ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2008, 21:54

با تو

کتایون آذرلی




من با تو بودم، تو
در تمام لحظه‌هایی که نخواستند تو باشی و تو بودی.

در باریکه کوچه‌های بن بست
در لای و لجن و جوی‌های تمام برزن‌ها
در سیاه چال‌های درد.
وقتی که از عسس‌های مست تازیانه خوردی
صبور ماندی و رخت امید‌هایت را به آغوش کشیدی
زجه زدی و پایمال شدی و عشق ورزیدی،
و در زیر بام حصارت که تا ارتفاع آسمان بود
برای بازگشت چلچله‌ها صبر کردی
تا جوانه زند هر گل زخم
هر گل درد بر پیکرت
من با تو بودم، تو.


آیا هر گاه به سویت آمدم
در نگاه من جز قهر اجدادم را جستجو کردی؟
صداقت آبی مرا یافتی آیا؟
... و سالها زخم خوردنت را
که جاده گریز و جدایی شد
دیدی آیا؟
...و دیدی هر گاه از عشق گفتی، نفرت شنیدی
و هر گاه که به سویشان رفته بودی، رفته بودند
و گریز
گریز
گریز یگانه پناه عدالت بود!


من با تو بودم، تو
در سفری ناخواسته
سفری که جاده‌هایش می‌رسید به عمیق‌ترین حفره‌های تنهایی
به تاریک‌ترین دخمه‌ها،
در امتداد ساقه‌های کشیده نی، در مرداب
در لرزش خوشه‌های نارس گندم، در باد
در سلول گیاه، میان ذرات تیره خاک
در مویرگ‌های زخمی یک سبزینه
در مبهم‌ترین سایه‌ها
...و می‌دیدم که چگونه چشم دوختی به اقیانوس‌های دلهره
...و فرو رفتی به عمق عمیق‌ترین مرداب‌های باور.

آبی پرواز در این سفر خونین بود.
تو بغضت را بر شانه گلبرک اقاقیا ترکاندی
باغ پر از جیغ کلاغان شد.

من با تو بودم، تو
در تمام لحظه‌ها که نخواستند تو باشی و تو بودی
...و من می‌دیدم که کراهت رخسارشان را نیودن تو بزک می‌کرد.

در موج کوب سیاهی و نیرنگ
کور سوی ستاره چه می‌تواند کند؟
برای آن که به مسلخش می‌برند
تفسیر آیه چه؟

من با تو بودم، تو
در سفری ناخواسته
... و در پس دری به بلندای آبی
عشق و عدالت را توامان می‌خواستم،
چونان رگان مرگ که زندگی را.

در کنار عقوبتی سنگین
انکاری بزرگ
در پس عدالتی در بند
عشق سرگردان ست و مهجور،
مهجور در پس عدالتی در بند،
سرگردان کنار عقوبتی سنگین.

من بغضم را برشانه گلبرک گل سرخ ترکاندم
باغ پر از جیغ کلاغان شد.


نظر کاربران:

به کتایون آذرلی

باغت پر از حریر علفهای سبز
چشمت پر از امید آبی عشق
زیباست ترانه‌ات چون تو
عالی است بهانه‌ات چون ما
خواهد شکست روزی حصار سخت
خواهیم گرفت دست تو را
در میان کوچه‌های باز
خواهیم گذشت از این بلا
خواهیم رسید تا باغ بنفشه‌های رنگ رنگ
خواهیم نشاند گل به لوله تفنگ
بوسه باران می‌شود
روی تو با نقاشی غم‌های تو
غمگین مباش عاشق‌ترین اسیر
یکذره هم برای ما بخند
بادا درود به رنج تو
بادا درود به زخمه شلاق و ناله‌هات
بادا درود به شعرها و گنج تو
گیرم که هنوز سخت خسته‌ای
گرد آفرید شعر درد
شب را شکسته‌ای
کاری بزرگ
رنجی شگرف
پیروز
بر سینه مردم نشسته‌ای

گلزار


*

کوتاه مثل آه
سپاس از این کار شما خانم آذرلی.
برایتان موفقیت هر چه بیشتر آرزومندم
آرش شاه تیموری

*

Dear Ms. Azarlee,
Your poem “With You” is a delightful piece of art; well-balanced, expressed with lovely imaginative metaphors. I look forward to reading more of your exquisite poems.
Majid Amini