چهارشنبه ۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ - Wednesday 24 April 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.05.2023, 14:34

یادی از سهراب سپهری


عباس فیض

یادی از سهراب سپهری (۱۴ مهر ۱۳۰۷ – ۱ اردیبهشت ۱۳۵۹)

اگر زندگی سهراب سپهری را بیماری سرطان در اول اردیبهشت ۱۳۵۹ در سن ۵۱ سالگی نگرفته بود، او اکنون ۹۵ ساله می‌بود. جا دارد این ماه در یادبود درگذشت زود رس او، نگاهی بیندازیم به کار‌های او و جایش در سپهر ادبی-فرهنگی ایران.

آشنایی من با کار‌های سپهری با شعر بلند “صدای پای آب” در ایران شروع شد. این آشنایی پس از کوچ به لندن به مطالعه‌ای دامنه دار در شعر و بینش فلسفی او انجامید و مرا بر آن داشت که با همکاری مارتین ترنر، شاعر بریتانیایی، “صدای پای آب” را به زبان انگلیسی ترجمه کنیم. این کار، Water’s footfall، جایزه بهترین ترجمه را به خود گرفت و انتشارات دانشگاه کمبریج در سال ۱۹۸۶ آن را به چاپ رساند.

در نگاهی که اینجا به کار‌های سهراب سپهری خواهم داشت، ابتدا به نگرش فکری-هنری او می‌پردازم، سپس به شیوه بیان او در شعر و کلا به تاثیری که سفر‌هایش به کشور‌های دیگر در شرق و غرب، بر شعر او داشته است.

سپهری از محبوب ترین و پر خواننده ترین شاعران معاصر ایران است. اما بار‌ها هدف انتقاد از طرف کسانی بود که کاوش‌های او را برای رسیدن به خالص ترین مفاهیم در هستی، نگاه فردی او را به خویشتن در بطن طبیعت و نه چندان در بطن جامعه، و تلاش همیشگی او را در عریان کردن مفاهیم از پوشش ایدئولوژی، “نا مربوط” می‌دانستند و ناتوان از ابلاغ پیام به خواننده.

در پشت این انتقاد‌ها، باوری را می‌شد یافت که ادبیات را در نهایت ابزاری می‌دید برای رسیدن به هدف‌های سیاسی و ایدئولوژیک. هنر در این مفهوم باید معترض باشد، از ستم‌های اجتماعی بر مردم بگوید و در مقابل قدرتی که آن ستم را اعمال می‌کند بایستد. این انتظاری است کاملا قابل قبول اما نمی‌شود گفت که هنر باید حتی در این راستا فقط در یک چشم انداز عمل کند. کار هنر انجام وظیفه‌های از پیش تعیین شده نیست، بلکه بیان ادراک هنر مند است از تجربۀ او از واقعیت. این تجربه می‌تواند در هر حیطه‌ای باشد و بیان آن می‌تواند به هر گونه‌ای باشد.

اعتراض سپهری به تخریب ارتباط بنیادی انسان با طبیعت، اعتراضی است دامنه دار، به قدمت انسان، و تمام نشدنی، و همپای هر اعتراض دیگری است به تخریب ارزش‌های انسانی. اما از آن هم که بگذریم، توانایی او در خلق فضایی است که خواننده را به ادراک لطیفی از گوشه‌های دست نیافتنی هستی می‌رساند، ادراکی که همه ما برای آنکه انسان بمانیم، و برای درکِ بی واسطه‌ای از حضور خود در هستی، به آن نیاز داریم.

