iran-emrooz.net | Mon, 07.01.2008, 11:46
بهشتِ پرندگان
مهرانگیز رساپور( م. پگاه)
(برای آشتی با پرندهها)
از آن روز که گفتهام « پرنده دیگر، نه »
و پرنده را دلگیر کردهام
ببین چه میکنم برای آشتی با آنها:
پرنده!
نگاهِ گل را ببین به دنبالت
میتوان در نهایتِ گل بودن
به پرنده نیز حسادت کرد!
پرندهها : «اووم. . . . »!
پرنده!
ببین هواپیما را
از تو تقلید کرده بالهایش را
اگر تو نبودی
انسان را چه به هواپیما!
پرندهها : «اووم . . . »!
پرنده!
اگر گفتی مقام تو در کدام شعر من است ؟
« حتمأ درشعر "در پرنده دیگر، نه "! »
آه بس کن پرنده ، نه!
در آن شعر
که نگفتهام هنوز!
پرندهها : « آها! »
پرندهها!
بایستید به صف
من دانه دانه شعر تازه میپاشم برای شما
شما پيدا کنيد خود را در آنها
و نرم . . . با شعر . . .بلندشان میکنم!
یکی بر این دستم
یکی بر آن دستم
یکی بر این شانه
یکی بر آن شانه
و بر هر شعری، پرندهای
آرام . . . آرام . . . میبرم
و میاندازمشان
در سفینهی پگاهیام!
جیغ میزنند!
« پرنده! نترس! جیغ نزن!
پرندهای مثلاً ؟! »
و سفینهام کمانه میکند
به سوی " او"
* * *
ابر درخواب هم نمیبيند
که پايش برسد بر آسمانِ "او"
آه . . . بهشتِ پرندگان است
آسمان "او"
بوسه میفرستند پرندگان برای من!
اکنون ديگر
چه کسی جرأت دارد
که نام آسمان حقیر زمین را ببرد
در حضورِ پرندگان!
. . .
باید دوباره تنها برگردم به زمین!