ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sat, 21.10.2006, 10:07

شايد پس از هزاره‌ای

نصرت‌اله مسعودی








چرا اين همپياله‌ی هميشه‌ی ديروز
حتی سكوتم را می‌پايد
تا بر آخرين شعله‌های اين ليوانِ بی‌عكسِ رخ يار هم
سايه بپاشد.
مگر چگونه چرخيده اين چرخ
كه تو در روز روشن حرام گشته‌ای؟!
مگر چگونه می‌چرخد اين چرخ
كه من اين ليوان را
جز به سايه‌اش نمی‌زنم.
چه‌ات بكنم تنهايی
مگر آن كليد را
كه هرگز نفهميدم
روی گيجی كدام ميز
و كنار پلك بی ستونِ كدام لحظه
از حواسم پريده بود
كه در هوا قاپيد
كه از سرم دست برنمی‌دارد.
مگر نمی‌بينی كه شاعران
تا كه تاريك‌تر بمانند
چگونه بی فعل حرف می‌زنند
و چه مهربان
پرِ كلاغ و موی بز را هم سپيد خوانی می‌كنند
امّا اين منِ مدام
هميشه‌ی هنوز را
باز در سپيد خوانیِ نازِ شاخه‌ی ياسی سپيد
بر سينه‌ی ديوار
همچنان ول معطل است.
نكند گورزاد بوده‌ام من
كه اين خاطره‌ی ازلی
سايه به سايه‌ام می‌سايد
و تاريك‌ترم می‌كند چنان
كه نه خط
كه حتی
نقطه‌ای از ترانه‌ای گنگ هم
در من كور سو نمی‌زند
باشد پس از هزاره‌ای در به دری
در ذهن خاكستر ميزی گيج‌تر
با ضرب شش ـ هشتم
در كافه‌ای هفت ـ هشت سكندری
بالاتر از بهارستان
در روزهای گرمِ زنده باده و مرده باد
ريتم ديوانگی‌ام شود
تا من به معجونی از آب و آتش بگويم:
Cheer you lady
و او
Thaks sir را
چنان به لب بكشاند
كه منی جدا شده از من را
در ابتدای تجربه‌ی طعم هلوهای آنور آب
با خويشتنی كه به هيچ در و ديواری بند نمی‌شود
لاينحل بگذارد.
آه تنهايیِ تك
بر روی ميزهای خاك گرفته تا زانو!
آن كليد ، در گيجی كدام ميز
از دست من پريد
كه دارم همه چيز را
گم‌ می‌كنم
حتی سكوت را
كه اين اواخر
حرف آخرم بود.
آه تنهايیِ تك!
مگر اين سكوتِ سر به زير
تا بازار مسگرانِ قونيه
و موی دور گرفته مولانا
صد خمره فاصله نداشت؟!