یکی از این حمله‌های ادبی-سیاسی بر سپهری از جانب رضا براهنی در کتاب “طلا در مس” است؛ او سپهری را برای به کار بردن اصطلاح “حضور هیچ ملایم” در شعر “مسافر” توبیخی به ظاهر ایدئولوژیک می‌کند و چنین وانمود می‌کند که سپهری گول “دمکراسی آزادی” را خورده :

“این جهان انقدر به خباثث آلوده است که هرگز نمی‌توان حضور هیچ ملایم را به سپهری نشان داد. .. البته اگر سپهری بخواهد من نه تنها یکی بلکه چندین حضور هیچ خشن را که همیشه به صورت کپسول‌های پیچیده در پوششی از شیرینی دمکراسی آزادی به خورد مردم جهان داده می‌شوند به او نشان خواهم داد.” (براهنی، طلا در مس)

در جواب باید گفت هنر را نمی‌شود در نسخۀ “باید”‌ها پیچید. به همان اندازه که هستیِ انسان پیچیده است و در حرکت، هنر که بخشی از این هستی است پیچیده است و در حرکت. هر سبکی و راهی، کار خودش را می‌کند.

شعر سپهری مفاهیمی چون صداقت، بی واسطه گی، عشق، دوستی و تنهایی را با چنان صراحت و ملایمتی القا می‌کند که خواننده را با خود به قلۀ بلند تری از ادراکِ ابعاد هستی می‌رساند، و این دست آورد شایسته‌ای است. چنان که در پایان این مقاله خواهد آمد، پیام سپهری حتی ارتباط مستقیم با بحران‌های ریشه دار در جوامع امروز ما دارد.

دیدگاه فکری-هنری در شعر سهراب سپهری
دیدگاه فکری-هنری سپهری آمیزه‌ای است از تاثیر چند فلسفه. اول تاثیر فلسفۀ اخلاقیات (Ethics) است، یعنی تمیز نیکی از پلیدی در پهنه گفتار، کردار و پندار، که در فرهنگ ایران ریشه‌ای باستانی دارد؛ چنان که می‌دانیم زرتشت را اولین آموزگار اخلاقیات در جهان می‌دانند. تاثیر دیگر، ترکیبی است از فلسفۀ عشق در کار‌های مولوی از یک طرف، و از طرف دیگر اومانیسم از جمله آن بخش از فلسفه بودا که در این روند تعریف می‌شود.

اما از همه پر رنگ تر در کار‌های سهراب سپهری، تاثیر جنبش فلسفی-اجتماعی عظیمی بود که در دهه‌های ۳۰ و ۴۰ خورشیدی، که دهه‌های ۵۰ و ۶۰ میلادی می‌شود، بخصوص جوامع غربی را دگر گون کرده بود، یعنی جنبش هیپی‌ها که انسان را پدیده‌ای معرفی می‌کرد که هر چه بیشتر به طبیعت و شکل‌های ساده تر زندگی می‌پیوست، به هویت انسانی خودش نزدیک تر می‌شد. سفر‌های دور و دراز انبوه جوانان آمریکایی، اروپایی، و استرالیایی به کشور‌های شرقی برای تحقق بخشیدن به این نیاز، در راستای همان سفر‌هایی است که سپهری به هندوستان، پاکستان، و افغانستان، داشته است.

بیان در شعر سپهری
وقتی ما از بیان صحبت می‌کنیم در واقع از چند چیز مشخص حرف می‌زنیم. اول ساختوارۀ موسیقایی شعر است. ساختواره شعر سپهری از نظر موسیقایی در مشهور ترین شعر‌هایش ساختواره نیمایی است.

دوم نوع استفاده از زبان است. یعنی این که چگونه از واژه‌ها برای تولید معنی استفاده می‌کنیم. در این راستا نوع واژه‌ها خیلی مهم است. می‌دانیم که سپهری در موفق ترین شعرهایش نه تنها از آشنا ترین واژه‌ها، که از کم مدعا ترین آن‌ها استفاده می‌کند. جمله‌ها کوتاه‌اند و شیوه بیان او حالت گفت و شنید‌های ساده را دارد. واژه‌هایی به کار می‌گیرد، یا آن‌ها را به گونه‌ای به کار می‌گیرد، تا از ارائه قضاوتی آشکار در رابطه با یک موقعیت مشخص دوری کنند. صداقت سپهری در استفاده از واژه‌ها و تا حد امکان جلوگیری از به زنجیر کشیدن آن‌ها برای بیگاری‌های ایدئولوژیک، از قوی ترین شاخص‌های شعر او ست.

