‌گاه ابرهاى تيره‌رنگ شده بود. پوتانين به اميد آنكه دوباره لطف پوتين و كرمل شامل او گردد، سياكيرو را اخراج مى‌كند.

”بسلان” انگيزه‌اى براى اپوزيسيون برعليه دروغگويى‌هاى بزرگ و بزدلى نهاد‌هاى دولتى برانگيخت. ما در فاصله دسامبر ۲۰۰۳ و اول سپتامبر ۲۰۰۴ متوجه يك اپوزيسيون نيمه جان و دودل بوديم، اما كشتار مدرسه بسلان سبب اعتراض‌هاى ملايم آشكار گرديد. از اول سپتامبر مشخص بود كه تنها تمايلات سازمان مخفى معطوف به تقسيم ثروت‌ملى است.
بعد از حمام خون بسلان در ۳ سپتامبر خيلى‌ها متوجه بى پناهى خود شدند. دو راه بيش نمانده بود يا وانمود به اينكه رئيس‌جمهور واقعاً مورد اعتماد است و يا اينكه بايد مراقب خردسالان خود‌شان باشند.

۱۰ سپتامبر

در روسيه چه خبر است؟ فكر نكنيد كه طبقه متوسط جديدى در حال تشكل است نه، طبقه جديدى متشكل از پدر و مادرهايى كه كودكان‌شان درعمليات تروريستى كشته شده‌اند، درحال شكل گرفتن است. درحال حاضر تقريبأ يك حزب هستند، و خواست‌شان تحقيقات واقعى و دقيق از تراژدى مدرسه شماره يك مى‌باشد.
اولين افرادى كه بعد از فاجعه وارد ”بسلان” شدند، والدين كودكانى بودند كه فرزندانشان بوسيله‌ى گاز سمى در گروگان‌گيرى تئاتر ”Dubrovka” در مسكو كشته شده بودند. يكى از آنها "دميترى ميلوويدو" بود. او دخترش نيناى چهارده ساله را در ۲۶ اكتبر ۲۰۰۲ در تئاتر دوبروكا كه موزيكال ”nord-ost” را به‌اجرا گذاشته بود از دست داده بود. با خودش مشتى از خاك تئاتر به بسلان آورده بود و در برگشت به مسكو كمى از خاكستر مدرسه به همراه داشت. مخلوطى از خاك را كه در جعبه‌اى شيشه‌اى ريخته بود به من نشان داد:
كمى از چيزهايى را كه روى كف مدرسه بود جارو زدم. آنجا پوكه فشنگ‌هاى مختلف، باوجود آنكه قدغن هستند، يك مداد خوب تراشيده شده و چند صفحه از يك كتاب درسى سوخته به چشم مى‌خورد. همه چيز پوشيده از خاكستر تيره بود، چه بهتر كه آدم فكرش را نكند خاكسترچى بود.
شما پدر و مادرها از موزيكال ”nord-ost” چرا آنجا رفتيد. حتمأ براى شما هم دردناك بوده است.
پول جمع كرده بوديم، ۳۷۰۰۰ روبل، تصميم گرفتيم كه شخصأ به آنها بدهيم فكر كرديم كه تجربه غم‌انگيز ما كه چگونه با مردن بچه‌هايمان سركرديم به تواند به درد آنها بخورد. بدون هيچگونه كمكى از جانب دولت در شرايطى كه ما بوديم فقط و اجبارأ و تمامآ با اتكا بخود و به زحمت خود‌مان را اداره كرديم. البته دليل ديگرى نيز بود. كمى پيش از يك‌سال با ”تانيا چازيه يه وا” صحبت كردم. شوهرش در موزيكال ”nord-ost” موزيسين بود، بعد از كشته شدن او، تانيا با دختران خورد سال سونيا و تاتينا بى سرپرست مى‌مانند. در بين ما اولين كسى بود كه در دعوى جبران مالى خسارت وارد شده موفق شد. سپس در اول يونى ۲۰۰۳ تانيا به من گفت ”مى‌خواهم بگم كه اگر فردا يكى از دختران مرا در مدرسه‌اى گروگان بگيرند، بهاى او آنقدر گران خواهد بود، كه اگر او بميرد نه دولت و نه ”ف س ب – (ك گ ب سابق)” توان پرداخت داشته باشند.
