ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 06.08.2009, 9:09

«حاشا كه باور كنم ترا»

شكوفه تقى

بگذار به نام آغاز فصل سرد
بكوبند بر دهل‌ها
بگذار به نام پيروزى شب
بدمند نوبتيان در شيپورها
بگذار بانگ كلاغ‌ها
و مرغواى شوم جغدها
بپيچند غروب به غروب،
ويرانه به ويرانه،
در گوشه، گوشه‌ى اين سرزمين شعر و سرود و رؤيا،
اى تباهى! حاشا! حاشا! كه باور كنم تو را

اگر چو اهريمن بتازى، هزاره‌ها،
اگر، به سان مار،
سربرآرى از شانه‌ى ضحاك اسطوره‌ها
اى تباهى
حاشا! حاشا! كه باور كنم تو را

ببين فرانك‌ها را
كه پروين پروين، تكثير مى‌شوند،
و خوشه خوشه سبز در آسمان ما،

ببين فريدون‌هاى حماسه را
كه شهر شهر،

آفريده مى‌شوند
در اين تازه شاهنامه‌ى پهلوانى‌ها
اى تباهى
حاشا! حاشا! كه باور كنم ترا

ببين زمين ملكوت را،
كه ندا ندا،
جوانه مى‌زند،
از گلوگاه خونين بلبل‌ها،
ببين آواز رهايى را
كه ترانه ترانه،
مى‌بالد،
در پرواز آبى باغچه‌ها.
اى تباهى
حاشا! حاشا كه باور كنم تو را

بگذار يك امشب،
برهنگى باران
بپوشاند پنجره را.
بگذار يك امشب،
در رقص سوگوار لحظه‌ها
و ترنم خيس قطره‌ها،
غم، از دردى تلخ اندوه مادرها،
جام جام،
بنوشاند مرا
اى تباهى
تا صبح نمى‌پايى!
حاشا! حاشا! كه باور كنم تو را!

اوپسالا ٣ آگوست ٢٠٠٩