سوم، سبک شعر است. سبک نگارش در شعر سپهری در واقع ترکیبی است از حداقل چهار سبک مطرح در حیطه ادبیات. سبک اول رمانتیسم است که تاکید آن بر تقدم احساس است بر تعقل. یعنی در ارتباط با جهان پیرامون، عاطفه است که راهنما است نه عقل. می‌دانیم که سبک رمانتیسم نقدی بود بر سبک کلاسیسیم که تاکیدش بر تعقل بود. این تاثیر در لابلای کار‌های سپهری مواج است.

در آن گیر و داری که چرخ زره پوش از روی رویای کودک گذر داشت
قناری نخ زرد آواز خود را به پای چه احساس آسایشی بست. (از: به باغ هم سفران)
کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ
کار ما شاید این است
که در افسون گل سرخ شناور باشیم. (صدای پای آب)

سبک دوم، سمبولیسم است. یعنی استفاده از مفاهیمی که هم یک موضوع خاص را تداعی می‌کنند و هم یک موضوع عام را.

از جمله در این شعر:
سفر‌هایی ترا در کوچه‌ها شان خواب می‌بینند.
ترا در قریه‌های دور مرغانی به هم تبریک می‌گویند. (آفتابی)

سبک سوم، سور رئالیسم است. یعنی عادی جلوه دادن اتفاقی که غیر معمول است.
مثلا شاعره را دیدم
آنچنان غرق تماشای فضا بود که در چشمانش، آسمان تخم گذاشت. (ندای آغاز)
حمله لشکر پروانه به برنامۀ دفع آفات. (صدای پای آب)

سبک چهارم، را می‌شود به رئالیسم جادویی تعبیر کرد. از جمله در:
صبح خواهد شد،
و به این کاسه آب،
آسمان هجرت خواهد کرد. (ندای آغاز)

شعر سپهری را به سبک‌های دیگری هم نسبت داده‌اند، مثلا سبک هندی، اما به نظر من قوی ترین تاثیر‌ها را بر شعر او چهار سبکی داشته‌اند که در بالا آورده‌ام و ترکیبی از این چهار سبک است که در بیشتر شعر‌های سپهری، بخصوص در “صدای پای آب”، “مسافر” و شعرهای کتاب “حجم سبز” به روشنی دیده می‌شود.

اشاره‌های من در این مقاله به شعر‌های سپهری در کتاب موسوم به “هشت کتاب” است که مجموعه‌ای است از آثار چاپ شده او در کتاب‌های “مرگ رنگ”، “زندگی خواب‌ها”، “آوار آفتاب”، “شرق اندوه”، “حجم سبز”، “ما هیچ، ما نگاه”، و شعر‌های بلند “صدای پای آب” و “مسافر”.

مرگ رنگ (۱۳۳۰). (در ۲۳ سالگی). (هنوز به خارج سفر نکرده) ‏
مرگ رنگ اولین کتاب سپهری از مجموعه هشت کتاب، در واقع بیانی است از سرگردانی فکری و عاطفی او در کور سویه‌هایی از امید. شب در اسطوره‌ها و ادبیات بسیاری از کشور‌ها از جمله ایران سمبل نوعی اسارت، ناامنی و اختناق است. در این مفهوم، شب بر تمامی شعر‌های “مرگ رنگ” سایه کشیده. شاعر در این تاریکی به دنبال یافتن راهی است برای رسیدن به مقصدی که هنوز برای خودش مجهول است.