مى‌فهميد: ما امروز شرمنده‌ايم از اينكه موفق نشديم، از بسلان جلوگيرى بكنيم. دركم اينست كه با اين مترادف فاتحه ”nord-ost» خوانده شده است. ”متوجه هستى تصوركن كه در تئاتر گيرافتاده‌اى و ما در آنجا گاز ول نكرده بوديم. ”مثل اينكه مى‌خواستند روس‌ها را ادب كنند. ما به بسلان رفتيم كه به مردم آنجا بگوييم: ”ما را ببخشيد، كه به‌اندازه كافى نتوانستيم توانمان را به كار بگيريم و مانع اين فاجعه بشويم.”
به نظر شما مردم بسلان پيشتر از همه به چه نيازمندند؟
پول؟
نه، درك كردن.
كمبود روانشناس است؟
در بيمارستان روانشناس دارند، اما اكثرأ دوران آموزشى مى‌گذرانند و به خانه مردم مى‌روند. براى مردم مشكل است كه با آنها درد دل بكنند. خيلى‌ها از روانشناسان پرهيز مى‌كنند. مى‌خواهند دسته جمعى به سوگ بنشينند.
فكر مى‌كنى كه رفتارشان با شما خودمانى‌تر بود تا با روانشناسان، چون شما هم دچار سانحه مشابه شده بوديد.
البته، مايل بودند با ما صحبت كنند، نه اينكه با هم گريه كنيم. آنها مى‌خواستند بدانند كه تحقيقات حادثه ”nord-ost” به چه نتيجه‌اى رسيده است. آيا جواب قانع كننده در مقابل اين سئوال كه چگونه چنين حادثه‌اى ممكن شد؟
واضح است كه يك چنين فاجعه‌اى بسادگى پشت پرده نخواهد ماند. به همه نقاط ممكن نوشته‌اند: مرگ بر ”Ingusj”ها بيشتر الفاظ ركيك‌تر حتا. كسى هم پاكشان نمى‌كند. همه‌جا درگوشى سوگند انتقام شنيده مى‌شود.
هنگاميكه آنجا بوديم جوانان، در آن مورد جلسه برگزار كرده بودند.
بدترين حرف‌هاى ممكنه را در باره رئيس جمهورى خودشان ”چاسو خوو” ميزدند، حرف‌هاى مربوط به ”پوتين” را نمى‌توان تكرارش كرد.
-واقعيت دارد كه مردم از خبرنگارها كراهت دارند؟
-بلى. ما هم همين‌طور. در ماه‌هاى اول ”Dubrovkadrama” هنگاميكه جلو چشمانمان ظاهر مى‌شدند، معمولاً مى‌گفتيم: "كركس‌ها آمدند"! مدت زمانى گذشت كه بتوانيم برداشت‌مان را در باره كركس بودن آنها تغيير بدهيم و آنها را با چشم افشاگر ببينيم، بدون آنها ما هرگز نمى‌توانستيم از حقيقت غرق شدن زير دريايى "Kurks" و همين‌طوراز واقعيت‌هاى ”Nord - ost” آگاه بشويم.
- مردم بسلان از چه كسى توقع دارند كه حقيقت يابى اساسى بكند؟
- آنها تنها به بستگان خودشان اعتماد دارند. مسلمأ آنها منتظر بازرسى هستند، اما، خيلى‌ها مى‌گويند، از جانب ”روس‌ها” بعبارتى از طرف دولت، بازرسى صورت خواهد گرفت. ما كه روزگاران فاجعه را پشت سر گذاشته‌ايم مى‌دانيم كه اتفاقى نخواهد افتاد.
- مهمترين تاثيرى كه بسلان در شما گذاشته چى بود؟
- ما در مسكو، شهرى بزرگ، دچار فاجعه شديم. در بسلان همه اهالى ماتم دارند.

عکس صفحه نخست از:
Anna Politkovskaja
Foto: AP/Novaja Gazeta
http://www.aftonbladet.se