ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 23.04.2008, 8:30

گذران

نعمت آزرم









گر بپرسی که مرا عمر چه سان می‌گذرد
کاروانی ست که با بارِ گران می‌گذرد

من همان صخرۀ برجای و زمان رودِ روان
مانده ام من به کران رود زمان می‌گذرد

بی بهار رخ تو عمر من ای خرمنِ گل
هست باغی که بران باد خزان می‌گذرد

جز خیال تو که نقش است بر آیینۀ دل
هر چه ها آید ازین راه و ازان می‌گذرد

زندگی دور از آن خِطّه که بویم بویش
تیغ کندی ست که روی رگ جان می‌گذرد

بر لبم موج زَنَد خنده چو دریا هر چند
سیل توفان سرشگم به نهان می‌گذرد

بار تقدیرم اگر چرخ بگیرد بر دوش
تا فراسوی خدا نعره زنان می‌گذرد

روزگاری ست که بر جان فروزندۀ مهر
از لبِ کوردلان نیشِ سنان می‌گذرد

فصل ها بازنگردند به عمر من و تو
تا رسد باز بهاری که چمان می‌گذرد

ماندگار است زمستان ز پی پائیزش
برفباد اجلش زوزه کشان می‌گذرد

ما نبودیم و جهان با دگران بود و گذشت
ما نباشیم و جهان با دگران می‌گذرد

خیز و باز آی که یکچند به عشرت کوشیم
فرصت ماست نه چندان و جهان می‌گذرد

سکۀّ لحظۀ شادی که دهیمش از دست
جَسته تیری ست که از قوس کمان می‌گذرد

نه عجب شعرم اگر می‌زند آتش بر جان
تا که یاد توام از ذهن و زبان می‌گذرد



پاریس آذر ماه ۱۳۸۶ خورشیدی