بانگی از دور مرا می‌خواند
لیک پا‌هایم در قیر شب است. (قیر شب)
شب سردی است، و من افسرده
راه دوری است، و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده. ..
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر، سحر نزدیک است
هر دم این بانگ بر آرم از دل:
وای، این شب چقدر تاریک است. (غمی غمناک)

زندگی خواب‌ها (۱۳۳۲). (۲۵ سالگی) (هنوز به خارج سفر نکرده) ‏
در “زندگی خواب‌ها” اشاره‌هایی قوی می‌بینیم از گرایش و اشتیاق شاعر به مشرق. البته سپهری در این کتاب هنوز خود را در ابتدای این راه نمایان می‌کند. اما بعد از این کتاب، گرایش به مشرق در زندگی و کار‌های او همیشه آشکار مانده است.

در تابوت پنجره‌ام پیکر مشرق می‌لولد
مغرب جان می‌کند (خواب تلخ)
شب پر خواهش
و پیکر م گرمِ افقِ عریان بود.
رگۀ سپیدِ مر مرِ سبزِ چمن زمزمه می‌کرد.
و مهتاب از پلکان نیلی مشرق فرود آمد. (فانوس خیس)

زندگی خواب‌ها با کتاب قبلی از یک نظر بسیار متفاوت است چرا که در فرم، وزن نیمایی را رها کرده و محتوایش هم خیلی شخصی و تو دار است.

آوار آفتاب (۱۳۴۰). (۳۳ سالگی) ‏
“آوار آفتاب” به دنبال سفر‌هایی آمده که سپهری تا آن زمان به پاریس و لندن داشته در سال ۱۳۳۶، به توکیو در سال ۱۳۳۹، و اولین سفر ش به هندوستان در سال ۱۳۴۰. بیشک این سفر‌ها در شکل گیری نگاهش به دنیا تاثیر داشته است. می‌بینیم که در این کتاب شب تا حدی آن ماهیت سر در گم خود را از دست داده است.

دستم را به سراسر شب کشیدم
زمزمۀ نیایش در بیداری انگشتانم تراوید.
خوشۀ فضا را فشردم، قطره‌های ستاره در تاریکی درونم درخشید. (همراه)
پگاه، درو گران از جادۀ روبرو سر می‌رسند: رسیدگی خوشه‌هایم را به رؤیا دیده‌اند.
(درو گران پگاه)

اما شاعر هنوز هویت فکری و شعری خودش را کاملا پیدا نکرده است. از مشخصه‌های دیگر کتاب دوری شاعر است از وزن نیمایی و این دوری، به گونه ای، شاخصی است بر نوعی نا بسامانی فکری و بیانی.

دست‌هایم پر از بیهودگیِ جست و جو‌هاست.
“منِ” دیرین، تنها، در این دشت‌ها پرسه زد.
هنگامی که مرد
رؤیای شبکه‌ها، و بوی اقاقیا میان انگشتانش بود.
روی غمی راه افتاده‌ام. (شاسوسا)
میان ما سرگردانیِ بیابان‌هاست.
بی‌چراغیِ شب‌ها، بسترِ خاکیِ غربت‌ها، فراموشیِ آتش‌هاست. (گل آینه)

به نظر می‌رسد در کار‌های دیگر هر چه به سبک نیمایی نزدیک تر می‌شود هم زبانش ساده تر می‌شود وهم فضای پر بار تری برای تولید معنی ایجاد می‌کند.

شرق اندوه (۱۳۴۰) (۳۳ سالگی)‏
“شرق اندوه” در فاصله کوتاهی از “آوار آفتاب” و به دنبال همان سفر‌هایی به چاپ رسید که سپهری تا آن زمان به پاریس و لندن و توکیو ‏و هندوستان کرده بود. ‏

تفاوت “شرق اندوه” با “آوار آفتاب” در این است که در “شرق اندوه” سپهری تکلیف خودش را با “مشرق” تفکر خودش روشن کرده و توانسته هویت فکری خودش را پا بر جا کند. در این کتاب به ادراکی از “مشرق” می‌رسد که دیگر می‌تواند با آن به سفر‌های حسی و فکری خودش در مشرق برود و ادامه دهد.

