باز آمدن از غربتی غریب از سرزمین تیره کوران، از وادی سکوت، از خانه انبوه تنهایان! باز آمدن به خویش و در عمق خویش فرو رفتن، فرو خفتن، فرو مردن. باز آمدن به غربتی غریب باز آمدن به خویش! به خویش آمدن، خود را در جایی غریبه دیدن، جا خوردن و از خویش رفتن! *** نه، با کلمات بازی نمی کنم، این کلماتند که با جانم بازی دارند: بازی با جان... جانبازی... بازی ...بازی!