ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 01.05.2008, 14:23

کبود

سحر دلیجانی



 
‏ 
آنجا که مادران  
دندان به دندان سائيدند 
و پدران هنوز تصميم نگرفته بودند 
که کدامين دست را 
بر روی کدام دست بگذارند 
ما زاده شديم 
و زمان نفس به سينه حبس کرد 
چه بسا که هنوز 
رفت وآمد نسل‌ها  
بر تنش باری گران بود. 
‏ 
همراه با تولد ما 
در آن خليج گرم و کبود 
که آفتاب در فراسوی‌های افق 
به پيشواز روياها می‌گريخت 
و خاک بوی خون قديمی  
و غم تازه می‌داد 
انتقام مهتابی و آرامِ سالهای مهاجرت و سکوت 
بسان تاولی بر انگشت 
از خشم بی‌تحمل ما نرم نرمک پر می‌شود 
و ما تاريخ را با اميد  
پنجه به پنجه درمی‌آئيم 
تا شايد تقدير را 
بسان خشک سار باغی 
به زير پاهايمان  
‏  به رقص در آوريم. 
‏ 
ليک ما شادی و غممان را هرگز زهم ندريديم 
تا دستهايمان به خون ديگری آغشته شود. 
‏ 
ای شکسته فسون‌گر جنجال سال‌های دور 
در سايه‌ی توست گر امروز 
چشم‌های ما 
نه به شب انس می‌گيرد 
‏                                نه به خورشيد 
تولد ما 
تک ضربه‌های نرم خروش زهم گريخته‌ی تو را 
بسان بانگ ناقوسی پرغرور 
بر مردمک‌های کبود و ساکن اميد تو کوفت 
تا بيدارت کند 
اما تو سال‌هاست که به يأس آبستنی 
و قلب ما در انعکاس خرناس مشوش تو 
در آن خليج گرم و گرسنه 
تپش آغاز کرد. 
‏ 
تو هياهوی پرهيجان ساعت پيش از تولد بودی 
که بر صليبی دور 
مشتاقانه تقلا می‌کرد 
و در عمق چشم‌های تو 
[که روزی می ديدم و 
امروز پوست پرده کشيده] 
زمانی برکه‌ای درخشان به شادی نجوا می‌کرد 
تا بگويدت  
که همه چيزت پاک و خوب بود. 
نه انکارت می‌کنم نه سرزنش 
نمی‌خواهم زهر دردم را 
در زخم قلب تو بچکانم 
هرکه زهر خويش و زخم خويش 
حتی اگر در غروب تو بود که ما را 
فرزندان نور و زمستان خواندند. 
‏ 
در آن خليج برهنه و پير 
در فراسوی هلهله‌ی گوش خراش ظاهر 
در عمق دره‌ای 
پدران و مادران با تورهای پاره 
در پی پروانه‌ها می‌روند 
و زمان به جای می‌جنبد 
وان تاول برانگشت 
از خشم خاموش ما 
که بوی بهار را بهانه می‌کند 
تا موی کبود بر کمر خسته ريزد 
لحظه به لحظه  
جاريز می‌شود.‏