تنها به تماشای چه ای؟
بالا، گل یک روزۀ نور.
پایین، تاریکیِ باد.
بیهوده مپای، شب از شاخه نخواهد ریخت، و دریچۀ خدا روشن نیست. (هلا)
این سو تاریکیِ مرگ، آن سو زیباییِ برگ. اینها چه، آنها چیست؟ انبوهِ زمان‌ها چیست؟
این می‌شکفد، ترسِ تماشا دارد. آن می‌گذرد، وحشتِ دریا دارد. (هایی)
نه تو می‌پایی، و نه کوه. میوۀ این باغ: اندوه، اندوه.
گو بتراود غم، تشنه سبویی تو. افتد گُل، بویی تو. (پا راه)
من رفته، او رفته، ما بی ما شده بود. ..
زیبایی تنها شده بود.
هر رودی، دریا،
هر بودی، بودا شده بود. (bodhi)
خانه زخود وارسته، جامِ دویی بشکسته. سایۀ “یک” روی زمین، روی زمان. (تا)

چنانکه در این اشعار می‌بینیم، با آنکه سپهری به نوعی انسجام در اندیشه خودش رسیده، در بیان شعری او هنوز این انسجام آشکار نیست. یعنی هنوز در کار تجربه با وزن و مفاهیم است و شیوه بیان خاص خودش را کاملا پیدا نکرده. نکته جالب دیگر در سه کتابی که سپهری پیش از “شرق اندوه” منتشر کرده این است که شاعر بی وقفه از جهانی نا شناخته و نیرویی نا شناخته می‌خواهد که او را در یابد و راهی برای گریز از سردرگمی به او نشان بدهد. اما در “شرق اندوه” نشان می‌دهد به آن ادراکی از خویشتن و مسیر حرکت خود رسیده که دیگر نیازی به حمایت از جانب یک نیروی دیگر نمی‌بیند. اینجا با شاعری روبرو ییم که می‌داند کجاست و کجا می‌خواهد باشد.

صدای پای آب (۱۳۴۴):‏‎ ‎‏(۳۷ سالگی)
این شعر بلند در پی سفر‌های بسیار مهمی در زندگی سپهری آمده که تاثیر آ ن‌ها را می‌شود تا انتهای زندگی او آشکارا دید، بخصوص سفر‌های او به آسیای جنوبی. من آسیای جنوبی را خوب می‌شناسم و بار‌ها به کشور‌های این منطقه سفر کرده ام، و می‌توانم بفهمم که چقدر تجربۀ سپهری از این سفر‌ها در شکل گیری نگاه او به جهان تاثیر داشته.

در این سفر‌ها سپهری بار دیگر به هندوستان رفت (بمبئی، بنارس، دهلی، اگرا، و منطقه کشمیر، ۱۳۴۲)؛ به پاکستان (لاهور، پیشاور، ۱۳۴۲)؛ به افغانستان (کابل، ۱۳۴۲)؛ و سفر به مونیخ و لندن، ۱۳۴۴). این سفر‌ها در شکل گیری مفهوم مشرق دوستی در کار و زندگی سپهری نقش عمده‌ای داشته‌اند. برای سپهری مشرق یک شیوۀ زندگی است چه در نیویورک، چه در بنارس، و بدور از مشرق پرستی تعصب آ لودِ کسانی است مثل ملک الشعرا بهار و یا جلال آل احمد.

در صدای پای آب سپهری به شعری می‌رسد که ساختارش نادر است. وزن نیمایی را به شعر بر گردانده و دیگر برخلاف کتاب‌های پیش از آن (بخصوص کتاب‌های دوم، سوم، و چهارم از مجموعۀ هشت کتاب)، خبری از تلاش‌های سخت شاعر برای ارائه مفاهیم وجود ندارد. اینجا با شاعری روبروییم که شعر برایش سفینه‌ای شده به سمت کشف افق‌های دور که در آن ما را آرام و ساده با خود به مهمانیِ دنیای شعریش می‌برد.

