ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 11.11.2008, 8:55

وطن

مانا آقایی

.(JavaScript must be enabled to view this email address)





۱.

وطن




هر چه می‌گردم
وطنم را پيدا نمی‌كنم
آن را نه در بازارهای ادويه و نفت می‌يابم
نه در دهان قاچاقچی‌های دندان طلا
دستگاه فلزياب می‌خرم
حتی نقشه‌ی دزدهای دريائی را زير و رو می‌كنم
هموطنان من هر روز
خود را در قايق‌های سوراخ به آنطرف آب‌ها می‌رسانند
من هم هر شب خواب يك صندوقچه زنگ خورده و قديمی را می‌بينم
كه در كف دريا به گل نشسته است.




۲.

آکواریوم


دریا شده‌ام
جریان عشق را زیر پوستم می‌بینی؟
شنریزه‌های آب را در ته سلول‌هایم؟
ماهی‌های قرمز
مانند خون از مویرگ‌های قلبم عبور می‌کنند
تنم مثل یک آکواریوم شفاف شده
دیوارهای نازکش از شیشه است
برهنه و شکستنی
می‌توانی با نگاهت لمسشان کنی
مانند ویروسی از لذت در تنم تکثیر شدی
ذرات وجودم را بیمار لبریز شدن کردی
چه بودی تو؟
که در مردمک‌هایت از نو آفریده می‌شدم؟
پیامبری که در یاخته‌هایم روح دمید؟
یا مردی دلبسته ی خاک
زیر خروارهای سنگین اکسیژن؟
رختخوابم را
به غلت‌های لطیف قانقاریا می‌کشاندی
هرلحظه که دلت می‌خواست
اکنون کجا نفس می‌کشی؟
آیا هنوز هم صدای امواج را
از پشت پلک‌هایت می‌شنوی؟
یادت هست می‌خواستی در من شنا کنی؟
حالا در آغوشم دست و پا بزن
و غرق شو!
غرق شو!


http://manaaghaee.persianblog.ir/post/63/