من به مهمانیِ دنیا رفتم:
من به دشتِ اندوه،
من به باغِ عرفان،
من به ایوانِ چراغانیِ دانش رفتم. ..
من الاغی دیدم، ینجه را می‌فهمید. ..
شاعری دیدم هنگامِ خطاب، به گلِ سوسن می‌گفت: “شما”

از صدای پای آب است که سمبولیسم شعر سپهری در سلیس ترین نمود‌های خودش مثل قایقی بر روی برکه‌ای آرام ادراک سپهری را از حقیقت هستی با ما قسمت می‌کند.

مادرم آن پایین
استکان‌ها را در خاطرۀ شط می‌شست. ..

این تبحر در استفاده از سمبل‌ها، شعر را زیبا می‌کند و هوشیار، و پل میان حس و ادراک ذهنی را بی آن که ما بدانیم می‌سازد و بی آن که بدانیم، ما را از آن می‌گذراند.

دست تابستان یک باد بزن پیدا بود. ..
جنگ یک روزنه با خواهشِ نور. ..
فتح یک قرن به دست یک شعر. ..
قتل یک جغجغه روی تشکِ بعد از ظهر.

و یا استفاده ماهرانه از شگرد‌های سور رئالیستی در شعر:
من نمی‌دانم
که چرا می‌گویند: اسب حیوانِ نجیببی ست، کبوتر زیبا ست.
و چرا در قفس هیچکسی کرکس نیست.
گل شبدر چه کم از لالۀ قرمز دارد.
چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید.

از صدای پای آب به بعد با شاعری روبرو هستیم که از کسی یا چیزی خواهان پاسخ به پرسش‌های خودش نیست. از این به بعد، او پاسخ‌ها را می‌داند و اعلام می‌کند.

لب دریا برویم،
تور در آب بیندازیم
و بگیریم طراوت را از آب. ..
در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز کنیم.

مسافر ۱۳۴۵: (۳۸ سالگی)‏
این شعر بلند هم که تبلور نگرش فلسفی سپهری به عشق و ادراک است، در پی سفرهای او به آسیای جنوبی از جمله هندوستان، پاکستان، افغانستان، و نیز به اروپا، آمده است.

سپهری در نوشتن “مسافر” همان تبحر در روان نویسی و انتقال روان مفاهیم را به کار می‌برد که در صدای پای آب دیده می‌شود. اما در مسافر ما را به اعماق بسیار پایین تر و گاه تاریک تر از ادراک حسی-فلسفی خودش می‌برد. کلا اگر ما هنر را بیان ادراک هنرمند از تجربه او از واقعیت تعریف کنیم، می‌فهمیم که چرا واژه و مفهوم ادراک، نقش کلیدی در شعر سپهری دارد.

مسافر گفت و شنیدی است میان دو دوست، یکی مسافر و دیگری میزبان. مسافر از راه رسیده، و روی صندلی راحتی کنار چمن در خانه میزبان و همراه با میزبان نشسته که نگاهش به سیب‌های روی میز می‌افتد:
“چه سیب‌های قشنگی
حیات نشئۀ تنهایی است.”

و میزبان پرسید:
قشنگ یعنی چه؟
- قشنگ یعنی تعبیرِ عاشقانه اشکال”..

واقعاً زیبا تر از این نمی‌شود تعریفی از واژۀ “قشنگ” داد. و یا این قطعه از شعر مسافر که به ظاهر از یک ژرفای عمیق و دست نیافتنی سخن می‌گوید اما در خودِ این تصویر، عمق حرفی را که می‌زند نشان می‌دهد:

- چرا گرفته دلت، مثل آنکه تنهایی.
- چقدر هم تنها!
- خیال می‌کنم
دچار آن رگ پنهان رنگ‌ها هستی.
- دچار یعنی
- عاشق.
و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک، دچار آبی دریای بیکران باشد. ..
- نه وصل ممکن نیست،
همیشه فاصله‌ای هست. ..
و عشق
صدای فاصله‌هاست.

و دیدگاه فلسفی-هنری سپهری را در این قطعه می‌شود به سادگی در یافت.

همیشه عاشق تنهاست.
و دست عاشق در دست ترد ثانیه‌هاست. ..
و او و ثانیه‌ها بهترین کتاب جهان را
به آب می‌بخشند.
و خوب می‌دانند
که هیچ ماهی هرگز
هزار ویک گره رودخانه را نگشود.

در برخی از کار‌ها، سپهری به مفاهیمی می‌پردازد که شاعر‌های دیگر هم به آن پرداخته‌اند. این تقارن در کار شاعران بسیار زیباست و از چیزی یاد می‌کند که می‌شود اسمش را بگذاریم حرکت سیال مفاهیم. به یک مورد اشاره می‌کنم. در کار سپهری داریم:
کجاست جای رسیدن و پهم کردن یک فرش ..
کجا نشان قدم نا تمام خواهد ماند
و بند کفش به انگشت‌های نرمِ فَراقت
گشوده خواهد شد؟

خیام همین مفهوم را به این صورت بیان می‌کند:
ای کاش که جای آرمیدن بودی
یا این ره دور را رسیدن بودی

و حافظ باز همین مفهوم را به این صورت بیان می‌کند:
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت

پیش از این گفتم که سپهری ذهنیت ما را به اعماق تاریک ادراک خودش از هستی می‌برد، بی آن که ما را بترساند. این تبحری می‌خواهد که در تعداد اندکی از شاعران فارسی زبان می‌شود سراغ گرفت.
ببین، همیشه خراشی است روی صورت احساس
همیشه چیزی، انگار هوشیاری خواب
به نرمی قدمِ مرگ می‌رسد از پشت
و روی شانۀ ما دست می‌گذارد
و ما حرارت انگشت‌های روشن او را
بسان سم گوارایی
کنار حادثه سر می‌کشیم.

ما هیچ، ما نگاه ۱۳۵۵: (۴۸ سالگی) ‏
با آن که این آخرین کتاب از هشت کتاب است، اشاره به آن را قبل از حجم سبز می‌آورم. این کتاب در پی سفر به نیو یورک در آمریکا در ۱۳۴۹، سفری به پاریس در ۱۳۵۲، و به یونان و مصر در ۱۳۵۳ آمده است. “ما هیچ، ما نگاه” در واقع باز گشتی به کتاب‌های دو، سه و چهار است که در بالا به آن‌ها پرداختم. گرچه که مفاهیم عمیق تر‌اند و در اصل به چیزی می‌پردازند که شاعر آن را رسیدن به ادراک معرفی می‌کند، اما آن روانی و توان کار‌های او در “صدای پای آب”، “مسافر” و “حجم سبز” را ندارد.

حجم سبز ۱۳۴۶: (۳۹ سالگی) ‏
در پی سفر به اروپا (فرانسه، اسپانیا، هلند، ایتالیا، اتریش در ۱۳۴۵) آمده. بسیاری از زیبا ترین، عمیق ترین، روان ترین و در عین حال ژرف اندیشانه ترین شعر‌های سپهری در این کتاب آمده است. از جمله آن‌هاست:
• “نشانی” که با این سطر شروع می‌شود: خانه دوست کجاست ..
• “واحه‌ای در لحظه” که با این سطر شروع می‌شود: به سراغ من اگر می‌آیید، پشت هیچستانم ..
• “پشت دریاها” که با ین سطر شروع می‌شود: قایقی خواهم ساخت، خواهم انداخت به آب، دور خواهم شد از این خاک غریب ..
• “ندای آغاز” با این مطلع: کفش‌هایم کو، چه کسی بود صدا زد سهراب؟
• “به باغ همسفران” با این مطلع: صدا کن مرا، صدای تو خوب است ..

در این کتاب و دو شعر بلند “صدای پای آب” و “مسافر” است که می‌توان چشم انداز اصلی سپهری را از حضور خودش در جهان هستی، نگاه دور پیمای اورا به آینده‌ای از دید او ناگزیر اما بسی دوردست، و کلا نگرش فلسفی او را به زندگی، به خوبی دید.

ستایش عشق، انساندوستی، نفی بیرحمی نسبت به دیگران از جمله حیوانات، و درک مهربانی و برابری با نا توان تر‌ها، از مشخصه‌های اصلی این آثار است که خود، امروز، از شاخص ترین ارزش‌های نیل به آزادی و برابری است. عشق و احترام او به طبیعت همان گرایشی است که امروز در مبارزات جهانی برای حفظ محیط زیست خود را آشکار می‌کند. سپهری را از این منظر می‌توان زرتشت دیگری دانست با پیامی تاثیر گذار بر نسل‌های آینده ایران و شاید جهان.

پایان


نظر خوانندگان:


■ با سلام آقای فیض،
خیلی متشکرم ازتحقیقی که راجع به اشعارسهراب سپهری کردید و نتیجۀ آن را در اختیار عموم گذاشتید. بایستی در نظر داشته باشید که تمام برداشته‌ها راجع به ذهنیت دیگران مربوط می‌شود به ساختمان روان شخص علاقمند یا محقق؛ نه تنها محیطی که او بزرگ شده بلکه درسی که از والدین خود (مانند عشق به سرنوشت دیگران، محبت به محیط زیست و...) دریافت کرده است – بویژه از مادر خود. با تحقیق و گفتاری راجع به آثار سهراب سپهری، شما گویا از خود سخن به میان کشیده‌اید. اگر حمل بر قبیله‌گی وطایفه‌گی اینجانب نکنید (چه کنم که بشر امروزی هستم) خوشحالم که سپهری‌ها و شما در ایرانم وجود دارند.
با احترام، م. امینی


■ ممنون از نظر شما جناب امینی گرامی. درست می‌گویید. در تایید حرف شما از نگاه خودم به همان اصلی می‌رسیم که اکنون از مشخصه‌های بنیادی نقد هنر است، و آن این است که خوانندۀ یک اثر هنری، آن اثر را “مصرف” نمی‌کند بلکه آن را باز تولید می‌کند، یعنی همان کاری که من در ارتباط خودم و شما در ارتباط خودتان با هنر انجام می‌دهیم؛ یعنی برای یک اثر هنری تولید معنی می‌کنیم. بر خلاف تصورهای گذشته، خواننده نقش فعال در تولید معنی نسبت به یک اثر هنری دارد؛ و چون ابزار ما برای تولید معنی ممکن است متفاوت باشند (از جمله به دلایلی که خودتان یاد آور شده‌اید) محصول این باز تولید، که ادراک ما است از تجربه ای که از آن اثر هنری داشته‌ایم، متفاوت خواهد بود.
با سپاس. فیض


■ آقای فیض گرامی،
نوشتۀ شما یکی از بهترین مقالاتی است که تا کنون در بارۀ سهراب سپهری و تحلیل کار شاعرانۀ او دیده‌ام. از خواندن این نوشتۀ پرخون و جامع لذت بردم.
شاد و تندرست باشید، لطفعلیان


■ درود به شما فرهیخته گرامی، لطفعلیان
ممنون از پیام شما و استقبالی که از این مقاله کرده‌اید. خوشحالم که نظر ارجمند شما را راجلب کرده است.
با سپاس، فیض





نظر شما درباره این مقاله:


 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024